ممیّزی را بردارید!
شهروندان – جعفر مدرسصادقی*:
در این یک سال و اندی که گذشت، خبرهای خوب و وعدههای دلانگیز و امیدوارکننده کم نبوده است، و از جملهی این خبرها و وعدهها، برداشته شدن ممیّزی قبل از چاپ، معطل نکردن کتابها و رسیدگی کردن به وضعیّت کتابهایی که معطل ماندهاند «در اسرع وقت» و «سریعترین زمان ممکن».
ایدهی برداشتن ممیّزی قبل از چاپ طولی نکشید که منتفی شد و گناه آن را هم به گردن ناشر و نویسنده انداختند. ناشرانِ مخالفِ برداشتن ممیّزی قبل از چاپ حرفشان این بود که اگر قرار باشد ممیّزی قبل از چاپ برداشته شود اما ممیّزی بعد از چاپ همچنان برقرار بماند، تازه یک مشکل دیگر به مشکلات قبلی اضافه خواهد شد.
اگر با مجوّز قبل از چاپ خیال ناشر راحت است که بعد از چاپ مسئلهای نخواهد داشت، بدون مجوّز قبل از چاپ نگران است که مبادا بعد از چاپ یقهاش را بگیرند و آنوقت ناچار است فرمهای چاپ شده را بریزد دور، و این یعنی پرداخت یک هزینهی اضافی و یک خسارت دیگر… پس الاکرامُ بالاتمام! ممیّزی را بردارید!
ممیّزی، چه قبل از چاپ و چه بعد از چاپ، ممیّزی است و ارادهایست که از بیرون به اثر تحمیل میشود. به قول یکی از مقامات مسئول، تعبیر محترمانهایست از همان «سانسور» خودمان. «سانسور»، «ممیّزی»، «نظارت»، «اعمال نظر»… همه تعبیرهای مختلفیست از یک مفهوم. اگر بد است و با اصول بیست و چهارم و بیست و پنجم قانون اساسی مُنافات دارد، باید بهکلّی برداشته شود و هیچ تفسیر و تأویل و اما و اگری هم نباید در کار باشد. اما واقعیّت ماجرا از این قرار است که ما هنوز با برداشته شدن «سانسور» فاصلهی زیادی داریم.
و آن هم نه فقط به این دلیل که اولیای امور فرهنگی سانسور یا- به قول خودشان – ممیّزی را لازم میدانند و هیچ برنامهای هم برای حذف سانسور کتاب و حتا در پیش گرفتن رفتاری مُشابه آن رفتاری که با مطبوعات میشود ارائه نمیکنند، بل که به این دلیل که ما همگی، از مقامات و از مترجم و ناشر بگیر تا نویسنده و مؤلف، با سانسور بزرگ شدهایم، با سانسور کنار آمدهایم، به سانسور خو گرفتهایم و هنوز نتوانستهایم تکلیف خودمان را با این مقوله روشن کنیم.
سانسور، بله یا نه؟ باشد یا نباشد؟ هیچ جواب روشنی به این سؤال نمیدهیم. هم میخواهیم خودمان را مدافع آزادی بیان معرّفی کنیم و هم از این که مخالفت خودمان را با سانسور به صراحت و روشنی اعلام کنیم ابا داریم. یکی به نعل میکوبیم و یکی به میخ، با یک دست پس میزنیم و با یک دست جلو میکشیم. نویسندهای که یکی از کتابهاش در وزارت ارشاد معطل مانده است خواهان «قانونمند شدن» سانسور میشود و عین همین اظهار نظر را از زبان خانم مترجمی که یکی دوتا کتاب معطل دارد میشنویم.
نویسندهی دیگری میگوید با خود سانسور مسئلهای ندارد، بل که فقط از این بابت شاکی است که همهی اصلاحاتی را که به او گفتهاند انجام داده است، ولی باز هم اصلاحات دیگری به او تحمیل کردهاند: «هرچه گفتند کردم، اما باز هم میگویند بکن!» همان نویسندهای که خواهان قانونمند شدن سانسور شده است، معتقد است که ادبیّات معاصر ما در دههی چهل به شکوفایی رسید و آن هم دقیقن به این دلیل که تازه در دههی چهل بود که سانسور یک سر و سامانی پیدا کرد و جا افتاد.
