بیکاری پنهان از معضلات جامعه ایران است
شهروندان:
اینروزها روی دیوارهای شهر میتوان آگهیهایی دید از افراد جویای کار. یکی از آنها جوانی است که فوقلیسانس دارد و برای یافتن شغل سرایداری اعلام نیاز کرده است… از این موارد بهوفور میتوان یافت و البته که بخش مهمی از چنین مسایلی پنهانند. با مروری اجمالی میتوان دریافت که در حال حاضر تناسب چندانی میان تحصیلات و شغل افراد وجود ندارد.
با علی دینیترکمانی، استادیار موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، درباره وضعیت کنونی بیکاری و یافتن شغل و نامتناسببودن مشاغل و تحصیلات گفتوگو کردهایم:
- به نظر میرسد بیکاری یا نداشتن شغل جوانان یکی از دغدغههای اصلی اقتصادی است. آیا آمارها نیز چنین فرضیهای را تایید میکنند؟ اگر بخواهید شمایی از اشتغال در ایران ارایه دهید، توصیفتان چگونه خواهد بود؟
در ابتدا اجازه میخواهم نکتهای را درباره اندازهگیری میزان بیکاری عرض کنم. این میزان طبق تعریف برابر است با نسبت مابهالتفاوت جمعیت فعال جویای کار و جمعیت شاغل به کل جمعیت فعال جویای کار. در صورت این کسر، هر چه جمعیت شاغل بیشتر باشد، تعداد بیکاران کمتر و در نتیجه نسبت این تعداد به جمعیت جویای کار که به صورت درصد است کمتر میشود. جمعیت شاغل بسته به تعریفی که از شغل مدنظر قرار میگیرد، میتواند متغیر باشد.
اگر دو ساعت کار در هفته، معیار شاغلبودن باشد، در این صورت، تعداد شاغلان افزایش و میزان بیکاری کمتر برآورد میشود. اگر معیار دیگری از جمله ۴۰ ساعت کار مبنای محاسبه قرار گیرد میزان بیکاری بیشتر میشود. اگر این تعداد ساعات همراه با حداقلی از درآمد که تامین حداقلهای زندگی را کند مبنای محاسبه قرار گیرد، میزان بیکاری باز بیشتر میشود. باز اگر، نوع کار را هم در نظر بگیریم، میزان بیکاری دوباره افزایش پیدا میکند.
برای مثال ممکن است کسی از طریق کوپنفروشی در طول هفته شاغل باشد و درآمد خوبی هم داشته باشد اما از نظر کیفیت کار احساس رضایت نکند. بنابراین آمار موجود از جمله اینکه میزان بیکاری حول و حوش ۱۱درصد است، آمار حداقلی است؛ میزان بیکاری بر مبنای ساعات کار و دستمزد مناسب بسیار بیشتر از این است.
علاوه بر این، ما باید بیکاری پنهان را هم در نظر بگیریم؛ افرادی که ظاهرا شاغل هستند و ممکن است درآمد خوبی هم داشته باشند اما کار مورد علاقه خود را انجام نمیدهند. مانند درصدی از فارعالتحصیلان دانشگاهی که از طریق رانندگی امرار معاش میکنند.
نکته دوم که مرتبط با پرسش شماست، این است که در گروه سنی جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی، میزان بیکاری طبق آمار رسمی بیش از ۲۰درصد است. معنای این تفاوت در میانگین کل کشور با جوانان، این است که آموزش عالی برای چند سالی بخشی از جمعیت فعال را از جمعیت جویای کار خارج میکند بنابراین موجب کاهش میزان بیکاری کل کشور میشود. اما بعد از چند سال که این جوانان فارغالتحصیل و وارد بازار کار میشوند، مشکل بیکاری دوباره خود را در ابعاد بالا نشان میدهد.
