ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

تحمل نابرابری، ریشه چالش‌های اجتماعی دنیای مدرن

شهروندان – سعید معیدفر*:
تقریبا روزی نیست که خبری از آسیب‌ها و مسائل اجتماعی نخوانیم یا نشنویم. پیوسته گزارش‌های متعددی از طلاق، خشونت، قتل، شورش‌ها و خشونت‌های اجتماعی در اخبار خبرگزاری‌ها، تلویزیون‌ها یا صفحه حوادث مطبوعات داده می‌شود.

سعید معیدفردر کنار آن نیز، مناقشات، اختلافات و اعتراض‌هایی میان افراد در گروه‌های سنی، جنسی، قومی، مذهبی، طبقاتی و سیاسی مختلف در جامعه اتفاق می‌افتد. روزی نیست که تعداد زیادی در این مناقشات کشته نشوند.

روزی نیست که خبری از جنگ داخلی میان اقوام، مذاهب، گروه‌های سیاسی و اقتصادی در کشورهای مختلف نباشد که از جدیدترین آنها جنگ داخلی اوکراین است. میزان طلاق روز به روز درحال افزایش است. میزان خشونت در خانواده نیز همین‌طور. پدیده‌ای به نام شکاف نسلی، هر روز گروه‌های سنی نوجوان و جوان را از گروه‌های سنی میانسال و سالمند بیگانه‌تر می‌سازد.

شکاف جنسیتی، به‌طور روزافزون زنان را در برابر مردان برمی‌انگیزد. شکاف میان دولت‌ها با مردم، شکاف میان نخبگان سیاسی با یکدیگر و با نخبگان اجتماعی بیشتر و بیشتر می‌شود. اقلیت‌ها در برابر اکثریت، محرومان و فقرا در مقابل افراد برخوردار و ثروتمند برمی‌آشوبند و موقعیت آنان را زیر سوال می‌برند.

اگرچه تا بوده همین بوده و در دنیای پیشامدرن نیز نزاع، خونریزی و همنوع‌کشی جریان داشته است، اما این نزاع بیشتر بین اجتماعات قومی و طایفه‌ای یا امپراتوری‌ها بود که بعضا رنگ مذهبی نیز به ‌خود می‌گرفت مانند جنگ‌های صلیبی. در مقابل، درون هر اجتماع یا طایفه و قومی، انسجامی درونی حکمفرما بود. درون خانواده، خویشاوندان، طایفه یا قوم اتحاد و اتفاق وجود داشت و مناقشات در حداقل بود. اما امروز در دنیای مدرن، همه عرصه‌های زندگی اجتماعی درگیر کشمکش، نزاع و خشونت است.

سابقا کمتر اتفاق می‌افتاد که خانواده درگیر ازهم‌گسیختگی و طلاق شود و اصلا این واقعه بسیار بد شمرده می‌شد. کمتر کسی شاهد رویارویی اعضای خانواده با یکدیگر و به‌ویژه مخالفت فرزندان با پدر و مادر بود. به‌ندرت مردمی علیه حکومت خود می‌شوریدند. معارضه فقرا با ثروتمندان، اقلیت‌ها در برابر اکثریت و ستم‌دیدگان در برابر زورگویان امری غیرمنتظره و تقریبا محال بود و اگر چیزهایی هم از گذشته شنیده‌ایم بیشتر ساخته و پرداخته زمان حال هستند.

این انسجام درونی بی‌دلیل نیز نبود. از آن‌جا که در اجتماعات پیشین، رابطه‌ای نابرابر میان افراد در زندگی اجتماعی وجود داشت و این رابطه نیز به شیوه‌ای تقدیری از سوی همگان پذیرفته شده بود، بنابراین اختلافات میان افراد، به نفع یکی و به ضرر دیگری خاتمه می‌یافت و در این رابطه ناعادلانه و لیکن پذیرفته‌شده و مقدر همه چیز ظاهرا به‌خوبی تمام می‌شد. کسی از کسی طلاق نمی‌گرفت زیرا زن محکوم بود به تمکین ولو ناعادلانه از رئیس خانواده یعنی مرد. فرزندی قدرت پدر را به چالش نمی‌کشید ولو حق با او بود و مورد ظلم و خشونت قرار می‌گرفت. فقیری به‌خاطر نداشتن قوت شب زن و بچه‌اش در مقابل اجحاف ارباب نمی‌ایستاد و ستم‌دیده‌ای در برابر ستم زورگویی قد علم نمی‌کرد و همه این نابرابری‌ها تحمل می‌شد و با این تحمل بود که انسجام اجتماعی برقرار بود.

