بیکاری سرچشمه ناهنجاریهای اجتماعی
شهروندان:
ناامنی تلخترین و گزندهترین نوع احساسی است که بشر میتواند آن را تجربه کند. حسی کشنده که مانند گلهای اسب وحشی و رمکرده هجوم میآورد و روح را لگدمال میکند، قلب را میفشارد، دنیا را سیاه و تیره میکند و همچون اختاپوسی غولپیکر پاهایش را دور تا دور ذهن گره میزند و با تمام قدرت میفشارد.
حسی مرموز که درست ریشه و بنیاد را هدف قرار میدهد و تیرهای نامرئیاش را یکی پس از دیگری به سوی آن نشانه میرود. کار که به اینجا رسید، هزار راه رفته و نرفته برای خلاصی از این احساس تلخ خودشان را به ذهن میرسانند و فرمولهای حل مسأله یکی پس از دیگری جلوی چشم رژه میروند. این میآید و آن یکی میرود اما وای از روزی که همه راهها به کورهراهی بنبست ختم میشوند. اینجاست که بیراههها کمکم نمایان میشوند و رشوهگیری را آغاز میکنند.
ترس، وحشت، اضطراب، درماندگی و ضعف، همه و همه یکجا جمع میشوند، دست به دست هم میدهند و همه زورشان را یک کاسه میکنند تا راه به جایی ببرند. احساس ناامنی احساسی تلخ و گزنده است که وقتی مربوط به شغل و کار باشد تلختر هم میشود چرا که میتواند جامعهای را درگیر عواقب تلخ خود کند.
کارگرانی که بدون هیچ بیمه و قراردادی برای کارفرما کار میکنند آن هم تا زمانی که کارفرما میلش بکشد! کارمندانی که معلوم نیست تا ۶ ماه دیگر بازهم به محل کارشان میآیند و رنگ فیش حقوقیشان را میبینند یا نه؟ اگر بیکار شوند چه؟ آیا بازهم میتوانند کاری پیدا کنند که مثل سابق چرخ زندگیشان را به هر ضرب و زوری بچرخانند؟ اگر نشد چه؟ و هزار و یک اما و اگر دیگر که همیشه در ذهن شاغلانی که پشتوانه محکمی برای کارشان ندارند، میچرخد.
حس ناامنی شغلی از آن دست ناامنیهایی است که زیر پوست جامعه به وفور در جریان است و روز به روز آن را بیمارتر میکند غافل از اینکه بیکاریهای ناشی از ناامنیهای شغلی میتواند یکی از عوامل اصلی بزهکاری و جرایم باشد. کافی است پا در راهروی دادگاهها و دادسراها بگذارید پای اعترافات دزدان و مجرمان بنشینید تا بدانید خیلی از این مردان و زنان خطرناک و تبهکار اگر شغلی داشتند یا شغل داشتهشان را از دست نمیدادند هرگز پا در دنیای تبهکاران نمیگذاشتند.
اما این قصه سر دراز دارد و براحتی ختم به خیر نمیشود. تنگناهای مالی و جرم و جنایتهایی که برای برآوردن نیازهای مالی انجام میشود یک روی سکه این ماجراست و روی دیگر سکه زمانی است که اخراجیها و بیکارشدهها تصمیم به انتقامجویی میگیرند و دست به اقدامات خطرناک میزنند.
نمونه این موارد را میتوان در پروندههای بسیاری دید که در قفسههای دادسراها روی یکدیگر تلنبار شدهاند. پروندههای سرقت، تخریب، آتشسوزیهای عمدی، آدمربایی، گروگانگیری و…
پروندههایی مانند پرونده راننده اتوبوسی که بیکارشدنش او را تا لبه پرتگاه جنون کشاند و دست به گروگانگیری مدیرعامل شرکت اتوبوسرانی زد یا پرونده مهندس جوانی که به خاطر بیکار شدن و پیدا نکردن شغل، پا در پاتوق افیونیها گذاشت و برای سیر کردن شکمش دست به سرقت داربستها زد و دزد شد…
نمونههایی از این دست کم نیستند، نمونههایی که ریشه خلاف و بزهکاری را اگر جستوجو کنید خواهید رسید به یک پدیده خطرناک، ناامنیهای شغلی.