مشکل بیکاری جوانان دغدغه مهمی است که باید سریع رفع شود اما واقعیات اقتصادی ما دال بر این است که قدرت اشتغالزایی اقتصاد کشور بسیار کمتر از خروجی فارغالتحصیلان دانشگاهی است. بنابراین، هم میزان بیکاری آشکار و هم بیکاری پنهان در این گروه سنی بالاست و با توجه به رشد اقتصادی منفی سالهای ۹۲-۱۳۹۱ بعید است در دو، سه سال آینده بتوان شغلی فراتر از مشاغل جایگزین نیروهای در شرف بازنشستگی ایجاد کرد.
- پیداکردن شغل در ایران فرآیند عجیبی دارد. به نظر میرسد هم کسی که دنبال شغل است و هم کسی که قرار است استخدام کند، به دنبال آشنا میگردند و از روالهای معمول کاریابی یا موسسات کاریابی، کار چندانی برنمیآید. چرا این اتفاق میافتد و آفتهای چنین فرآیندی چیست؟
آشنا دو معنا دارد. اول به معنای فرد مورد اعتماد است. در بخش خصوصی طبیعی است که صاحبان کسبوکار ترجیح میدهند اولویت را به آشنایان خود بدهند؛ هم به دلیل اعتماد بیشتری که به آنان دارند و هم به دلیل ضرورت کمک به افراد نزدیکتر خود. در طرف تقاضا هم متقاضیان کار در بخش خصوصی ترجیح میدهند با آشنایان خود کار کنند. این موضوع بهویژه در مورد خانمها صادق است. دلیل این امر نیز احساس عدم امنیتی است که خانمها در محیطهای کاری بخش خصوصی دارند.
معنای دوم آشنا، پارتیبازی است. هر کسی پارتی بهتری یا «بند پ» بهتری داشته باشد، امکان دسترسی به شغل بهتری را دارد. اگرچه سعی شده رویههای جذب نیرو در دستگاههای مختلف برای مثال از طریق فراخوانهای عمومی و امتحانات ورودی تا حدی ضابطهمند شود اما نمیتوان منکر وجود بند «پ» شد و هنوز حضوری جدی دارد.
اما، پیامدهای منفی این پدیده چیست؟ در مورد آشنا از نوع اول، به گمان من تاثیر مثبت دارد. برای مثال، کسبوکار خانوادگی کارآیی را افزایش میدهد و شبکه تعاملات را از طریق اعتمادی که بین اعضا وجود دارد، تقویت میکند. همینطور موجب تقویت حاشیه امنیت به ویژه برای خانمها در محیطهای کاری میشود. البته، این دغدغه خانمها دال بر وجود محیط کاری اجتماعی نگرانکننده در جامعه ماست که باید کاهش یابد.
در هر حال، مادام که این وضع وجود دارد، خانمها ترجیح میدهند دستمزد کمتری در حلقه آشنایان بهازای کار مشابهی دریافت کنند تا در محیطهای ناامن کار نکنند. بنابراین از این منظر محیط حاکم، کارکردی منفی برای خانمها دارد و موجب میشود برای رفع نگرانی خاطرشان، فرصتهای بهتر شغلی را نادیده بگیرند. اما در مورد پارتیبازی طبیعی است که موجب میشود رابطهسالاری جای شایستهسالاری و ضابطهگرایی را بگیرد. در این شرایط، نظام اداری کشور بسیار ضعیف میشود.
افراد شایسته به دلیل نداشتن رابطهها از گردونه استخدامها حذف میشوند و این نه تنها به طور مستقیم موجب پایین آمدن بهرهوری در نظام اداری و بنگاهی کشور میشود، بلکه به طور غیرمستقیم نیز موجب افزایش ضدانگیزشها در سطح کلان کشور میشود که یکی از پیامدهای آن، فرار مغزها و افول سرمایه انسانی است.
