منابع طبیعی در غیاب مدیریت یکپارچه
شهروندان:
از آن روزگار پر رونق بهاباد یزد دیگر خبری نیست. روزگاری که کشاورزی و دامپروری در آن حرف اول را میزد و کشاورزان برای خود برو بیایی داشتند. حالا از آن همه، روستاهایی بیبرکت مانده است که پیر و فرتوت روزگار میگذرانند. درست مثل پیرمردان و پیرزنان روستای «کم کوئیه» که باغهای خشک پسته شان به هیچ دردی نمیخورد مگر برای سوختن در اجاق تنهایی.
پسته کاران روستای کم کوئیه هم تشنه آبی هستند که بیشتر خرج صنایع و معادن میشود. آنها البته چشم امید به پروژه بینالمللی « منارید » دارند تا از رهگذر ترسیم «مدیریت یکپارچه» جانی دوباره به اقتصاد اول شهر یعنی کشاورزی بدهد. مسیر پرپیچ و خمی که به گفته «پرویز گرشاسبی» معاون سازمان جنگلها و قائم مقام ملی پروژه منارید همکاری همه بخشها را میخواهد. بخشهایی که البته به گفته کارشناسان بیشتر اعتقاد به «عریضهنویسی» دارند تا «برنامهنویسی».
«منارید» در یزد
نام مختصر و مفید پروژه بینالمللی «تقویت و انسجام سازمانی به منظور مدیریت یکپارچه منابع طبیعی» آن طور که «هوشنگ جزی» مدیر این پروژه میگوید، میشود «منارید». پروژهای که هدف اصلی آن ایجاد اشتغال برای گروههای هدف نیست اما حفاظت از منابع طبیعی را تنها در سایه بهرهبرداری اصولی از این منابع ذی قیمت میداند. همین است که پای پروژه منارید به روستاهای کریم آباد، آسفیج، بنستان و کم کوئیه شهرستان بهاباد باز میشود.
پروژهای که البته به یزد منتهی نمیشود و چند روستا را در استانهای سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، سمنان و… هم به صورت پایلوت (آزمایشی) وارد ماجرا کرده است. منارید حاصل تلاشی است که از سال ۸۳ شروع شد. پروژهای که از محل اعتبارات و تسهیلات محیط زیست جهانی (GEF) و با همکاری دفتر برنامه عمران ملل متحد(UNDP) تدوین و تصویب شد. برنامهای فرابخشی از جمله تعهدات دولت ایران به معاهده بینالمللی مقابله با بیابانزایی (UNCCD) است.
«جزی» هدف اصلی این پروژه بینالمللی را شناسایی و رفع خلأها، موانع قانونی و ساختاری موجود در مدیریت یکپارچه و همچنین تمرین نحوه اجرایی شدن برنامه اقدام ملی مقابله با بیابانزایی از طریق توسعه و تقویت سطح دانش و آگاهی کارشناسان و بهرهبرداران محلی، ظرفیتسازی و توانمندسازی برای تحقق انسجام سازمانی میداند.
نقطه حساس
منارید انگشت روی نقطه حساسی میگذارد. آنچه در کشور ما فراموش شده است؛ مدیریت یکپارچه. نقاط حساسی که زخمش به منابع طبیعی رسیده و دردش را جوامع کشاورز و دامدار بشدت احساس کردهاند اما پشتوانه دولتی برای حل آن ندارند تا کشاورزان و دامداران ایرانی به رغم داشتن یک وزارتخانه گسترده از فقیرترین و آسیب پذیرترین قشر جامعه باشند و نه تنها در بازارهای جهانی جایی برای خود نداشته باشند که مجبور شوند خانه و کاشانه خود را برای یافتن کاری در یکی از کارخانجات و کارگری و عملگی رها کنند.