این امر بهانهای شد تا سراغ کارشناسان برویم و بدانیم افرادی که در شرایط سخت و آزاردهنده ناامنی شغلی قرار میگیرند، ممکن است چه رفتارهایی را از خود بروز دهند؟ جامعه در چنین وضعیتی به کدام سو پیش میرود؟ آیا این معضل درمانی هم دارد؟
دکتر امانالله قراییمقدم، جامعهشناس، نیاز به امنیت را یکی از نیازهای اساسی و مهم میداند: «نیاز به امنیت نه تنها در دین اسلام و نظریات جامعهشناسان بزرگ به عنوان یکی از نیازهای اساسی مطرح شده بلکه اصلی اساسی در نظام مدیریتی ایران از ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش محسوب میشود. بنابر این میتوان گفت ایران قدیمیترین نظام مدیریتی جهان را داراست.
در این نظام به موضوع فراهم کردن امنیت شغلی اهمیت زیادی داده میشد. موروثی بودن مشاغل نیز یکی از راهکارهایی بود که آن دوران به کار میرفت تا افراد نگران آینده شغلی خود نباشند و بدانند که در آینده قرار است به چه کاری روآورند و معیشت خود را چگونه و از کدام راه تأمین کنند.»
دکتر قراییمقدم تأثیر امنیت شغلی بر بازدهی را تأثیری مستقیم میداند که اگر وجود نداشته باشد و کارفرما نتواند آن را برای زیردستان خود تأمین کند، خودش هم متضرر خواهد شد زیرا نتیجه مطلوبی که میخواهد را به دست نخواهد آورد و بازدهی کارکنانش چندان رضایتبخش نیست: «نیاز به امنیت همیشه در همه جوامع بشری وجود داشته و یک اصل و اساس محسوب میشود و شخصی که مشغول به کار است، از یک نظافتچی تا وزیر، چنانچه از احساس ناامنی شغلی رنج ببرد، کارایی و بازدهی چندانی نخواهد داشت.»
اما این مسأله بیشتر در کدام جوامع دیده میشود؟ به اعتقاد دکتر قرایی مقدم، این مسأله بیشتر در جوامع توسعهنیافته رخ میدهد و همین مسأله یکی از عوامل توسعهنیافتگی آنهاست، زیرا جامعهای که سایر کارکنان آن از احساس ناامنی شغلی رنج میبرند به توسعه دست نمییابند و رو به پیشرفت گام برنخواهند داشت و کار مفید و سودمند در چنین جوامعی کمتر صورت میگیرد.»
این جامعهشناس نشانههای نداشتن امنیت شغلی در یک جامعه را این گونه برمیشمارد: «در چنین جوامعی افراد خود را به تمارض میزنند تا از زیر کار شانه خالی کنند. غیبت و کم کاری به یک اپیدمی تبدیل میشود و افراد تا جایی که بتوانند کار امروز را به فردا میکشانند، کارشکنی و اختلال ایجاد میکنند که این مسأله به بدبینیهای مدیریتی و سیاسی منجر میشود زیرا مردم هم وقتی به عنوان ارباب رجوع به آن اداره یا سازمان مراجعه میکنند و رفتارهای ناشایست و برخوردهای بد کارکنان را میبینند اعتماد خود را نسبت به آن سازمان و دستاندرکارانش از دست میدهند و ممکن است این مسأله را به ادارات دیگر تعمیم دهند.