- به نظر میرسد دانشگاهها و مراکزی که مدارکی مبنی بر مهارت شخص در حوزهای میدهند، چندان با دقت کارشان را انجام نمیدهند؛ یعنی به طور معمول افراد تواناییهایی را که این مدارک دانشگاهی مدعی آن هستند، ندارند. این مساله به بازار کار چقدر آسیب میزند؟
دلیل این موضع، تاکید بیش از اندازه نظام آموزشی بر دانش صریح و آشکار از سویی و عدم انطباق همین دانش با مسایل عاجل پیشروی جامعه از سوی دیگر است. دانش دو نوع دارد. دانش صریح و آشکار که در نظام آموزش دانشگاهی کسب میشود؛ و دانش ضمنی که از طریق یادگیری در حین عمل به دست میآید. دانش نوع دوم، نیاز به تجربه کاری دارد و صرفا از طریق درسخواندن به دست نمیآید. بسته نظام آموزش دانشگاهی در همه رشتهها بهگونهای نیست که این دو نوع دانش را با یکدیگر تا حدی تلفیق کند.
در رشتههای علوم پزشکی چنین است. برای مثال، دانشجویان پزشکی سه سال اول را به طور تئوری و از سال چهارم به صورت عملی در بیمارستانها آموزش میبینند اما در رشتههای دیگر چنین نیست. بنابراین، کسی که در رشته مهندسی برق یا مکانیک یا حتی عمران فارغالتحصیل میشود، ممکن است به اندازه کسی که به صورت تجربی در این حوزهها کار کرده، تبحر نداشته باشد.
باید این دانشجویان نیز همانند دانشجویان پزشکی، نیمی از دروسشان را به طور عملی در محیطهای کاری مرتبط با رشته خود بگذرانند و درگیر یادگیری در حین عمل شوند. در رشتههای علوم انسانی موضوع پیچیدهتر از علوم پزشکی و مهندسی است؛ آنچه این رشتهها با آن سروکار دارند از جمله اقتصاد و جامعه، خود پدیدههای بسیار پیچیدهای هستند و برای فهم آن باید وقت بسیار زیادی صرف مطالعه و پژوهش کرد. صرفا با خواندن چند کتاب درسی، نمیتوان اقتصاددان و جامعهشناس و فیلسوف و ادیب و روانشناس خوبی شد.
در عین حال، چنین دانشجویانی باید از طریق مطالعات میدانی با مسایل روز جامعه درگیر شوند تا با زیروبمهای مسایل آشنا شوند و قدرت تجزیه و تحلیل پیدا کنند. متاسفانه نظام آموزشی مبتنی بر تست حتی در دورههای تحصیلات تکمیلی، مانع بزرگی بر سر پیشبرد چنین رویکردی است.
- مشکل دیگری که در زمینه کار در ایران وجود دارد، به کار بیش از حد بازمیگردد. به نظر میرسد در خانوادهها یا هر دوی زوجین ناچارند کار کنند یا یکی از آنها باید در چند جای مختلف کار کند. برای اینکه به نظر با یک حقوق، چرخ زندگی نمیچرخد. راهی هست که بتوان این مشکل را برطرف کرد؟
بله. بالابودن میزان ساعات کاری در مقایسه با استانداردهای جهانی، چالش دیگر اقتصاد ماست. برخی از افراد چندشیفته کار میکنند تا درآمد لازم برای تامین زندگی خود را داشته باشند. به بیانی دیگر، فقر فراغت جایگزین فقر معیشت شده است. یعنی، افرادی بهازای ازدستدادن اوقات فراغت، میتوانند زندگی موردنظر خود را داشته باشند.
یکی از مسایلی که برخی از همکاران اقتصاددان ما در برآورد فقر مطلق به آن توجه نمیکنند، نادیدهگرفتن فقر فراغت است. فقر مطلق برمبنای مقایسه خط فقر و درآمد خانوار محاسبه میشود. درصدی از خانوارها با ساعات کار بسیار بیش از اندازه، به درآمدی دست پیدا میکنند که آنها را بالای خط فقر نگه میدارد. اما این کار به بهای از دست دادن اوقات فراغت و درگیرشدن با پیامدهای مختلف آن در سطح خانواده صورت میگیرد.
