ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگو با دکتر کیومرث اشتریان درباره خط قرمزهای فرهنگ برای قدرت

نقش متقابل فرهنگ و سیاست

شهروندان:
اگر جامعه را سیستمی در نظر بگیریم که از اجزای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تشکیل شده، درمی‌یابیم که این اجزا نه الزاماً رابطه‌ای مجزا، بلکه رابطه‌ای متعامل و تنگاتنگ با یکدیگر دارند، لذا نمی‌توان منکر ارتباط متقابل این اجزای مختلف شد. برچسب سیستماتیک زدن به جامعه به جهت حرکت منسجم اجزای جامعه به سمت یک هدف مشخص صورت می‌گیرد.

کیومرث اشتریانبا این حال آنچه که اغلب در عرصه مطالعات اجتماعی تحت عنوان مباحث انتقادی مطرح می‌شود، خطر سنگینی وزنه سیاست بر پیکره جامعه را گوشزد می‌کند. لذا اغلب آنچه که از رابطه فرهنگ و قدرت در مطالعات جامعه‌شناسی فرهنگ و سیاست تداعی می‌شود، تصور سلطه‌آمیز و هژمونیک قدرت است.

این در حالی است که دکتر کیومرث اشتریان، فارغ‌التحصیل رشته سیاستگذاری عمومی از دانشگاه لاوال کانادا و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه‌ تهران، معتقد است که اتفاقاً فرهنگ می‌تواند سیاست را هم دربر گیرد، چراکه فرهنگ شیوه مناسبات را از جزئی‌ترین امور تا موارد کلان تعیین می‌کند.

با این حال این سؤال پیش می‌آید که به‌رغم برآمدن فرهنگ از متن زندگی مردم، گاه شاهد تحت فشار قرار گرفتن فرهنگ توسط قدرت هستیم، کما این‌که نمونه‌های بسیاری از این دست را در دوره‌های مختلف شاهد بوده‌ایم، از این رو برآن شدیم تا چند و چون ارتباط دو مقوله فرهنگ و قدرت را با دکتر اشتریان که در این زمینه تألیفاتی هم با عنوان «مقدمه‌ای بر روش سیاستگذاری فرهنگی» و «متغیرهای استراتژیک سیاستگذاری فرهنگی» دارد، به بحث بگذاریم. آنچه که از نظرتان می‌گذرد، ماحصل این گفت‌وگو است.

  •  جناب دکتر اشتریان! به اعتقاد تحلیلگران اجتماعی، از آنجا که فرهنگ از پایین به بالا شکل می‌گیرد، لذا نگهبانان اصلی فرهنگ هم خاستگاهی مردمی خواهند داشت، با این حال در دوره‌هایی شاهد بودیم که فرهنگ زیر فشار قدرت قرار داشت. حال می‌خواهیم از شما بپرسیم آیا اساساً می‌توان ساحت فرهنگ را با معادلات قدرت و سیاست گره زد؟

ساحت فرهنگ با مقوله قدرت سیاسی مرتبط است ولی اگر منظور شما از گره‌خوردگی با سیاست، مشخص شدن تکلیف فرهنگ به واسطه قدرت است، می‌توانم بگویم که اساساً چنین چیزی ممکن نیست. فرهنگ بسیار گسترده‌تر از قدرت عمل می‌کند و در یک مفهوم کلی همه آن‌چیزی است که زندگی انسان را دربر می‌گیرد. به نوعی می‌توان فرهنگ را روش زندگی انسان‌ها توصیف کرد، از شیوه آشپزی گرفته تا روش سیاست‌ورزی و… این در حالی است که دولت و قدرت می‌تواند در این فرایند مشارکت کرده و تأثیرگذار باشد، اما به هیچ وجه این تأثیر‌گذاری قطعی و تمامیت‌گرایانه نیست. طی چندین دهه کمونیسم با همه فشارهایش نتوانست لایه‌های زیرین باورهای مردم شوروی سابق را به صورت تمامیت‌گرایانه تغییر دهد.

بنابراین فرهنگ زیر فشار قدرت شکل نمی‌گیرد. مقصودم این است که اصحاب قدرت نمی‌توانند فرهنگ را آن‌گونه که می‌خواهند، شکل‌دهند و تاکنون هیچ قدرتی به چنین امکانی دست نیافته‌ است. اساساً از آنجا که باریتعالی انسان را آزاد، پیچیده و فاعل آفریده، معتقدم تصور به سلطه کشیدن گرایشات، ایده‌ها و سنت‌های انسان را حتی می‌توان امری غیرتوحیدی و شاید ضد توحیدی پنداشت.

  • اشاره کردید ساماندهی تمامیت‌طلبانه فرهنگ عملاً ممکن نیست، آیا این مسأله را با وظیفه یک دولت در تبلیغ آرمان‌ها و فعالیت‌های ارزشی که دارد، در تناقض می‌دانید؟

سیاست (در معنای دولت) حداکثر می‌تواند در فرهنگ مشارکت کند، اما با این حال می‌تواند مروج ارزش‌ها و ایده‌های ویژه‌ای هم باشد. این سخن با این ادعا که می‌توان فرهنگ را به شکلی دقیق سامان داد، متفاوت است و چنین ادعایی سرانجامی جز ناکامی و سرخوردگی مدیران فرهنگی ندارد. امکان‌ناپذیری ساماندهی تمامیت‌طلبانه فرهنگ منافاتی با وظیفه تبلیغ آرمان‌ها و فعالیت‌های ارزشی ندارد. حتی دولت اسلامی وظیفه دارد که ارزش‌هایی را ترویج کند.

