سین مثل سرباز…
شهروندان:
شاخههای هم خون جدا مانده ما این روزها حتی حاجی فیروزها هم نمیخندند. زیرا میدانند که پنج سرباز وطن، پنج سین بزرگ سفره هفتسین اهالی این سرزمین، از کاشانه خویش دور افتادهاند.
گرچه گامهای بهار تندتر شده است و فصل نو دارد به زندگی، شهر، دیار و وطن ما میرسد اما چه نوشدنی و چه تازگی، وقتی یکی از آن سربازان در اسارت، پدر شده است و اصلا نمیداند که فرزندش به این جهان پرهیاهو و دلهره گام نهاده است.
اصلا چه بهاری، وقتی سرباز ایرانی نمیداند آیا چشمش به جمال فرزندش روشن خواهد شد؟ باوجود این، در این سوی شهر، همپای بهار، گامهای شهروندان هم تندتر شده است و غوغای نوروز همه جا پیچیده است.
اما چه کسی میتواند غوغای سربازان اسیر ایرانی را نادیده بگیرد، یا غوغای دل مادران و همسران آنان را که نمیدانند نسیم باد نوروزی، پیغامی زکوی یار خواهد آورد؟ بسیاری دارند خود را برای یک آغاز دیگر، برای یک نوشدن و تازهشدن آماده میکنند.
بسیاری هم دلمشغولیهای دیگری دارند. مثلا صدا و سیما کار خود را میکند و بهار را برای مردم بزک میکند. برخی نمایندگان هم گویا اصلا خبر ندارند که سربازان این سرزمین به اسارت برده شدهاند. اما درست در همین غوغای پوک، میتوان سایه یک اندوه را شناسایی کرد، سایهای که از شرق کشور برخاستهاست و هیمنه خود را بر همه ایران انداخته است. زیرا در عید امسال، یک چیزی درست نیست و از خانواده هفتاد میلیونی ایرانیان، چند جوان سرباز وطن، از این خانواده ربوده شدهاند.
برای همین است که نوروز امسال یک نقص بزرگ در میان دارد، نقصی که باعث میشود بهار، با غم و دریغ از راه برسد. امسال سفره هفتسین ایرانیان چیزهایی را کم دارد. اگر هر سال، از سبزه و سیر سخن میگفتیم و با آنها سفرههای عیدانه خود را میآراستیم، امسال باید جای خالی سربازان ایرانی را کنار سفرههای هفتسین خود سبز کنیم.
امسال، برخلاف همه سالها، باید از سینی سخن بگوییم که به مثابه سرباز است، نه سکه و سبزه و سیب. زیرا زمستان گذشت و بهار از راه رسید، اما نه تنها هنوز پنج سرباز ایرانی از خانه و خانوادههای خود دورند، بلکه از وطن خویش نیز فرسنگها فاصله دارند.
فردا همیشه از آن جوانان ایران زمین است، جوانانی که گاه از خون آنان، لاله دمیده است. اما اکنون، گرچه سربازان اسیر هنوز هم زندهاند و سلامت، ولی غیبت و اسارت آنان، ما را وا میدارد تا در جای خالی آنان، گلهای لاله بگذاریم. لالههای قد برافراشته ایرانی، این روزها آن سوی مرزها با هزاران اما، تردید و شاید، زندگی کرده و شبها و روزهای دلهرهآوری را سپری میکنند.