از طرفی این سازمان با استهلاک وسایل رو به رو میشود و بدون آن که بازدهی مفیدی داشته باشد با هدر رفت امکانات روبهرو میشود که این مسأله مخارج زیادی را روی دوش مدیران آن دستگاه خواهد گذاشت و ضربه بزرگی به بقای چنین دستگاههایی وارد میشود، درحالی که تأمین نیازهای کارکنان و برآوردن نیاز آنها به احساس امنیت شغلی بسیار هزینههای کمتری را متوجه آن دستگاه خواهد کرد و به آنها سود بیشتری خواهد رساند.»
فرصت شغلی کوتاه و جرایم مختلف
دکتر محمود روحالامینی رئیس انجمن جرمشناسان کرمان نیز این موضوع را از دریچه جرم شناسی بررسی میکند تا بدانیم جرایم اجتماعی که افراد با قرار گرفتن در شرایط ناامنی شغلی مرتکب میشوند، چیست.
این جرم شناس برخی از مشاغل و فرصتهای شغلی را به شکل ذاتی ناامن میداند:«مشاغلی هستند که از همان بدو ورود دارای ماهیت ناامن هستند و فرد با آگاهی از این موضوع آنها را برمیگزیند و به آنها وارد میشود. مثلاً کسی که با یک قرارداد ۳ماهه یا ۶ ماهه در جایی مشغول به کار میشود، میداند هیچگونه امنیت شغلی ندارد که این موقتی بودن کار، گاهی میتواند آثار نامطلوبی برجای بگذارد و در شخصی که در چنین شرایطی مشغول به کار است چنین توقع و تصوری را ایجاد کند که باید از این فرصت کوتاه پیشآمده نهایت استفاده را ببرد و در چنین شرایطی این فرد با توجه به امکاناتی که در دست دارد دست به جرایم کوچک و بزرگ میزند و فرصت را غنیمت میشمارد.»
دکتر روحالامینی درباره این جرایم و موقعیتهای ایجاد شده میگوید: «اگر موقعیت شغلی چنین اشخاصی به گونهای باشد که با ارباب رجوع سر و کار داشته باشند، دست به رشوهگیری میزنند و برای آن که به وظایف عادی خود عمل کنند از مردم پول میگیرند و با این کار زمینه نارضایتی مردم را فراهم میکنند، یا مثلاً اگر در یک شرکت تولیدی مشغول به کار باشند تا جایی که بتوانند برای خودشان از کالاهای آن شرکت جمعآوری میکنند و آنها را از انبار یا هر جایی که کالاها در آن است برمیدارند و…
بسیاری از پروندههای دزدیها از همین دست جرایم است و میبینیم افرادی که دست به سرقت کالاهای یک شرکت یا تولیدی زدهاند افرادی بودند که احساس امنیت شغلی نداشتند و ترس و نگرانی از بیکار شدن و بیپول ماندن، آنها را به فکر ذخیرهسازی از این راههای خلاف انداخته است در حالی که اگر همین افراد خود را در موقعیت شغلی ثابت و متناسبی میدانستند شاید دیگر هرگز دست به چنین خلافهایی نمیزدند و پایشان به دنیای خلافکاران باز نمیشد و آینده نامعلوم آنها را وادار به تبهکار شدن نمیکرد.»
بیکارانی که خود را قربانی میپندارند
دکتر روحالامینی معتقد است از بین افرادی که شغل و کار خود را از دست میدهند آنهایی بیشتر در معرض خطر و لغزش قرار دارند که خود را قربانی میپندارند و معتقدند برای بیکارشدنشان توجیه منطقی و قانونی وجود نداشته است؟ «مسأله بیکارشدن افرادی که امنیت شغلی نداشتهاند، جنبههای گوناگونی دارد.
فردی که کار و شغلش را از دست داده، احساس ناامنی شغلیاش به اوج خود رسیده یا معتقد است که این مسأله پیش آمده امری اجتنابناپذیر بوده و آن را میپذیرد یا معتقد است که در حق او ظلم شده و خود را قربانی میپندارد.
