ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌ و گو با «حسين محب‌اهري» به بهانه بازي در نمايش «كلوچه دارچيني»

حتی برای یک نفر هم نمایش اجرا می‌کنیم

شهروندان:
«حسین محب‌اهری» از شناخته‌شده‌ترین و محبوب‌ترین بازیگران کشور است که از سال‌های دوری در هر سه مدیوم تئاتر، سینما و تلویزیون حضوری مثبت و فعال داشته. هنوز خیلی از والدین و آدم‌بزرگ‌های امروز، کودکی دیروزشان را با خاطره تماشای برنامه‌های طنز این هنرمند در تلویزیون مرور می‌کنند؛ با برنامه‌هایی مثل «ق مثل قلقلک»، «هزار برگ و هزار رنگ» و «چاق و لاغر».

حسین محب‌اهریاو در مقام کارگردان، بازیگر و نویسنده، تاکنون آثار بسیاری را برای کودکان و بزرگسالان خلق کرده است. با این حال، از اواخر دهه ۸۰ به این سو، بیشترین تمرکز خود را روی بازی در نمایش‌هایی برای کودک و نوجوان معطوف کرده. محب‌اهری را این روزها می‌توانید در نمایشی با نام «کلوچه دارچینی» به کارگردانی مریم کاظمی ببینید.

این بازیگر با آنکه به‌شدت از بیماری سختی رنج می‌برد اما همچنان پر از انرژی و انگیزه برای بازی در نقش و نمایش‌های متنوع است. شبی پس از تماشای بازی شیرینش در نمایش «کلوچه دارچینی»، پای حرف‌های مفصل او نشستیم که متاسفانه طعم تلخی داشتند. محب‌اهری سینه‌یی پرگلایه داشت که ما هم در گلایه‌هایش شریک و با او هم‌عقیده بودیم.

  •  فکر می‌کنم برای شروع، بهترین سوالی که می‌توان پرسید این است که آقای محب‌اهری این روزها حال شما چطور است؟!

این روزها حال من خیلی خوب است، چون دارم کار می‌کنم. نمایش «کلوچه دارچینی» با استقبال بچه‌ها و خانواده‌ها مواجه شده. وقتی نمایش اجرا می‌شود، کودکان و والدین‌شان با نمایش ارتباط برقرار می‌کنند، در یک سالن کوچک و با وجود گرمای زیاد، ۷۵ دقیقه بچه‌های کوچک روی صندلی می‌نشینند و با عشق و علاقه کار را دنبال می‌کنند. وقتی کار تمام می‌شود، هم ما و هم تماشاگران عرق کرده‌ایم و آنها می‌آیند با ما عکس می‌گیرند. آن یک ربع بعد از نمایش حال آدم را اگر در بدترین شرایط هم باشد، خوب می‌کند. حالم خیلی خوب است برای اینکه هر روز با بچه‌هایی طرفیم که داستان نمایش را دنبال می‌کنند. هر کجا لازم باشد، فریاد می‌زنند برای کمک‌کردن به قهرمان ما که همان کلوچه دارچینی است. تمام اینها من را شاد می‌کند.

  •  غیر از بازی در این نمایش، مشغول چه کار دیگری هستید؟

یکی، دو نمایش دیگر که قرار است با خانم کاظمی کار کنیم، مثل «رام‌کردن زن سرکش» که در جشنواره دو سال اجرا شد. باید دید با وجود مشکلات و معضلاتی که گریبانگیر تئاتر ما است، به کجا خواهیم رسید. ببینیم نمایشی را که دو سال پیش در جشنواره فجر اجرا شده و هنوز اجرای عمومی نرفته، بالاخره مدیریت تئاتر متوجه می‌شود که مسوولیت دارد در قبال اجراهای جشنواره، به خصوص نمایش‌هایی که به آنها تقدیرنامه هم تعلق می‌گیرد.

متنی که نوشته شکسپیر است به کارگردانی مریم کاظمی با این همه سال سابقه و نگاهی تازه به این تئاتر. سر درنمی‌آورم چرا چنین نمایشی پس از گذشت یک سال‌ونیم از اجرا در جشنواره هنوز اجرا داشتن یا نداشتن آن مشخص نیست. در سریال «معمای شاه» هم بازی می‌کنم. خودم هم کارهایی برای اجرا دارم. نمی‌دانم چه زمانی قرار است به این نتیجه برسند کسی که ۳۸ سال سابقه کار هنری دارد، تمام سرمایه‌گذاری‌ها و هزینه‌ها را انجام داده و یک چیزی یاد گرفته. پس چرا باید برای انجام یک کار اینقدر دوندگی کنم؟چرا تجربیات‌مان را که برای آن هزینه شده، اینقدر حیف و میل می‌کنیم، وقتی می‌توانیم به درستی از آنها استفاده کنیم؟

