ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

سوءتغذیه مالی دولت و سوءبرداشت اقتصاددانان

شهروندان:
نازیبایی شتر را از قدیم شمرده‌اند. مثلا اگر یکی بیاید و از زشتی لوچه‌اش بگوید مردم می‌گویند کجای کاری، کجای شتر زیباست که لوچه‌اش نازیباست؟ حالا فرض کنید شتری با کوهان کج پیدا شود، حتما انتظار دارید که شخص عیب جو اول همین عیب را ببیند، اما اگر برخلاف انتظار این‌طور نشد و او کوهان یک طرف افتاده را اصلا تشخیص نداد، آن زمان می‌گویید: آقای محترم شما اصلا شترشناس نبوده و نیستید و نیز با پوزش از حافظ شیرازی خطاب به او چیزی خواهید گفت مثل این: شترشناس نه‌ای جان من عیب‌ها اینجاست!!

مالیاتباری، فقط از روی اتفاق نوشته‌یی را خواندم. نام نویسنده برایم آشنا بود. او هنوز جوان است و درس خوانده اقتصاد. این باعث شد تا من به آن نوشته که نقد اقتصاد سیاسی عنوانش بود بیشتر دقت کنم. ایشان یعنی نویسنده نام‌آشنا در نقد خود، کل جهان را زیر انتقاد خود قرار می‌دهد و مجموعه‌یی از عیوب را برمی‌شمارد.

او به زحمت، تفاوت‌های بیرون و درون را تشخیص می‌دهد و برایش مسائل جهان پیرامونی عینا در کشورش یعنی ایران بازتاب یافته است. به اعتقاد و به گفته او مدت مدیدی است که نظم سرمایه‌دارانه به مهم‌ترین اصل سازماندهی اقتصادی و اجتماعی در جهان و ایران بدل شده است و نیز اعتقاد دارد کار و طبیعت و پول در این نظم همگی بیش از پیش به کالا بدل شده‌اند چندان که امروز کالایی شدن حیات اجتماعی به هر گوشه زندگی ما رخنه کرده است.

این قبیل نکته‌سنجی همیشه بوده است اما ریشه‌ها و اصل مشکلات ما در ایران با این نکته‌سنجی‌ها آشکار نمی‌شود. دوست اقتصاددان ما گویی ویژگی‌های کشورش را نمی‌داند. او نمی‌داند پراکندگی و شکل عجیب و غریب توزیع منابع انرژی فسیلی روی کره زمین از یک سو، و اهمیت انرژی در جهان امروز از سوی دیگر؛ کدام ویژگی را به کشورش و دولت‌های صاحب نفت آن بخشیده است.

او نمی‌داند به دلیل ویژگی‌های صنعت نفت و به دلیل فاکتور جمعیت در ایران و مرحله رشد تاریخی، کشورش در کدام وضعیت استثنایی است و چگونه مسیر تحولات را طی می‌کند. بارها به زبان و قلم گفته‌ایم و نوشته‌ایم اما داستان حزن‌انگیز ما باز هم ادامه پیدا می‌کند و فریاد دردمندانه در هیاهوی ظاهرا روشنفکرانه به گوش‌ها نمی‌رسد. باید اذعان کنم اتفاق ناگوار مرگ روانشاد دکتر حسین عظیمی‌آرانی نیز کار را برایمان سخت‌تر کرده است.

عظیمی در واپسین سال عمر خود به مشکلی بزرگ پی برد؛ مشکلی که در جایگاه آن به عنوان‌ ام‌المسائل ایران همچنان باقی است. ناپیوستگی مالی دولت به کار مردم، مشکل اصلی ایران ما است، همان مشکل که بیشتر مدعیان علم اقتصاد اگر دیده‌اند به جای اصل، فرعش قلمداد کرده‌اند. مرحوم عظیمی این مطلب را خوب درک کرد. او درک کرد که تغذیه مالی دولت در ایران به طور عمده از منبعی است که حاصل کار و مال مردم نیست.