آن طور که کارشناسان استانی پروژه میگویند؛ منارید میخواهد خط بطلانی روی آن نگاه لوکسی که به منابع طبیعی وجود دارد بکشد. نگاه لوکسی که منابع طبیعی را مانع توسعه میداند. توسعهای که بدون توجه به منابع طبیعی و محیط زیست رشد کرده و امروز استانهای زیادی را با مشکل رو به رو کرده و بیکاری را برای نیروهای مولد بوجود آورده است. روستاهای بسیاری را خالی از سکنه کرده تا تولیدکنندگان که میتوانستند با توجه به اقلیم و جغرافیای ایران حرف بزرگی برای زدن در بازارهای جهانی داشته باشند، از پس زندگی خود هم برنیایند. آن طور که جزی به روزنامه ایران میگوید این پروژه میخواهد دولتیها و مردم را در کنار هم قرار دهد و این باور و اعتقاد را در دولت ایجاد کند که مردم میتوانند.
البته یک نکته را هم شاید کارشناسان پروژه به عمد فراموش میکنند تا موانع پیش پای پروژه را بردارند. نکتهای که با نگاهی به گذشته مشخص میشود دولت و بخش دولتی نمیتواند تمام شرایط را به سمتی ببرد که تمام مردم از منابع موجود بهرهبرداری کنند. شاید باید گفت بخش دولتی مسیر را به سمتی برده که بخش خصوصی از جمله کشاورزان به جمعیت بیکار جامعه اضافه شدهاند. مقاومتهایی که امروز صنایع و معادن و سدسازان در مقابل حقابه کشاورزان دارند یکی از نشانههای همین بیتوجهی به طبیعت و جامعه بومی است.
وضعیت تلخ کشاورزی در شهری مثل بهاباد هم این دیدگاه را تأیید میکند. شرایط در این نقطه از کشور به سمتی رفته که کشاورزی که با تکیه به آبهای زیرزمینیاش میتواند در صادرات هم نقش ارزندهای داشته باشد امروز از پس اداره زندگی محلیها هم برنمیآید. سفرههای آب زیرزمینی فدای صنایع و معادن منطقه شدهاند و سطح آبها پایین رفته است، زمینها شورهزار شدهاند و برکت از سفرههای روستائیان رخت بر بسته.
کم کوئیه
به روستای کاهگلی و فرتوت کم کوئیه که وارد میشوی جمعیتی از زنان سالخورده روستا به پیشوازت میآیند با این سؤال که میخواهید برای زندگی به فنا رفته این روستا چه کار کنید؟ زنانی که به تلاش و کار عادت دارند، اما هیچ بهرهای از تلاش و زحمت هر روزه و هر ماهه و هر ساله خود نمیبرند.
روستایی که مثل دیگر بخشهای بهاباد گذشتهاش پر از تاکستانهایی بوده که شهره به شهرهای دیگر میبرده و حالا درختهای انار و پستهاش با لبی تشنه به خزانی ابدی گرفتار شدهاند. تصویری که یکی از پیرزنان روستایی با صدایی که از عمق کویر میآید به ما میدهد. باغهایی که ننشسته پرپر میشوند و میوه چینی آنها خیال خامی بیش نیست. چهارسال است که نه بادامها به بار مینشیند و نه زردآلوها باغ را آذین میکند تا چین خشکسالی که کویر را شکافته سیمای زنان و مردان روستا هم خط بیندازد و دردها را عمیق تر کند.
درست مثل خانههای کاهگلی نیم ایستاده که رو به زوال نهادهاند. مثل جمعیت پیر و سالخوردهاش. زنان و مردانی که هر یک در همین خانههای کاهگلی بین ۶ تا ۸ بچه را با سختی بزرگ کردهاند و حالا چشم منتظرشان در پیچ جاده دو دو میکند، تا فرزندان مهاجرشان سری به خانه آنها بزنند. فرزندانی که برای لقمه نانی و پیدا کردن کاری راهی یزد و اردکان شدهاند.
