دلنگرانی ملی ایرانیان
شهروندان – سیدکامران باقری*:
سالهاست که مناسبات سنتی اقتصادی بهشدت متحول شده است. آنچه اقتصاد دانشبنیان نامیده میشود، به وجه بارز اقتصادهای توسعهیافته تبدیل شده است. اگرچه تعاریف گوناگونی از اقتصاد دانشبنیان ارایه شده و میشود، اما ویژگی مورد توافق همه آنها محوریت خلق و ثروتآفرینی از دانش است.
امروزه کسبوکار ثروتمندترین افراد و باارزشترین شرکتها در سطح جهانی، نه تجارت نفت که تجارت مبتنی بر خلق و تجاریسازی دانش و فناوری است.
بسیاری از کشورهای جهان، بیتوجه یا بیخبر از این تحول شگرف، همچنان به دنبال رویکردهای سنتی به توسعه اقتصادی هستند. آنها هنوز درنیافتهاند که بهتدریج، سهم بیشتری از ارزشافزوده فعالیتهای اقتصادی در تمامی صنایع (چه صنایعی قدیمی همچون کشاورزی یا صنایعی پیشرفته همچون فناوری اطلاعات و ارتباطات) نصیب صاحبان دانش و فناوری میشود و به همان نسبت از سهم نسبی آنها کاسته میشود. به بیان دیگر، روند تحولات به گونهای است که معدود کشورهای ثروتآفرین از دانش و فناوری دارا و داراتر میشوند و مابقی کشورها به آرامی فقیر و فقیرتر میشوند.
برای نمونه به صنعت نفت و گاز نگاه کنید. امروزه سهم شرکتهای صاحب دانش و فناوری در این صنعت از درآمدهای حاصله، بسیار بیشتر از کشورهای دارای منابع نفت و گاز است و این تفاوت هر روز هم در حال افزایش است. من معتقدم ما در ایران هنوز به عمق این تحول بزرگ پی نبردهایم. اگرچه برخی سازمانها و نهادهای دولتی از اقتصاد دانشبنیان سخن میگویند و دلسوزانه میکوشند تا مقدمات آن را در کشور فراهم آورند، اما برآیند درک و تلاش جمعی ما ایرانیان در راستای همان اقتصاد نفتی است.
حتی در همان صنعت نفت هم به دنبال وجه دانشی آن نیستیم و همه نگاهها به تعداد بشکههای نفت فروختهشده و جمع دلارهای به دستآمده از این راه، دوخته شده است. هنوز نرخ عوارض گمرکی بسیار مهمتر از فضای مناسب برای کارآفرینی است، چرا که همان دلارهای نفتی را باید به انواع کالاهای مصرفی تبدیل و به کشور وارد کرد. کسی نگران جای خالی صندوقهای خطرپذیر خصوصی برای تامین مالی شرکتهای نوپای دانشبنیان نیست. اما کوتاهی در اعطای وام ازدواج میتواند عنوان نخست رسانهها باشد. تحریم علمی و فناوری کشور کسی را نگران نمیکند و… .
اما تا زمانی که نگاه ما ایرانیان به اقتصاد و فعالیتهای اقتصادی تغییر نکند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید و متاسفانه ما هم در میان کشورهایی باقی خواهیم ماند که روز به روز طعم فقر را بیشتر احساس خواهند کرد. اجازه دهید نتیجه نبود حساسیت و اجماع ملی بر لزوم حرکت به سمت اقتصاد دانشبنیان را با ذکر یک نمونه نشان دهم. در اقتصادی که ثروتآفرینی در آن بر پایه دانش و فناوری است، موضوع اعمال مالکیت بر دانش خلقشده بسیار کلیدی میشود زیرا اگر خالق دانش از مالکیت خود بر آن اطمینان نیابد، دانش خود را مخفی خواهد کرد و آن را با کسی در میان نخواهد گذاشت.