از این رو، چگونه میتوان سال نو را بیحسرت و دریغ آغاز کرد؟ اما درست در همین شرایط، تنها یک امید است که میتواند باعث رونق عید ما شود، امید به بهروزی و آزادی سربازان وطن. امسال، مانند «سایه» باید پرسید: ارغوان! این چه رازی است که هر بار بهار، با عزای دل ما میآید؟
مرتضی گلپور
صدا و سیما برای جان سربازان به اندازه فیلم معراجیها ارزش قائل باشد
حدود چهل روز از ربودن سربازان وطن به دست گروهکی تروریستی میگذرد. بنده بیانیهای را امضا کردم که گویا اگر تعداد امضاهای آن به یک میلیون برسد، در آن صورت سازمان ملل آن را به رسمیت میشناسد و در برنامههای خود میگنجاند و برای نجات آنها اقدام میکند. متوجه نمیشوم این رسانه ملی واقعا ملی است یا رسانه چند آدم به خصوص، آیا واقعا این وظیفه رسانه ملی که میلیونها بیننده دارد و مردم سریالهای ضعیف و بی محتوای آن را تماشا میکنند این نیست که کار مثبتی هم انجام دهد و برای نجات جان سربازان ما وقت بگذارد؟
در برنامه عادل فردوسیپور که بینندگان بسیاری دارد نمیشود با مردم مطرح کرد که این بیانیه را امضا کنند؟ بنده که صدا و سیما را نمیبینم اما میدانم برنامه آقای فردوسیپور خیلی پرطرفدار است. خب اگر این را در برنامه فردوسیپور بگذارند و اعلام کنند مردم بیایند این بیانیه را امضا کنند، مطمئن هستم در همان شب اول امضاها به یک میلیون میرسد، آن وقت سازمان ملل و درواقع تمام جهان حامی این سربازان خواهند شد.
این رسانه ملی در مورد سربازان ما چه کرده است؟ چرا کاری نمیکند؟ آقای ضرغامی لطف کنند و زمانی هم برای این هموطنان اختصاص دهند. فکر کنند این فیلم معراجیهاست که دائم در حال تبلیغ آن هستند، ظاهرا جان چند جوان ایرانی ارزش ندارد که برای آن تبلیغ کنند و امضاهای بیانیه آن را به یک میلیون نفر برسانند؟
امیدوارم شرایط جهانی طوری رقم بخورد که ریشه تروریسم برای همیشه خشک شود البته تا بیعدالتی هست، تا زورگویی هست و دیکتاتوری هست، تروریسم هم وجود خواهد داشت ولی از صمیم قلب آرزومندم که ریشه تروریسم خشک شود. این همه بمبگذاری و عملیات انتحاری و کشته از بین برود. در نهایت هم امیدوارم این جوانان زنده و سلامت به آغوش خانوادههای خود بازگردند، ما هم فقط یک بیانیه امضا کردیم و اکنون هم غیر از دعا کار دیگری از ما بر نمیآید، اما این تروریستهایی که این افراد را گروگان گرفتهاند باید بدانند که حتی با کشتن اینها چیزی نصیبشان نخواهد شد.
کیومرث پوراحمد
ای کاش سربازانمان به خانههایشان بازگردند
علاقه چندانی به نوشتن از احساسم در مورد سربازان ربوده شده ایرانی ندارم اما کیست که از دیدن و شنیدن چنین وضعی قلبش به درد نیاید. ما امروز در دنیایی زندگی میکنیم که سازمان مللاش از فرط کشتار مردم بیگناه شمارش تعداد کشتهها را رها کرده و کاملا ناامید شده است. در دنیای امروز ما هر روز قرعه رفتارهای غیرانسانی و کشتار مردم بیگناه به نام دیاری میافتد و اینبارهم این وضع گریبان مرزبانان عزیز ما را گرفته است.
مرزبانانی که نه گناهی مرتکب شدهاند و نه رفتاری غیر از آنچه که باید میکردند. البته شاید بهتر بود این مسئله قدری عمیقتر بررسی میشد. امروز اگر مادران این ۵ سرباز ایرانی منتظر فرزندانشان هستند، مادران بسیاری در دنیا فرزندانشان را به خاطر همین رفتارهای غیر انسانی برخی منفعتطلبان برای همیشه از دست دادهاند. نمونههای آن را در سوریه و بخشی از اوکراین مثال میزنم. دو کشوری که مردمشان در گیر و دار رفتارهای سیاسیون قربانی خودخواهی و بازی برخی قدرتهای نئولیبرال میشوند. بگذریم؛ ایکاش سربازانمان به خانههایشان بازگردند.
بهمن فروتن
قانون