یکی از ناشران پیشکسوت به «نحوهی اجرای ممیّزی» اعتراض دارد و میگوید «مشکل ممیّزی نبود قانون صریح و اجرایی نشدن قانونهای موجود است.» اما اگر خود نویسنده «در قبال اثر خود مسئول و پاسخگو» باشد چی؟ گروهی از نویسندگان و مترجمان در مهرماه سال گذشته، در نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد و اسلامی، با تأکید بر این واقعیّت که نویسنده خود «مسئول» و «پاسخگو»ی اثریست که ارائه میدهد، خواستار انتشار کتابها «بدون دخالت سانسور» شدند.
با مجوّز قبل از چاپ، وزارت ارشاد مسئولیّتی را که علیالقاعده باید به عهدهی نویسنده باشد به عهده میگیرد و با مجوّز بعد از چاپ، بخشی از این مسئولیّت را به ناشر منتقل میکند. اما اگر خود نویسنده مسئول آن چیزی باشد که نوشته است و نخواهد که این مسئولیّت را به گردن این و آن بیندازد، هیچ دلیلی برای مجوّز قبل از چاپ و بعد از چاپ وجود نخواهد داشت.
با وجود اقداماتی که در جهت رسیدگی به وضعیّت کتابهای معطل مانده صورت گرفته است («مشروط» اعلام شدن تعدادی از کتابهای «غیر مجاز» و صدور «مجوّز» برای تعدادی از کتابهای «مشروط»)، هنوز با رسیدگی «در اسرع وقت» و در «سریعترین زمان ممکن» هم فاصلهی زیادی داریم. بیشترین سختگیریها و حساسیّتها اما در حوزهی داستان و رمان به چشم میخورد. «غیر مجاز» ماندن بسیاری از کتابهایی که در سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ «غیر مجاز» اعلام شده بود و اصلاحات سنگین و وسیعی که برای کتابهای «مشروط» در نظر گرفته میشود نشان میدهد که بدبینی شدید و سوء تفاهمی که همواره نسبت به داستان و رمان وجود داشته است کماکان ادامه دارد.
آیا یک روایت داستانی را با مانیفست و یک بیانیّهی شخصی اشتباه میگیریم و شخصیّتهای داستانی و واقعیّتهای داستانی را با آدمهای واقعی و واقعیّتهای بیرونی یکی میپنداریم و به این ترتیب راه را برای تأویلها و تفسیرهای فراتر از داستان باز میکنیم؟ آیا این واقعیّت را که گفت و گوهای داستانی دو طرف دارد و سه طرف دارد و چهار طرف دارد و هزار طرف دارد و هیچکدام از آنها از زبان نویسنده نیست نادیده میگیریم؟ نویسنده برکنار و بیرون از ماجرا، نشسته است یک گوشهای و دارد داستانی را که از درون خودش بیرون کشیده است برای شما تعریف میکند.
نویسنده دارد آینهای را در کنار جادهای راه میبرد و آنچه را که در طول جاده دارد میگذرد به شما نشان میدهد. هرچه نویسنده قسم میخورد که این داستانی که دارید میخوانید فقط یک داستان است و جعل واقعیّت است و همهی شخصیّتها ساختگی است و هر گونه شباهتی با آدمهای واقعی و با آنچه در عالم واقع اتفاق میافتد تصادف محض است فایدهای ندارد. هرچه نویسنده اصرار میکند که هیچ تلاشی در جهت تبلیغ و تحمیل هیچ پندار و مرامی به خرج نمیدهد فایدهای ندارد.
یقهاش را میگیریم و خیال میکنیم که با این داستان و در پُشت آنچه به چشم میبینیم میخواهد یک حرفی بزند که سرراست نمیتواند. نویسنده میگوید باور بفرمایید که هیچ کاسهای زیر نیمکاسه نیست: این فقط یک داستان است و نه هیچ چیز دیگری و من فقط یک داستاننویسم که دارد داستان خودش را تعریف میکند و هیچ سودای دیگری در سر ندارد. اگر حرف نویسنده را باور نمیکنید، قول شاعر را باور کنید که میگوید: یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟/ دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس!
*نویسنده
شرق