رایانهها در مصاف یارانهها!
شهروندان:
میتوان گفت یک اتفاق تقریباً غیرمنتظره افتاد. ماجرای ثبت نام مردم برای دریافت یارانه را میگویم. کالبدشکافی این اتفاق میتواند نگاه واقعبینانه تری به دستاندرکاران و مسئولان کشور ارمغان کند تا با روانشناسی اجتماعی، چندان ساده انگارانه و صرفاً بربال مصاحبه های تبلیغاتی و یا هیجانات مقطعی پرواز نکنند.
شاید بسیاری از ما اینگونه برآورد میکردیم که اینبار و با وجود به صحنه آمدن همهی تمهیدات و توجیهات و توصیهها در خویشتنداری گروههایی از مردم در برخورداری از یارانه، کار بگیرد و مثلاً و اقلاً بیست تا بیست و پنج درصدی از جمعیت، عطای این عنایت(!) را به لقایش ببخشند. لااقل و مثلاً یک حساب سرانگشتی بکنند که این میزان دریافت ماهانه چه بخشی از سبد مخارجشان را تأمین میکند؟ که علیرغم این همه توصیه در استنکاف و انصراف همچنان گوش نگرفتند و در سکوت و لبخند تقریباً همگی در روزهای موعود به صف شدند و به ثبت رسیدند.
لازم به یادآوری نیست که بسیاری بسیار از جمعیت، گیرم در سطح بهینهی برخورداری اقتصادی هم نباشند، به این میزان دریافت یارانه محتاج و و ابسته نیستند. کافی است با اندکی محاسبه، امر را عینیتر کنیم و فیالمثل بسنجیم که با این دریافت، چند کیلو میوه در ماه و یا چند صدگرم گوشت و یا چند بال مرغ و… میتوان به خانه برد؛ و بعید میدانم همه کسانی که در صف یارانه ایستادند( و البته این بار نشسته ثبت نام کردند!) این بدیهی را در نیافته باشند. چرا؛ همگان میدانند که این رقم، چندان عددی در سبد مخارجشان نیست؛ اما چرا این قطره را نیز فرو نگذاشتند و تقریباً صغیر و کبیر در یک صف نشستند. جالبتر آن که برخی از آنان که غنیتر بودند آشکارتر در این فریضه(!) پیشقدم شدند و در اولین ساعات فضیلت ثبتنام، به فیض اول وقت نایل آمدند. آخر چرا!؟
بگذارید لااقل به این «چرا» پاسخ شتابزده ندهیم و همانگونه که عجولانه از برخی اسباب و مسبّبات در جهت انصراف مردم از دریافت یارانه عمل کردیم ـ و یک بار دیگر سخن برخی بزرگان را بیهیمنه نمودیم ـ به سئوال فوق عجولانه و سطحی پاسخ ندهیم.
ثبت نام برای دریافت یارانه به عنوان یک امکان ـ هر چند بسیار ناچیز ـ تلقی شد و هنگامی که یک امکان به صورت عمومی در میآید و در بادی امر تخصیصهای اجباری نمیخورد، ولع عمومی را بر میانگیزد، مگر آن که شرایط امنیت روانی و اقتصادی به گونهای خود را اثبات و تحکیم کرده باشد و ذائقهی عموم، آنچنان بدان خو گرفته باشد که ترش و شیرین تنقلات جدید، او را برنینگیزد.
واقعیت در جامعهی ما آن است که بسیاری از ذائقهها، علیرغم برخورداری و کامیابی، ولکن به سبب احساس عدم پایداری و ارتعاشات روزمرّهی اقتصادی به کمترین تنقلّات نیز به دیدة یک فرصت مینگرند؛ و از مبادای هدر رفتن آن فرصت، همهجا صف میکشند. این مقوله در تحلیل روانشناختی اجتماعی، نه لزوماً از سر نیاز و احتیاج، بلکه به سبب احساس نوعی ناایمنی است.
این که از یک سو همهی مهارها و زمامها را در تبلیغات مصرف زدگی رها کنیم و روز و شب، مردم را در هول و هراس رقابت و زیادهخواهی و حرص و آز تحریک نماییم، تا جایی که به بحران مهریّه و جهیزیه در افتیم و خود را در این مقوله ـ مهر و جهاز ـ سرآمد بحران زدگی در مقایسه با همهی کشورها سازیم، و از دگر سو به التماس و درخواست از مردم برآییم که از این چند لقمه در گذرید و این یک دو سه قطره فرو گذارید و کف نفس فرمایید و هکذا، اینها تعارض در صدر و ذیل است و نتیجهای جز همان چه دیدیم به بار نخواهد آورد.
این واقعیت تلخ، یعنی آمار ثبت نام کنندگان دریافت یارانه، خدا کند این بار در ستون مطالعات واقعبینانهی روانشناسی اجتماعی از سوی مسئولان و کارشناسان ذیربط قرار گیرد و پیش از آن که دوباره یکی را سیاهنما معرفی کنند و دیگری را سپیدگرا، با گذار از این ادبیات فرافکنانه، بنگرند و دریابند که چرا مردم در بزنگاههایی از این قبیل، به خصوص در سوژههای اقتصادی، چندان نصیحت نمیشنوند و در تاریخ مقرر، آرام و بیسروصدا کار خود میکنند؟ برآنم که با اعتمادآفرینی ریشهای و بنیادین، همچنان میتوان گروههای کثیری از ثبت نام شدگان را ـ نه به اکراه، که به رغبت ـ به نفع نیازمندان واقعی قانع کرد؛ نیز معتقدم با تجدید نظر در اصل بنایی که بنیانش چندان تراز نبود ـ منظورم پرداخت نقدی است ـ میتوان تا دیرتر از دیر نشده از تنومند شدن درختی نابارآور جلوگیری کرد.
دکتر محمدعلی فیاضبخش
اطلاعات