حال سوال این است که آیا راهی برای کاهش ساعات کار وجود دارد دارد؟ پاسخ مثبت است. افزایش دستمزدهای واقعی تنها راهکار است. اگر برای مثال آنچه شما بهازای یک ساعت کار به دست میآورید دو برابر شود و قیمتها هم تغییری نکند، کل درآمد واقعی شما دو برابر خواهد شد. در اینصورت، شما میتوانید ساعات کارتان را نصف کنید و درآمد کنونیتان را داشته باشید. دلیل اینکه در اقتصادهای پیشرفته، ساعات کار رفتهرفته کاهش یافته و به پنج ساعت در روز رسیده، مهار تورم از سویی و افزایش دستمزدهای اسمی از سوی دیگر است.
البته در اینجا نکتهای را باید تذکر داد؛ در حالی که گروههای درآمدی پایین با هدف تامین معیشت و حداقلهای زندگی، ناچار از درگیرشدن با ساعات کار بیش از اندازه هستند، گروههای درآمدی متوسط و بالا نیز به دلیل نابرابری بیش از اندازهای که وجود دارد، درگیر با چنین پدیدهای هستند. برای همین دوره بازنشستگی و پرداختن به سیر و سفر حتی در چنین گروههایی چندان معنایی ندارد.
در واقع، نابرابری بیش از اندازه، موجب افزایش حرص و آز و تلاش برای رسیدن به پای همدیگر در مسابقهای شده که پایانی برای آن قابل تصور نیست. نتیجه این مسابقه، چیزی نیست جز از دست دادن آرامش و افتادن در دور باطل تلاش برای درآمدزایی بیشتر به منظور مصرف بیشتر و در تحلیل نهایی، درماندن از دغدغههای مهم زندگی. از این منظر، راهکار دیگر کاهش ساعات کار، کاهش شکاف درآمدی و برابرترکردن آن است. وقتی در حلقههای آشنایان دورونزدیک افرادی ره صدساله را یکشبه میپیمایند، سایرین تلاش میکنند به هر قیمتی که شده خود را به پای او برسانند؛ برخی با ساعات کار بیشتر و برخی حتی با دستزدن به جرایمی چون رشوهخواری و درگیرشدن جدی در فساد. بنابراین، این موضوع از زوایای مختلف قابل بررسی است.
- طبق آماری که اعلام شده، به نظر میرسد یافتن شغل برای افرادی که مدرک بالاتری دارند، دشوارتر از افرادی است که مثلا دیپلم دارند. شما این فرضیه را تایید میکنید؟
بازار کار بخشبندی شده است. در برخی از فعالیتها نیاز کمتری به مهارتهای مبتنی بر آموزش عالی وجود دارد مانند ساختمان و رستوران و غیره. این بخشها کاربر هستند، بنابراین توانایی جذب نیروی کار با مهارت ساده و پایین را کم و بیش دارند. اما رشته فعالیتهای دیگر که معمولا دانشبر هستند چندان بازار کار وسیعی ندارند. در طرف عرضه نیروی کار و در ترکیب جمعیت فعال جویای کار نیز با افزایش تعداد فارغالتحصیلان، رقابت در این بخش برای کاریابی بیشتر از بخش دیپلمهها و زیر دیپلمهها میشود. در نتیجه، هم در طرف تقاضا و هم در طرف عرضه بازار کار، شرایط بهگونهای است که پیداکردن کار در رشته فعالیتهای بهاصطلاح یدی راحتتر است.