افرادی که خودشان را قربانی نمیدانند معتقد هستند که این بیکار شدن تقصیر خودشان بوده انگیزهای برای ارتکاب به جرم ندارند اما این موضوع برای افرادی که خود را قربانی میدانند فرق میکند. این افراد معتقدند که به دلایل غیرقانونی و غیرقابل توجیه اخراج شدهاند و این احساس مظلومیت و قربانی شدن در آنها خطر زیادی دارد زیرا ممکن است درصدد جبران و انتقامجویی برآیند.»
به گفته دکتر روحالامینی، این مسأله میتواند مشکلات زیادی را برای افرادی که مورد خشم و انتقامجویی واقع شدهاند ایجاد کند: «بسیاری از پروندههای تخریب و آتشسوزی در اثر همین انتقامجوییها رخ داده و ریشه پروندهها در بسیاری از موارد به این مسأله میرسد. اما گاهی این موضوع به سرقتهای کلان ختم میشود و افرادی که از یک شرکت تولیدی یا فروشگاه و… کنار گذاشته میشوند به دلیل آشنایی با نقاط ضعف محلی که در آن شاغل بودند و دانستن راههای سرقت آن محل، بدون کمترین احساس گناه دست به دزدی از محل کار سابق خود میزنند و این کار را حق خودشان میدانند که ضایع شده است. معمولاً این افراد به دلیل آشنایی با محل، کمترین ردی از خود به جای نمیگذارند.
وقتی کار پیدا نمیشود
به گفته دکتر روحالامینی حالت سومی هم وجود دارد و آن هم زمانی است که فرد بیکار شده نه خودش را مقصر میداند و نه محل کار سابق را و بدون کوچکترین فکر منفی به دنبال کار میگردد تا جایی را پیدا کند که بتواند نیازهای مالیاش را تأمین کند: «چنین فردی ممکن است در شرایطی گرفتار شود که نتواند کار پیدا کند و به هر دری که بزند باز نشود. این مسأله در جوامعی که یافتن کار یک معضل است و بیکاری غوغا میکند به وفور دیده میشود. وقتی چنین فردی مدتی بیکار بماند و بیپولی و نداشتن درآمد به زندگیاش فشار بیاورد ممکن است ناخواسته به سوی کارهای مجرمانه کشیده شود.»
راه حل چیست؟
به نظر میرسد برای پدیدههایی که اینگونه میتوانند جامعه را دچار مشکل کنند و آن را با خطر روبهرو سازند چارهای وجود داشته باشد، چارهای که نه فقط با شعار بلکه با راهکارهای اساسی و پشتوانههای عملی به سرانجام برسد.
رئیس انجمن جرم شناسان کرمان در این باره میگوید: «برای درمان این معضل باید راهحلهایی از طریق وزارت کار پیشبینی شود که افراد به راحتی و بدون دلیل، بیکار و اخراج نشوند.
از طرفی قوه قضائیه باید تدابیری را بیندیشد که اینگونه پروندهها با سرعت و فوریت بیشتری مورد بررسی قرار بگیرند تا کسانی که دچار چنین وضعیتی شدهاند و کارشان را بیدلیل از آنها گرفتهاند احساس نکنند که حقشان ضایع شده و کسی صدایشان را نمیشنود چرا که در صورت بروز چنین احساسی و به تعویق افتادن پروندهها افراد خودشان دست به کار میشوند و این گونه جرم روی جرم میآید.»
دکتر روحالامینی نقش بیمهها را نیز در این زمینه و جلوگیری از بروز جرایم اینچنینی مؤثر میداند: «بیمههای بیکاری باید تسهیلات بیشتری را فراهم کنند تا در صورت بروز چنین وضعیت برای افراد، ریسک بزهکاری در آنها پایین بیاید.»
تبهکاری ها همیشه هم انتخاب شده نیستند و ناامنیهای شغلی گاهی تبهکارانی را در دامن خود میپروراند که به اجبار و ناخواسته پا در دنیای جرم و جنایت گذاشتهاند.
شیرین مهاجری
ایران