اما امروز چه شده است؟ واقعیت آن است که دیگر این رابطه نابرابر تحمل نمی‌شود. سطح آگاهی افراد بالا رفته و طرفین رابطه اجتماعی که قبلا فاصله زیادی از هم داشتند به هم نزدیک‌تر شده و زیردستان، طالب رابطه‌ای برابر هستند. زنان به نقش خود به‌عنوان یک انسان برابر با مرد وقوف یافته و در برخی زمینه‌ها از مردان سبقت گرفته‌اند.

نوجوانان و جوانان بعضا در آگاهی و تجربه از میانسالان و سالمندان پیشی گرفته‌اند. گروه‌های اقلیت، زیردست، فقیر و ستم‌دیده نسبت به نابرابری‌ها و اجحاف‌ها در حقشان اطلاع یافته‌اند و آن را برنمی‌تابند. چالش‌های جامعه مدرن از همین نقطه آغاز شده است. در این شرایط است که انسجام مبتنی بر رابطه نابرابر و پذیرش آن سست شده و سروصدای کسانی که منافع آنان زیر سوال رفته درآمده است و اعلان وضع اضطراری کرده‌اند.

راه حل آنان نیز بازگشت به گذشته و تحمل شرایط نابرابر از سوی زیردستان و تقسیم افراد است. از نظر آنان نیز برای این بازگشت اول باید از آگاهی شروع کرد زیرا مشکل اصلی از همین‌جاست. زنان، جوانان و کلیه افرادی که قبلا حرف‌شنو بودند با آگاه شدن و سپس تن ندادن به رابطه نابرابر، رابطه انسجامی را به هم زده و مشکل‌ آفریدند. هم باید جلوی آگاهی آنان گرفته شود و هم باید آنان به نقش‌های قبلی بازگردند. اما پرواضح است که در عصر مدرن چنین اقدامی محال است و تلاشی است مذبوحانه برای ایجاد انسجام اجتماعی مبتنی بر نابرابری. پس راه‌حل چیست؟ جامعه امروز نیز نیازمند انسجام اجتماعی است.

پس چگونه می‌توان به آن رسید؟ چگونه می‌توان چالش‌های اجتماعی جامعه مدرن را کاهش داد؟ ظاهرا مذاکره همه طرف‌های ارتباط بر سر رابطه‌ای عادلانه و مبتنی بر دانایی چاره کار است؛ آن‌چه یورگن‌هابرماس نیز از آن تحت عنوان «کنش ارتباطی تحریف‌نشده» یا بی‌دخالت قدرت نام می‌برد.

کنش ارتباطی که هر طرف منافع طرف مقابل را به رسمیت بشناسد و دانایی و آگاهی، محور توافق طرفین و حصول نتیجه باشد. در چنین رابطه‌ای زن یا مرد بودن، جوان یا سالمند بودن، عامی یا دولتمرد بودن، فقیر یا ثروتمند بودن، اقلیت یا اکثریت بودن، پیرو این آیین یا آن آیین بودن مناط و معیار حق و عدل نیست، بلکه آگاهی و دانایی و تدبیر است که تعیین‌کننده است. از این گذشته کسی، حتی به‌خاطر داشتن آگاهی و دانایی (چه برسد به پول و زور) بر کسی دیگر سلطه‌ای نباید داشته باشد. همگان شهروندان متساوی‌الحقوق یک جامعه‌اند که فقط به‌واسطه نقش‌های متفاوت برای زندگی فردی و تعالی و پیشرفت انسانی در تلاش هستند.

*جامعه‌شناس

شهروند