- به نظر میرسد بهتازگی پدیدهای به وجود آمده است و آن نامتناسببودن شغل با تحصیلات افراد است. برای مثال فردی با فوقلیسانس درخواست سرایداری میدهد و پسری با داشتن لیسانس پارکبان است. چطور این اتفاق افتاده است؟
این همان موضوع بیکاری پنهان است که پیشتر به آن در تعریف بیکاری اشاره کردم. بیکاری پنهان متاسفانه در اقتصاد ما بالاست و اگر به میزان بیکاری آشکار اضافه شود، ارقام بسیار بالاتر از آن چیزی میشود که در آمارها بازتاب پیدا میکند. پرداختن به کاری که با تخصص و دانش تناسبی ندارد و بنابراین موجب عدم احساس رضایت میشود، بیکاری پنهان است. همانطور که گفتید درصدی از فارغالتحصیلان دانشگاهی برای تامین معیشت ناچار از درگیرشدن با چنین کارهایی هستند.
در کارهای موسوم به سیاه یا یدی، تقاضا بهنسبت بیشتر و عرضه بهنسبت کمتر است. بنابراین، بخشی از فارغالتحصیلان دانشگاهی که برای تامین معیشت در شرایط اضطراری قرار دارند، ناچار از تندادن به چنین کارهایی میشوند تا نان شبشان را تامین کنند.
پیامد چنین اشتغالی، افزایش احساس نارضایتی در سطح کلان جامعه و افزایش میزان افسردگی در سطح فردی است. به خاطر داشته باشیم که هدف از کار، فقط تامین درآمد نیست. مهمتر از آن، تعریف هویت خود بر مبنای کاری است که انجام میدهیم. چرا کار برای خانمها نسبت به گذشته خیلی مهم شده است؟ برای اینکه از این طریق هویت خودشان را تعریف میکنند؛ اینکه هستند و مانند مردان میتوانند کار مثبتی انجام دهند و به حال جامعه سودمند باشند.
اگر به خانمهای شاغل گفته شود در خانه بمانید و حقوقتان را بگیرید، آنها احساس خوبی نخواهند کرد و در برابر چنین پیشنهادی خواهند ایستاد. ما از طریق کارکردن میگوییم که کیستیم. طبیعی است فردی که تحصیلات دانشگاهی دارد، در درجه اول تمایل دارد به کاری بپردازد که متناسب با تحصیلاتش باشد. در این صورت، احساس رضایت خواهد کرد. در غیر این صورت، احساس ناشادی خواهد کرد و در گذر زمان، دچار افسردگی خواهد شد. این موضوع، در حال تبدیلشدن به چالشی اجتماعی در جامعه ماست. یکی از دغدغههای برخی از خانوارها همین موضوع است.
نکته نهایی این است که نبود تناسب میان تحصیلات و مشاغل، دال بر وجود نبود تعادلهای ساختاری در اقتصاد ماست. افزایش بیش از اندازه جمعیت در دهه ۱۳۶۰ موجب بروز انفجار جمعیت شد که بههمراه رشد منفی اقتصاد در زمان جنگ، بازار کار را بهطور ساختاری، نامتعادل کرد. طی سالهای بعد، برای تعدیل بازار کار، بهناچار ظرفیت جذب دانشجو را رفتهرفته افزایش دادیم. حالا در گذر زمان، با تعداد انبوهی جوان فارغالتحصیل مواجه هستیم که برایشان کار فکری یا یقهسفید وجود ندارد.
برخی از این افراد، بهناچار درگیر کارهای یدی یا یقهسیاه میشوند و بخش عمده دیگر، به دلیل بالارفتن توقعات و انتظارات درگیر چنین کارهایی نمیشوند. این خود، بهنوعی موجب بروز عدم تعادل در بازار کار یدی هم شده است. در حالی که در کل اقتصاد با بیکاری بالا مواجه هستیم، در این بخش کمبود وجود دارد. اگر اقتصادمان خوب عمل میکرد، میتوانستیم برای نیروی کار بهاصطلاح یقهسفید شغل ایجاد کنیم و کمبود در بخش کار یقهسیاه را از طریق ورود نیروی کار ارزانقیمت خارجی پر کنیم. اما متاسفانه اینگونه نشده است و با مشکل جدی بیکاری جوانان مواجه هستیم.
نگار حسینی
شرق