درست مثل بیبی توکلی که خودش مانده و خانه کاهگلیاش. نوای شبانهاش هم صدای سگهای روستاست و دیگر هیچ. در خانهای که رو به ویرانیهای همسایهها باز میشود. با دستهای لرزان خانهها را یکی یکی از کورسوی نگاهش میگذراند و میگوید همه یا مردند یا رفتند. او مانده است با گذشته ای که قصه هزار و یک شباش شده. در میان جمعیتی که به استقبال خبرنگاران و کارشناسان پروژه آمده است هیچ جوانی نمیبینی. تعداد کودکان و نوجوانان روستا هم آنقدر زیاد نیست که خودنمایی کند، آنقدر کم است که مدرسه راهنمایی روستا تعطیل شده است.
برای بهابادی که روزگاری سرسبزترین شهر یزد بود به گندم، انگور، زیره و طلای سرخ اش مینازید، حالا درختان لخت و عوری مانده است با خزانی چهار فصل. طلای سرخ اش هم آوازه پیدا نکرده میرود تا با خشکی سفرههای آب زیرزمینی رنگ ببازد. سفرههایی که بیش از هرچیزی برای آبادانی معادن خرج میشوند. منارید امیدوار است که بتواند تعادلی بین آبهای سطحی و زیر زمینی در بستر آموزش استفاده بهینه از آب در کشاورزی را بوجود بیاورد تا بهاباد بیشتر از این نمیرد.
کشت جایگزین
کشت جایگزین یکی از برنامههای این طرح است. کشت گیاهان دارویی که حالا روستای آسفیج را صاحب یک عطاری کرده است که درمان هر دردی در آن پیدا میشود و یکی از دختران روستا به نام زهرا سلطان پناه را دارای شغلی کرده با درآمدی پایدار. او از صندوق توسعه محلی روستای آسفیج ۲ میلیون تومان وام گرفته و حالا با برداشت و بسته بندی گیاهان دارویی برای خود کسب و کاری دارد. هرچند از تخریب منابع طبیعی بویژه عرصه گیاهان دارویی منطقه بشدت نگران است. او از سازمان جنگلها میخواهد بخشی از گیاهان دارویی منطقه را قرق اعلام کند و از ورود اشخاص و گلهها به آن جلوگیری شود تا شغل او و سایر روستائیان که علاقهمند به فعالیت در آن هستند، حفظ شود. زهرا میگوید: کافی است چند تابلو در منطقه و محدوده مورد نظر نصب شود، روستائیان خود را مقید به رعایت آن میدانند.
کمکهای قطرهای
بهاباد را بیتوجه به سفره آبهای زیر زمینی اش، معدنی – صنعتی تعریف میکنند، فاجعه از همین جا آغاز میشود. تعریفی که تیشه به ریشه کشاورزی آن میزند و کشاورزان را رنجورتر از همیشه میکند. جامعهای که صاحب شغل و جایگاه بود و در اقتصاد کشور نقش بازی میکرد به جامعهای آسیب پذیر تبدیل شد تا چشمش مدام به کمکهای قطرهای دولتی باشد. درست مثل برخی از اهالی روستائیان «کم کوئیه» که با خود میگویند آمدن یک ساله کارشناسان منارید به روستا چه سودی برای ما داشته است؟ تا به امروز ریالی به ما ندادهاند! به اعتقاد کارشناسان همین انتظار تلخ، وجود پروژههایی چون منارید را در کشور ضروری میکند.
پروژهای که البته همکاری تمام دستگاههای دولتی را میخواهد تا جامعه بومی و محلی اعتماد لازم را به دست بیاورد. برخلاف روستای کمکوئیه روستای کریم آباد و آسفیج طرح را باورکردهاند. هرچند باز هم زخم صنایع و معادنی که آب میخواهد کشاورزی منطقه را مجروح کرده و همچنان تهدید میکند. تهدیدی که باعث میشود کشاورزان حضور خبرنگارانی که از تهران به کریم آباد رفته بودند را به فرصتی برای گفتن درد دلهای خود تبدیل کنند.
