ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
وقتي مطبوعات و قدرت سياسي هم مرز مي‌شوند

مسوولیت اجتماعی روزنامه‌نگار

شهروندان- صالح نیکبخت*:

با گذشت بیش‌از 150سال از انتشار نخستین روزنامه در کشور به‌نام «کاغذ اخبار»، هنوز این موضوع که روزنامه‌نگار در چه شرایطی می‌تواند فعالیت مطلوب حرفه‌یی داشته ‌باشد، بحث داغی است و زمان نتیجه‌گیری درباره آن هم مشخص نیست.

صالح نیکبختدر طول ۱۵۰سال گذشته و در جریان انقلاب‌ها و جنبش‌های اجتماعی روزنامه‌نگاران نقش بسزایی در آگاهی‌دادن به مردم ایفا کرده‌اند؛ همچنان‌که قربانیان زیادی نیز داده‌اند و زندان‌های فراوانی تحمل کرده‌اند؛ از «صوراسرافیل» و «فرخی‌یزدی» تا «کریم‌پور شیرازی» و… تا آنان‌که رنج زندان را بر ننگ تسلیم ترجیح داده‌اند؛ یاد آنان قطعا در حافظه تاریخ معاصر کشور ما زنده است.

این سوال مطرح است که وظیفه روزنامه‌نگاران و به‌طور کلی اهالی رسانه چیست؟ نخستین مساله این است که شرایط و فضای مناسب سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای فعالیت مطبوعاتی چیست؟ اگر قبول کنیم باید هم بپذیریم که دانستن حق مردم است و هیچ شخص و مقامی امین‌تر از مردم یک کشور (درکلیت و جامعیت) آن نیست و سرنوشت رژیم‌هایی که ملت خویش را امین نمی‌دانستند همان است که امروز در جهان عرب می‌بینیم.

به‌نظر پژوهشگران ارتباطات اجتماعی الگوی روزنامه‌نگاری مطلوب را می‌توان از چهار جنبه مورد توجه قرارداد: ۱- اصول و موازین حرفه‌یی ۲- اصول روزنامه‌نگاری به عنوان یک علم، فن یا هنر ۳- رسانه و دولت ۴- رسانه و جامعه. دو جنبه اول و دوم موضوع به‌علت تخصصی بودن آن در چارچوب این نوشته نمی‌گنجد، اما جنبه سوم آن، به‌علت تلاقی با قانون و حقوق و آزادی‌های مشروع مردم که عمده آن در فصل سوم قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است در اینجا قابل بحث است.

جنبه چهارم هم قابل بحث توسط روزنامه‌نگاران، جامعه‌شناسان و حقوقدانان است. به‌همین جهت نخستین پرسش در این زمینه این است که وظیفه روزنامه‌نگاران در تمامی رسانه‌هایی که طبق قانون مطبوعات و اصلاحات بعدی، رسانه شناخته شده است، چیست؟ قدرت سیاسی یا دولت در مقابل روزنامه‌نگاران چه وظیفه‌یی دارد؟ آیا مردم حق دارند بدانند یا خیر؟ اگر مردم این حق را دارند وظیفه اهالی رسانه که آگاهی‌دادن به مردم است، به عنوان کار فرهنگی و عمل نیکو شناخته می‌شود یا وظیفه روزنامه‌نگار صرفا گرفتن و ستاندن «آگهی» از حوزه‌های خبری و انتشار آن است و غیر از این کردار او نامطلوب و اگر روزنامه‌نگار کار دیگری جز این انجام دهد فضول است و فضولی موقوف؟! قدرت سیاسی یا دولت در مقابل روزنامه‌نگاران چه وظایفی دارد و این دو کی و کجا هم‌مرز می‌شوند؟ کدام‌یک از این دو پا را از گلیم خود فراتر می‌گذارد و کیفر این فزون‌طلبی چیست؟ و چه‌کسی یا کدام مرجع باید به این زیاده‌طلبی رسیدگی کند؟ هرچند علی‌القاعده باید قانون این مرز را تعیین کند ولی می‌دانیم همواره برداشت و تفسیر هرکس با توجه به خاستگاه اجتماعی او و مقام و منزلت اداری و سیاسی از قانون مختلف است.