ماهیت دانش به گونهای است که هر کس از آن مطلع شود در مالکیت آن سهیم است مگر آنکه این مالکیت پیش از آن، در یک مرجع رسمی و قانونی محرز شده باشد. به همین جهت در کشورهای پیشرفته، نظام ملی ثبت اختراع از ارکان اقتصاد دانشبنیان است. این نظام، درخواستهای ثبت اختراع را به دقت بررسی میکند و اگر درخواستی واجد شرایط ثبت بود، انحصار بهرهبرداری تجاری از آن اختراع را تا سقف ۲۰سال به مالک آن اعطا میکند.
مالک اختراع (که ممکن است خود فرد مخترع یا یک شرکت کوچک یا بزرگ باشد)، میتواند به پشتوانه همین حق انحصاری، با دیگر شرکتها برای توسعه و تجاریسازی آن وارد مذاکره شود. در صورت توافق، وی امتیاز بهرهبرداری از اختراع را به شرکتی واگذار میکند که امکان تولید و فروش محصولات مبتنی بر آن اختراع را داشته باشد.
درآمد حاصله از این راه هم میتواند صرف سرمایهگذاری در پژوهش و اختراعات بعدی شود. اینگونه است که چرخه مولدی به جریان میافتد و همه اجزای درگیر در آن بهرهمند میشوند. همین اختراعات تجاریشده وقتی تعدادشان زیاد میشود، جریان زایندهای به راه میافتد که میتواند کشوری همچون آلمان (با جمعیتی تقریبا برابر ایران) را به بزرگترین صادرکننده جهان تبدیل کند و صدالبته که بخش بزرگی از این صادرات از جنس محصولات مبتنی بر دانش و فناوری است.
اما در ایران، نظام ثبت اختراع عملکرد ضعیفی داشته و دارد. اگر با مدیران معدود شرکتهای موفق دانشبنیان ایرانی که محصولات اختراعی خود را به بازار داخلی و حتی خارجی عرضه کردهاند، به صحبت بنشینید به شما خواهند گفت نظام ثبت اختراع ایران بسیار ناکارآمد است و نمیتواند از حقوق اختراعات آنها حفاظت کافی به عمل آورد. همین باور باعث شده آنها دانش و فناوری خود را با کسی در میان نگذارند و خودشان مستقلا و بهتنهایی به دنبال تولید و فروش محصولات مبتنی بر آنها بروند.
ناگفته پیداست بسیاری از شرکتهای کوچک دانشبنیان که توان مالی، تخصصی و مدیریتی یا مواردی همچون نام و نشان تجاری شناختهشده یا شبکه توزیع مناسبی ندارند، در این راه شکست میخورند. اما با وجود اینکه ضعف نظام ثبت اختراع به مانعی بزرگ بر سر راه اقتصاد دانشبنیان در کشور تبدیل شده است، هنوز ارادهای جدی برای اصلاح عملکرد این نظام شکل نگرفته است. هرچند وقت یکبار همان افراد و نهادهای دلسوز (که در ابتدا به آنها اشاره کردم)، طرحی را برای اصلاح عملکرد نظام ثبت اختراع به مجلس شورای اسلامی میبرند، اما هر بار به بهانهای این طرح از دستور خارج میشود.
این امر با اعتراض جدی کسی هم روبهرو نمیشود و حتی بازتاب مناسبی هم در رسانهها نمییابد. یعنی ضعف یکی از پایههای مهم اقتصاد دانشبنیان، دلنگرانی مهم و اولویتداری در سطح ملی نیست. این نمونه آشکاری است از عدم وجود اراده ملی برای فراهمکردن الزامات و مقدمات اقتصاد دانشبنیان. ایکاش برونرفت از چرخه میرای اقتصاد نفتی، به دلنگرانی ملی ما ایرانیان تبدیل شود. ایکاش حرکت به سوی اقتصاد دانشبنیان و فراهمآوردن الزامات آن، امری لوکس و تزیینی نباشد و عزمی ملی برای آن شکل بگیرد. ایکاش!
*مشاور مدیریت نوآوری و مالکیت فکری
شرق