حاج حسن صادقی از جمله کشاورزانی است که پای کلاسهای آموزشی منارید نشسته است. آن روز که هنوز شیره سفرههای آب زیرزمینی کشیده نشده بود؛ گندم، جو و یونجه میکاشت اما ۱۵ سالی است که به سمت کشت پسته رفته است. البته کشاورزیاش به گستردگی سالهای گذشته نیست. حالا برخی از جوانان محل صبح زود به جای زمین به معادن میروند تا از دل زمین تاریک و پرخطر نانی برای سفره هایشان بیاورند.
زمین بیبرکت شده اما پسته داران هنوز هم میتوانند سفره هایشان را رنگ بزنند، هرچند باز هم بیشتر سهم به جیب واسطهها میرود. یکی از کشاورزان منطقه هم میگوید صنایع در بهاباد بیشتر از حد مجاز از سفرههای آب زیرزمینی برداشت میکند. صنایعی که البته مسئولان شهری بهاباد خیلی علاقهای به صحبت درباره آنها ندارند تا این سؤال پیش بیاید که با این وضعیت تا کجا میتوان ادامه داد؟ بحران آب بهاباد که روزگاری نگین سبز یزد بود تنها به این شهر محدود نمیشود، بلکه تمام یزد را درنوردیده است. یزدی که خود سیستم قنات را دارد. سیستمی که البته در مدرنسازی گم شده است تا شهری مانند یزد تشنه لب شود بدون اینکه به دانش بومی خود توجه داشته باشد.
آخر دنیا
یزدیها بهاباد را آخر دنیا میدانند. بهابادیها روی این مسأله تأکید بیشتری دارند. آخر دنیایی که نداشتن لولهکشی گاز تنها یکی از مشکلات آن است. بهابادیها میگویند خسته شدهاند تا کی با زن و بچه کپسول گاز جابهجا کنند تا سرمای بیپیر شبهای زمستانی کویر را پشت سر بگذارند؟ کویری که البته در روزگار گذشته با معماری خشتی خود هم حریف گرما میشد و هم گرما را از میدان به در میکرد. اما مدرنسازی، معماری بومی را هم از رونق انداخته است تا علم امروز نه از پس گرمای آنها بربیاید و نه سرمای آن.
طرح منارید در روستای آسفیج موفقیت بیشتری کسب کرده است. مردم را از زن و مرد و از کوچک و بزرگ به میدان کشیده است. گیاهان دارویی و کشمشهایی که به حاضران تعارف میکنند هرچند رنگ وجلای محصولات صادراتی را ندارد اما باور مردم روستا برای بلند شدن دوباره را خوب نشان میدهد. یزدیها به سختکوشی شهره اند اما اگر امکانات نباشد و کشاورزی مکانیزه نشود نمیتوانند راه به جایی ببرند. پرویز گرشاسبی، معاون آبخیزداری سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری اعتقاد دارد به رغم همه خشکسالیها با آبخیزداری و احترام به طبیعت هر شهری میتواند آب خود را تأمین کند. آبی که به دلیل روشهای سنتی ۷۰ درصد آن هرز میرود.
همین مسأله باعث میشود خبرنگار ما از معاون استانداری یزد بپرسد چرا صنایع موجود درمنطقه را موظف به مکانیزه کردن زمینهای کشاورزی منطقه نمیکند؟ استانداریای که امروز بیش از هر چیزی به دنبال حل معضل کمبود آب در یزد است. صنایعی – که آب زیادی را میطلبند – که با مکانیزه کردن زمینهای کشاورزی میتوانند از هرز رفتن آبهای سطحی و زیر زمینی هم جلوگیری کنند. کارشناسان اعتقاد دارند وضعیت کشاورزی امروز بدون هیچ اغراقی نتیجه صنعتی شدن بدون تجربه آن است.