در این خصوص سخن بسیار است، من در جای دیگری بحث کرده‌ام که حتی رژیم‌های سیاسی براساس پایگاه‌های اجتماعی خویش به صورت خود به خودی برخی طبقات را به صدر هنجارهای عرفی می‌آورند. از آنجا که گفتمان توحیدی- معنوی- فرهنگی انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) در حوزه فرهنگ در عمل توسط برخی پیروان ایشان (تأکید می‌کنم برخی از پیروان ایشان) در نظمی فقهی و تنسیقی اجتماعی، بنیانگذار عرفی جدید در زندگی فرهنگی شد، فرهنگ غیر نخبه‌گرای خاصی را از درون لایه‌های گوناگون اجتماعی بوی‍‍ژه طبقات فرودست اقتصادی به صدر عرصه عمومی آورد. این در حالی است که در دوره‌های گوناگون (دوران خاتمی و هاشمی رفسنجانی) تلاش‌های خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه برای تغییر چهره فرهنگ عمومی و به صدرآوری طبقات اقتصادی اجتماعی دیگری صورت گرفت، اما این تلاش‌ها با بازگشت طبقات فرودست اقتصادی- اجتماعی به صدر عرصه فرهنگ عرفی در دوره‌های دیگر (احمدی‌نژاد) به شکست انجامید.

  • با توجه به اشاره‌ای ‌که به بحث ‌توازن نداشتن طبقات فرهنگی در جامعه داشتید، جنابعالی امروز نوع مناسبات طبقات مختلف فرهنگی را در جامعه چگونه ارزیابی می‌کنید و چقدر این نوع مناسبات را متأثر از قدرت می‌دانید؟

معمولاً اقلیت‌های سیاسی از رخدادهای فرهنگی به عنوان دستاویزی برای مبارزه با مخالفان خود بهره می‌گیرند. این اقلیت‌ها بعضاً به حقوق فردی خود در فرهنگ قانع نبوده و لذا سعی در تسری دیدگاه‌های خود به کل جامعه دارند. لذا سلیقه اقلیت‌های مختلف به نام مردم غالب می‌شود. گاه یک فیلمساز فرهیخته فیلمی می‌سازد و مطلبی را بیان می‌کند، افراد غیرکارشناس بهانه‌ای جسته و هیاهو به پا می‌کنند. متأسفانه فضای جامعه را به گونه‌ای پرداخته‌ایم که «عوام‌زدگی» معیار ‌شده و این خود افرادی را که به آن دامن زده‌اند نیز می‌بلعد. امیدهایی از سوی دولت جدید در این رابطه داده شده، ما همین اندازه که وعده داده شده‌، نسبت به آینده خوشبین هستیم.

  • آنچه که از صحبت‌های شما می‌توان درک کرد، این است که مشارکت قدرت در فرهنگ به اولویت‌‌بندی طبقات فرهنگی در جامعه هم می‌انجامد. تا چه اندازه این مسأله را می‌توان گواهی از یک «فرهنگ دولتی شده» یا به عبارتی «فرهنگ سیاستگذاری ‌شده» دانست؟ آنچه در دولت جدید بر آن تأکید بسیار می‌شود، ایجاد «دولتی فرهنگی» است نه‌ «فرهنگی دولتی». شما چه مؤلفه‌هایی را زمینه‌ساز یک «دولت فرهنگی» می‌دانید؟

یک دولت فرهنگی می‌تواند به سهم خود در این زمینه مشارکت داشته باشد. بدیهی است که باید از خود شروع کرده و دروغ نگوید. در مقابل مردم صریح و شفاف عمل کند. این امر به اعتقاد من شدنی است. حداقل می‌توانم بگویم که باید این مطالبه عمومی از دولت وجود داشته باشد. به ماهیت ماکیاولیستی قدرت و دولت، اعتقادی ندارم؛ چرا نباید چشم‌اندازی انسانی از فعالیت سیاسی و سیاست‌ورزی داشته باشیم؟ فکر می‌کنم نخبگان نیز می‌توانند چنین وظیفه‌ای را تعقیب کنند.

این در حالی است که یکی از اصول اساسی در جهان‌بینی انقلاب اسلامی هم داشتن نگاهی معنویت‌محور به جهان سیاست است. این دیدگاه لزوماً باید در مجموعه رفتارها و کردارهای نخبگان و متولیان دیده شود و به نگاهی شفقت‌آمیز نسبت به انسان و نیروهای سیاسی درون و حتی بیرون حاکمیت منتهی شود.

  • حاکم شدن «دولتی فرهنگی» بر اساس مؤلفه‌هایی که ذکر کردید، چه بازخوردی را در بین دولتمردان و مردم خواهد داشت؟

معنویت و اصول اخلاقی به عنوان عاملی مهم از عوامل زمینه‌ساز «دولت فرهنگی»، رفتارهای سیاسی و مبارزات و منازعات سیاسی را پالایش می کند و اخلاق‌مداری را جایگزین نیرنگ سیاسی، توکل به خدا را جایگزین وابستگی به بیگانگان و اخوت را جایگزین دگم‌اندیشی‌ها و تصفیه‌های سیاسی می‌کند.

در فرهنگ سیاسی، معنویت‌گرایی دینی در سطحی فردی باقی نمی‌ماند. و یکی از ملاک‌ها و متغیرهای اساسی ارزیابی فرهنگی جامعه اسلامی در نظر گرفته می‌شود. اهمیت این مسأله تا بدانجا است که سیاست‌ورزی نخبگان سیاسی بیش و پیش از هر چیز به معیار معنویت و عمل به لوازم آن محک می‌خورد. پیامد چنین امری به اعتقاد من تکیه بر مردم و اعتماد عمومی است.

 مهسا رمضانی

 ایران

برچسب‌ها : , ,