به اعتقاد ما، او درک کرد که این ‌ام‌الامراض است و در هیچ دوره‌یی از تاریخ تحمل نشده است. حکومت‌ها همیشه با تغذیه مالی از مکنت یا از حاصل کار مردمانِ بر سر پا ایستاده‌اند. تغذیه مالی از منابع نفتی به واقع سوء تغذیه مالی دولت‌های ما شده است. آنها که به اندازه کافی نمی‌اندیشند، می‌گویند مگر ممکن است که ما نفت نفروشیم و در این ارتباط می‌گویند راه‌حلی نیست، چون راه‌حل نیست پس طرح مساله نیز نابجا است!!

ذهن بسته این اجازه را نمی‌دهد که تصور کنند نفت را می‌شود فروخت اما این کار باید توسط نمایندگان ویژه مردم که فقط برای این کار انتخاب می‌شوند، جامه عمل بپوشد و مردم با تصاحب این ارثیه نقد، سهمی را به میزانی معین و به همراه مالیات، به دولت تقدیم کنند تا مثل همیشه و مثل همه جا، مردم ولی‌نعمت حکومت‌های خود شوند و نه چون امروز در ایران ما، دولت‌ها با فروش نفت که نقدینگی بسیار هنگفت را بار می‌آورد، ولی نعمت مردم به حساب آورده شوند.

این نقصی آشکار است و سرمنشأ مشکلات مهم ما شده است. پیکره اصلی نیروی کار ایران در آفرینش درآمد عظیم نفت، نقشی بسیار ناچیز و کم‌اهمیت را بر عهده دارد. آیا می‌دانید طی چندین دهه اخیر همیشه رقمی کمتر از یک درصد نیروی کار ایران تامین بیش از ۹۰ درصد درآمد دولت ایران را بر عهده داشته است؟ این به آن معنی است که ۹۹ درصد نیروی کار ما نقش ناچیزی را در حیات مالی دولت بر عهده دارند. نخستین و بزرگ‌ترین مشکل ناشی از این نقص، تباه شدن پیوند ارگانیک در ارتباط با جامعه و حکومت است. پیوند ارگانیک، معرف حیات مشترک اجزا است. وابستگی متقابل اجزای یک سیستم اگر کمرنگ و ضعیف شود بحرانی فراگیر آغاز خواهد شد و همه اجزا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

مسائل آغاز خواهد شد و تعداد معایب نیز بی‌شمار خواهد بود و دیده‌ایم و می‌بینیم که اقتصاددانان ما نیز فقط در شمردن عیب‌ها مهارت به خرج می‌دهند. بر اقتصاددانان ما فرض است که ابتدا اصول را دریابند؛ اصولی را دریابند که پایه‌های تعادل اقتصاد در فضای اجتماعی ما هستند. آنچه دوستان اقتصاددان چشم روی آن بسته‌اند قانون پیوستگی است، پیوستگی مالی دولت به مردم، اصلی است که باید مدنظر همه اندیشمندان ما باشد.

نقض آشکار همین اصل است که دشواری و ویژگی اساسی این دوره از تاریخ زندگی ما ایرانیان را رقم زده است. ما قبل از هر چیز باید بر این نکته تاکید کنیم. صندوق‌های رای را مردم اگر پر می‌کنند کافی نیست باید این را همگان بدانند که صندوق‌های مالیات (بودجه) نیز باید توسط مردم پر شود تا کم وکیف آن، تجلی اراده ملی در تایید برنامه‌های دولت باشد. تامین بودجه یا همان پر کردن صندوق مالیات توسط دولت از محل فروش نفت، همان اندازه نامطلوب است که صندوق رای، خدای ناکرده، با آرای نادرست و غیرواقعی انباشته شود. این را روشنفکران دموکرات ما آیا می‌دانند؟

 درویش علی کولاییان

اعتماد

برچسب‌ها : , ,