در رهگذر همین صنعتی شدن بود که مراتع و جنگلها از بین رفت. سفرههای آب زیرزمینی کاهش پیدا کرد و زمینها فرو نشست. کشوری که ۷۰ درصد آن نیمه خشک و بیابانی بود رو به کویر نهاد. بدین ترتیب کشاورزی که زندگیاش به زمین و آب وابسته بود ضعیف شد و فراموش شد تا روستاها را ترک کند و باری بر دوش شهرها بگذارد. شهرهایی که از پس جمعیت اصلی خود هم برنمی آیند. اما سکوت مسئولان شهری و استان یزد در برابر این سؤال نشان میدهد که منارید ایران را درست انتخاب کرده است. کشاورزی بخش خصوصی است. بخش خصوصی خود مسئول زمینی است که خشک میشود و قطرهای نیست تا لب آن را خشک کند. صنایع و معادن یک طرح ملی است که میتواند موانع پیش روی خود را بردارد حتی اگر موانع پیش روی او زمین کشاورزی باشد که خشک میشود.
ورمی کمپوست
امینی یکی از کشاورزان آسفیج است که با کمک کارشناسان پروژه به تولید کود ورمی کمپوست روی آورده تا بتوانند کودی را برای کشاورزی تولید کنند که مضرات کودهای شیمیایی را نداشته باشد. درست کنار باغ زردآلویی که خشک شده و آخرین میوههای خشک آن حرفی برای گفتن ندارند. هرچند او سایه بیبرگ درختان باغش را محلی برای کشت زعفران قرار داده و از نتیجه محصولش راضی است. زعفرانی که بهابادیها اعتقاد دارند از زعفران قائن و خراسان بهتر است اما شانسی برای معرفی خود در بازارهای داخلی و جهانی ندارد. زعفرانی که یک بار کاشته میشود و هفت سال برداشت میشود. زعفرانی که شوری خاک آن را تهدید میکند.
به گفته یکی از کشاورزان بهابادی شوری (ES) خاک در سال ۵۹ نزدیک به ۲۷۰۰ بود اما الان به ۴۹۰۰ رسیده است. سالی که کشاورزان منطقه برای رسیدن به آب زمین را ۱۸ متر حفر میکردند اما الان باید ۴۶ متر زمین را حفر کنند تا به آب برسند. او اعتقاد دارد که نسل کشاورز منطقه منقرض شده است. انقراضی که احیای خود را نه در کشاورزی که کار در کارخانهها میبینند. اما آیا کارخانهها ظرفیت پذیرش این همه جویای کار را دارد؟ پاسخ کشاورزان منطقه منفی است. به گفته یکی از آنها صنایع منطقه نه تنها سودی به حال بومیها ندارد که گرد و غبار آلودگی را در باد و باران بر سر و سینه مردم میبارد. گرد و غباری که یکی دیگر از کشاورزان اعتقاد دارد برای باغهای پسته هم ضرر دارد.
کارشناسان بیش از هرچیزی ایراد را در مدیریت سیاسی و مرز سیاسی میدانند. آنها اعتقاد دارند که اگر مدیریتها حوزهای بود، هرگز به چنین مشکلی برنمیخوردند. مرز سیاسی که حتی به مرز میان دو استان محدود نمیشود بلکه مرزهای داخلی استان را هم درگیر میکند و هر شهر و روستا سعی میکند بیتوجه به مناطق پایین دست و بالادست سهم خود را از طبیعت بردارد. گره کار شاید در حضور پروژههایی چون منارید باشد.
پروژههایی که تعریف ملی، استانی، شهری و روستایی دارند. آن طور که رضا باقری، مدیر اجرایی استانی پروژه بین المللی منارید در استان یزد میگوید: طرح این بار میخواهد برنامهها را از پایین دست به بالادست برساند. برای همین با مردم روستا جلسه میگذارند و از آنها میپرسند که راهکارهایشان برای حل معضلهای روستا چیست؟ راهکاری که از کمیته استانی به ملی میرسد تا تحقق یابد، درسایه اعتبارات بین المللی و دولتی. سهم دولتی البته آن طور که باید و شاید وسط گذاشته نشده است. اما بیش از هرچیزی آن انسجام در مدیریت یکپارچه است که میتواند اقتصاد کشاورزی و جوامع روستایی را نجات دهد.
زهرا کشوری
ایران