یک ضرب‌المثل رایج در میان کردان می‌گوید: «قانون برای تره‌فروش است!» اما اساتید ما در دانشکده‌های حقوق اصرار داشته و دارند که به دانشجویان به‌ویژه در دوران جوانی که گاهی شور و احساسات پاک جای ادراک و تعقل را می‌گیرد بفرمایند: قانون فوق همه امور است و برای همه مساوی است و باید رعایت شود؛ اما قطعا استادان حقوق بهتر از همه می‌دانند این سروری قانون در جامعه و تساوی افراد در برابر قانون در همه عرصه‌ها رعایت نمی‌شود و کفه این ترازوی قانون نیز در همه زمینه‌ها میزان نیست؛ زیرا «وظیفه و مسوولیت اجتماعی روزنامه‌نگار آگاهی‌دادن به مردم درباره زندگی اجتماعی او و نقد و تفسیر آن در حق دسترسی آزاد به اطلاعات و دانستن است.»

وانگهی آگاهی و شناخت مردم از محیط زندگی خویش و جامعه برای رفع نیازهای اجتماعی و حفظ فرهنگ و میراث ‌ملی و طبیعی نه‌تنها ضرورت دارد بلکه لازمه حضور مستمر و فعال او در زندگی اجتماعی است؛ به‌همین جهت آگاهی ‌دادن به مردم همچون تولید یک کالای فرهنگی و اجتماعی است و روزنامه‌نگاران که کار تولید و پردازش این آگاهی را رقم می‌زنند همواره در چالش با دولت و قدرت سیاسی قرار می‌گیرند؛ زیرا اگر این خبر و آگاهی جنبه چالشی نداشته ‌باشد نیازی به کار روزنامه‌نگاران نیست و در بولتن‌های دولتی یا رسانه‌هایی که دولت مدیریت آن را دارد منتشر می‌شود و به‌قول «جان استوارت «میل» اگر عقیده‌یی حقیقت تام باشد در صورتی‌که به چالش طلبیده نشود، به سرعت رنگ و بوی تعصب می‌گیرد و به ایده‌یی مرده و نه حقیقتی زنده بدل می‌شود و اینجاست که مطبوعات و قدرت سیاسی و روزنامه‌نگار و دولت هم‌مرز می‌شوند که یا حریم همدیگر را پاس می‌دارند یا به حریم هم تجاوز می‌کنند.

حالت سومی هم ممکن است اتفاق افتد و آن اینکه بدون تجاوز به حریم یکدیگر یا تحمل و مدارا حالت بی‌اعتمادی ایجاد شود و دو طرف در «صلح مسلح» قرار می‌گیرند؛ تا آن‌زمان که شرایط فراهم شود یک‌جا و همه آنچه اتفاق افتاده است را علیه همدیگر رو کنند؛ این امر ناشی از بی‌اعتمادی طرفین به همدیگر و عدم تحمل اصل اساسی «دانستن حق مردم است» است.

بدیهی است رعایت سازوکارهای حرفه‌یی و اجتناب روزنامه‌نگار از انتشار اخبار مجعول و ساختگی و نپذیرفتن اخبار هدایت‌شده وظیفه روزنامه‌نگاران است و رویه‌ها و قوانین جاری کشور و همچنین رعایت موازین حرفه‌یی در این مورد، چراغ فرا راه این شغل پردردسر است و چنان‌که اگر عشق روزنامه‌نگاران به آگاهی‌دادن به مردم نبود، به‌علت مشکلات و محدودیت‌ها و تنگناهای مادی و معنوی فرارو، کسی را میل به در دست گرفتن قلم نبود و این است که در طول تاریخ صاحبان قلم نوشته‌اند: موجیم که آسودگی ما عدم ماست / ما زنده به آنیم که آرام نگیریم. به جهات فوق، این بحث داغ همچنان هم ادامه دارد؛ قدرت سیاسی اگر بخواهد از حمایت مردم برخوردار باشد باید به چالش کشیده شود و باید قبول کند که «دانستن حق مردم است» و فقط مردم دانا می‌توانند حامی واقعی قدرت باشند و باید ناقلان آگاهی و دانایی به مردم را گرامی بداریم.

 *حقوق‌دان

اعتماد