ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
در حاشیه زنجیره انسانی حفاظت از بوستان مادر

در شهر یکی کس را هشیار « می‎بینم»!

شهروندان – حبیب دانشور*:
قبل از رسیدن به ایستگاه صادقیه در دلم داشتم می‎گفتم، آخه خب که چی؟ توی این گرما یک مشت دانشجو به صورت خودجوش دارن می‎رن جلوی یه پروژه‎ی چند صد میلیاردی رو بگیرن؟ آخه یکی نیست بگه با زبون روزه اونم توی گرمترین هفته‎ی سال تفریح بهتری پیدا نکردید آخه؟.

حبیب دانشوروقتی که رسیدم جلوی شهرداری منطقه ۵ هیچ کسی را ندیدم. ساعت ۴ و ۵۹ دقیقه بود، احساس می‏کردم تنها ابله روی زمین خودم هستم. بعد از چند دقیقه دو سه تا از دانشجوها و اساتید رو ملاقات کردم و فهمیدم آنقدرها هم که فکر می‏کردم غریب نیستم. خلاصه بعد از چند دقیقه، تعداد زیادی از مردم محله که من نمی‏دونم کی اون‎ها رو خبردار کرده بود به ما پیوستن و تجمع رسما شروع شد. مردمی که اکثرا رنگ و بوی دبیران بازنشسته‎ی آموزش و پرورش رو داشتن و در حال حاظر از ساکنین شهرک فرهنگیان بودند. شهرکی در شمال کارگاه ساختمانی امروزی که پاش رو گذاشته بود روی جنازه‎ی پارک مادر.

از بین حرفایی که بین خودشون و خبرنگارای مختلف رد و بدل می‎کردند چندتا جمله خیلی به گوشم جالب اومد. خانم ۵۰ساله‎ای که از صحبتهایش معلوم بود به حقوق شهروندی و جامعۀ مدنی اشراف خوبی دارد می‎گفت: «ما ۱۵ سال بود که تابلوی «بوستان مادر در دست احداث است» رو می‎دیدیم و منتظر بودیم شهرداری اونجا رو تکمیل کنه تا این که چند وقت پیش شهرداری اومد و ماها رو فریب داد و گفت اینجا رو حصار می‏کشیم که یک پارک استثنائی براتون بسازیم، در حالی که الان ما خبردار شدیم که قرار هست چندین برج ۱۸طبقه بسازند!!!». بعدشم آن خانوم می‎گفت من به کمتر از استیضاح آقای قالیباف راضی نمی¬شوم، که این اوج حرفهایش بود و من از اینجا به بعد نتونستم صدایش رو بشنوم و با یک جمع دیگه از مردم محل هم‎کلام شدم. یک پیرمرد با موهای خاکستری و ریش پرفوسوری می‏گفت: «آقای چمران پارسال آمده اینجا و ما حرفامون رو درباره‎ی این زمین زدیم و ایشون گفت توی هیچ کدوم از عکس‎¬های هوایی‎ که از سال ۳۸ در تهران ثبت شده این محدوده فضای سبز نبوده و حرف ما رو گوش نمی‏کرد که می‎گفتیم اینجا قرار بوده پارک بشه و تابلوش رو هم زده بودن ولی هیچ شهرداری این کار رو انجام نداد تا این که آقای قالیباف اومدن این پروژه رو اینجا راه انداختند. تازه ما عکس اون تابلو رو هم داشتیم و نشون آقای چمران دادیم ولی ایشان به حرف ما توجهی نکرد». در کل بیشتر کلید واژه‎های محلی‎ها هم شامل این موارد می‎شد : حقوق شهروندی، فضای سبز یا درخت، آلودگی هوا، فضای عمومی، رعایت نکردن قانون، شهرفروشی، شهردار ضعیف، کور شدن منظر دید، شلوغی محله و …. . خلاصه بعد از قرار گرفتن در چند دسته‏ی دیگر از مردم محل مشغول عکاسی شدم و از عکاسی هم اگر بخوام چیزی بنویسم باید به چند سوژه‎ خیلی خوب که در جمع حضور داشتند، اشاره کنم. از جمله یک خانوم مسن که عصا در دست اومده بود تا در تجمع شرکت کنه و اصلا با کسی هم صحبت نمی‎کرد و تنها سوژه‎ی جالبی برای عکاسان روزنامه‎های مختلف بود. همچنین کنار هم قرار گرفتن دانشجوها با مردم محلی یک موقعیت عالی برای گرفتن عکس به شمار می‎رفت. از حاشیه‎نگاری‎های بیشتر بگذریم و برگردیم سر گزارش خودمون.

نهایت این که دیدن این صحنه ها برای من خیلی جذاب بود. آگاهی مردم و حساسیتشون نسبت به محله‌شون و این که حاضر بودند بخاطر دفاع از حقوق شهروندی‎شون وارد خیابان بشوند و اعتراض بکنند، همه و همه باعث شد تا یکی از بهترین خاطرات زندگی شهرسازانه‎م رقم بخورد. در ضمن من حس کردم همراهی ما با اهالی محل هم تاثیرگذار بود هم این که می‎دیدند توی دانشگاه‎ها هم اعتراضاتشون نسبت به محیط زندگی‎شون جدی گرفته میشه و هم نیروی جوان اکثریت کهنسال معترضین محلی رو همراهی می-کنند. من فکر می‎کنم بهشون یک انرژی مضاعفی می‎داد.

فقط یک حسرت از این تجمع به دلم ماند و آن هم همراهی نکردن افراد و گروه‎های مختلف مدنی و شهروندی دیگر این کلانشهر بود، چرا که نابودی و قتل این پارک‎ها و فضاهای عمومی در تمام محلات رخ می‎دهد و خواهد داد و در صورت همراهی اکثریت جامعه می‎توان امید داشت شهرداری و نهادهای دیگر جرأت نقض قانون را به خودشان ندهند… . خواندن این شعر از مارتین نیمولر هم در انتهای این یادداشت خالی از لطف نیست:

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.

….

با امید ادامه داشتن این جنبش‎های مدنی با هدف دفاع از حقوق شهروندی به همراه تمام شهروندان شهرمان.

*دانشجوی مهندسی شهرسازی و عضو شاخه دانشجویی دیده بان شهر