ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگو با طاهره هامون‌نورد، هفتمین مدیر زن در سیستان‌وبلوچستان

اولین زن ناظر در تاریخ گمرکات ایران انتخاب شد

شهروندان:
سیستان‌وبلوچستان که با انتصاب زنان در پست‌های مدیریتی بهار متفاوتی را برای پهناورترین استان جنوب‌شرقی ایران رقم زده، با دو انتصاب دیگر نشان داد که در این عرصه قرار است همچنان پیشتاز بماند و حتی این انتصاب‌ها در تاریخ ایران جزو اولین‌ها به‌شمار رود. حالا انتخاب طاهره هامون‌نورد، یکی از این اولین‌ها به‌شمار می‌رود و نامش برای همیشه به‌عنوان اولین ناظر زن در تاریخ گمرک این سرزمین ماندگار شده است؛ زنی که 22سال سابقه فعالیت در گمرکات دارد و 11سال معاونت امور گمرکی در سیستان‌وبلوچستان را برعهده داشته است.

 طاهره هامون‌نوردهامون‌نورد با اینکه در بدو ورودش به این شغل متاهل بود اما هرگز در ارتقای تحصیلی و شغلی خود سکونی نداشت و در تمام طول فعالیتش به تحصیل ادامه داده و با مشقت بسیار فوق‌لیسانس مدیریت دولتی را گرفته است. او در گفت‌وگو با «شرق» می‌گوید که من همیشه به همه به خصوص به زنان می‌گویم که باید کار کنند، فعالیت داشته باشند، از چیزی نترسند و بدانند خواستن، توانستن است.

  •  ‌ مسوولیت بسیار مهمی بر عهده شما گذاشته شده است.

بله؛ من نخستین زن ناظر در گمرکات کشور هستم. گمرکات سیستان‌وبلوچستان یکی از مهم‌ترین گمرکات ایران به‌شمار می‌آید. ۱۵گمرک بسیار مهم دارد که هر کدام از آنها دارای مشکلات و مسایل بسیار حساس و مهمی هستند.

  • ‌ شما از چه زمانی وارد گمرک سیستان‌وبلوچستان شدید؟

سال ۷۲ بود که ابتدا به‌عنوان مشاور امور مالی وارد گمرکات شدم، زمان استخدام من، هیچ زن دیگری در گمرک استان فعالیت نمی‌کرد، من تنها زن آنجا بودم و در محیطی کاملا مردانه کارم را شروع کردم. از آنجایی‌که آدم فعالی بودم، به همین دلیل مدیر وقت به من گفت که حیف است که تنها حسابداری کنم بنابراین مرا به بخش فنی فرستاد تا مسوولیت‌های مهم‌تری را برعهده بگیرم.

  • ‌فعالیت در این محیط به قول شما کاملا مردانه سخت نبود؟

نه، برای اینکه همکاران بسیار خوبی داشتم؛ البته این را هم بگویم که من هم سعی می‌کردم شرایط کار در یک محیط مردانه را رعایت کنم که فضای فعالیت برای آنها تنگ نشود. خیلی چیزها را سعی می‌کردم نشنوم. اگر شوخی می‌شد، توجه نمی‌کردم. طوری رفتار می‌کردم که انگار در جریان قرار نگرفته‌ام. با این همه من در تمام طول خدمتم با مشکل یا مساله غیرقابل‌تحملی روبه‌رو نبودم.

  • ‌مسوولیتی که برعهده گرفته‌اید را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این فضا تازه برای من ایجاد نشده است، من در این فضا پله‌پله ارتقا گرفته‌ام. مسوولیت‌های متعدد داشته و از آنجایی‌که آدم کنجکاو و علاقه‌مندی هستم، به سمت جدیدم به عنوان یک مکتب نگاه می‌کنم. مسوولیت سختی برعهده دارم و طیف کاری‌ام متفاوت شده اما سعی می‌کنم، فعالیتم بیشتر شود. به این جمله ایمان دارم که خواستن توانستن است. ارتباط مستقیم با مردم به من انرژی می‌دهد. من کارم را بسیار دوست دارم.

  • ‌مهم‌ترین حامی شما در تمام دوران فعالیت کاری‌تان چه کسی بود؟

همسرم همواره حامی من بوده است. زمانی که وارد گمرکات شدم، ازدواج کرده بودم. بارها در طول سال‌های کاری بحران‌های متعددی در کار ایجاد شده بود اما او همواره با من همراهی می‌کرد. یادم می‌آید که سر بحران برنج در گمرکات، باید تا دیروقت سر کار می‌ماندم اما همسرم هیچ‌گاه از این امر اظهار نارضایتی نکرد. همان‌طور که می‌گویند پشت‌سر هر مرد موفق یک زن است، من معتقدم که این گفته در مورد زنان هم صدق می‌کند.

  • ‌آیا همسرتان هم در گمرکات فعالیت می‌کنند؟

نه، همسرم فرهنگی و از مدیران موفق آموزش‌وپرورش است.

  • ‌چگونه مسایل و مشکلات این حوزه پر از چالش را حل می‌کنید؟

به‌هرحال تنش‌های کاری بسیار است. عشق به کار تنها می‌تواند آن را پیش ببرد. باید با همه مشکلات مبارزه کرد. باید تلاش کرد و توان گذاشت. من عاشق مردم هستم. روز تودیع و معارفه عشق و شوق مردم را دیدم و بیشتر مشتاق شدم که به مردم خدمت کنم.

  • ‌شما سال‌های طولانی در گمرکات فعالیت کردید. از خاطراتتان بگویید.

خاطره که بسیار دارم. چندسال پیش زمانی که من در سرویس ارزیابی بودم، باری را به گمرک آوردند. تعداد کالاها زیاد بود، به‌طوری‌که وقتی روی هم قرار می‌گرفتند، ارتفاع بلندی ایجاد می‌شد. من همیشه به‌خاطر کارم کفش‌های اسپورت می‌پوشم اما آن‌روز خیلی اتفاقی؛ کفشی که پاشنه کوتاهی داشت به پا کرده بودم. حالا باید برای ارزیابی کالاها از ارتفاع بلندی بالا می‌رفتم. هنوز یادم است که انباردار می‌گفت شما نمی‌توانید بالا بروید.

برای اینکه این کالا را رویت کنم، گفتم که باید بروم. در حین رفتن به بالای کالاها، پاشنه کفشم کنده شد و من لنگان‌لنگان تا آخر وقت طی کردم. این تنها یک خاطره بود، من همیشه بسیاری از کارهای سخت را بدون هیچ هراسی انجام می‌دادم حتی اگر ممکن بود پاشنه کفشم کنده شود! مثلا یادم می‌آید قرار بود برای ارزیابی کالایی از یک واگن بالا بروم. آن‌روز باد تندی می‌وزید و همه سعی می‌کردند که مرا از این کار منصرف کنند اما من مصرانه کارم را انجام دادم.

بعدها فکر کردم اگر واقعا به سرم می‌خورد، اتفاق بسیار بدی می‌افتاد! یک زمانی هم بیمار شده بودم و باید عمل جراحی انجام می‌دادم، با این حال نمی‌توانستم از فکرکردن به کار دست بکشم، برای همین وقتی از اتاق عمل بیرون آمدم و هنوز اثرات داروی بیهوشی از سرم نرفته بود، مادرم می‌گفت که مدام درباره کار حرف می‌زدم و همه از این اتفاق تعجب کرده بودند.

 فاطمه علی‌اصغر

شرق

برچسب‌ها : ,