  •  علاقه‌مندان به هنرهای نمایشی در طول بیش از ۳۰ سال حضور شما در عرصه بازیگری، همیشه با هنرمندی پرانرژی و باانگیزه برای بازی و اجرا روبه‌رو بوده‌اند. این روحیه و انرژی ناتمام برای نقش‌آفرینی در نقش‌های متنوع در سینما، تئاتر و تلویزیون از کجا تامین می‌شود؟ مثلا هنگام بازی در نمایش‌های کودک، شما قرار است به آنها لذت و انرژی بدهید یا برعکس، از آنها انرژی می‌گیرید؟

این یک رابطه دوطرفه است اما با این پرسش، آنچه فکر مرا مشغول کرد، این است که همه آدم‌ها اگر جای خود را پیدا کنند، در آنها نیرویی نهفته که می‌تواند خیلی ثمربخش باشد. به طبیعت نگاه کنید، حیوانات جای خودشان را پیدا کرده‌اند. همه آنها کارشان را درست انجام می‌دهند؛ کرم ابریشم، زنبور و غیره یا همین‌طور گیاهان. اگر گیاهی را که در یک نقطه سبز می‌شود، جای دیگری بگذارید، سبز نمی‌شود یا میوه نمی‌دهد، چون هر چیز باید سر جای خودش باشد. اگر جامعه ما از نظر نظم و مدیریت جامعه درستی باشد، همه آدم‌ها می‌توانند بروند سر کار مورد علاقه‌شان. در این صورت کسی که نجار خوبی است و الان جای دیگری است، می‌تواند نجاری‌اش را بکند و بهترین میز و صندلی‌ها را بسازد.

اشکال جامعه ما این است که هر کس جای خود را به سختی پیدا می‌کند یا اصلا پیدا نمی‌کند. در نتیجه انرژی‌اش مثل درختی که در جای نامناسب می‌کاریم، صرف نمی‌شود. در مورد خودم، خوشبختانه کاری را پیدا کردم که دوست داشتم و می‌خواستم انجام بدهم. مشکلات مالی اولیه و ثانویه برایم اهمیت نداشت. من در ۳۸ سال سابقه کاری، هرگز امکان نداشت حتی برای یک ماه کاری برای انجام نداشته باشم. شاید این برحسب تصادف و شانس و اقبال من بوده باشد. در هنگام گرفتن دیپلم، یک دبیر ادبیات داشتیم که من و چند دانش‌آموز دیگر را به تماشای یک نمایش برد به نام «معلم من، پای من» نوشته «پیتر هانتکه» و کارگردانی آربی آوانسیان. زمانی که نمایش را دیدم، دریافتم کار من این است و غیر از این کار دیگری نمی‌توانم بکنم!

از همان سال مشغول کار هستم و این خوشبختی بزرگ من بود، ولی متاسفانه پسر من الان مشغول کار است اما کار او، همان کاری نیست که دوست داشته باشد. پسر من کاریکاتوریست بود و طراحی فرش خوانده. او هم مثل خیلی از جوان‌های ما پیدا نکرد که چه کار باید بکند. در پیداکردن مسیر، کمک دیگران به درد چنین افرادی نمی‌خورد، بلکه جامعه باید این فضا را برای آنها آماده کند تا آن آدم‌ها بتوانند کار و جای درست‌شان را پیدا کنند. جامعه باید این موقعیت را فراهم کند که یک آدم بدون نگرانی از معیشت خود، بتواند کاری را که دوست دارد، انجام بدهد. الان چرا پسر من دیگر کاریکاتور نمی‌کشد یا فرش طراحی نمی‌کند؟

  •  پیشنهاد شما به عنوان یک هنرمند برای حل و درمان چنین شرایطی چیست؟

ما تعدادی مدیر و مسوول داریم. این مسوولان وظیفه دارند به چنین اموری رسیدگی کنند، چون من به عنوان یک بازیگر باید تمام انرژی‌ام را بگذارم روی اینکه چگونه نقشم را بازی کنم. کار من این است. اگر در انجام این کار ضعف داشته باشم، نمایش خوبی نخواهیم داشت. حالا می‌رسیم به تقسیم‌بندی مسوولیت‌ها. یک نفر مدیر تئاتر است. دیگری مدیر بخش هنرهای تجسمی است.

این مدیر قرار است مسیر و زمینه‌یی را به وجود بیاورد که هنرمندان در این عرصه فعالیت کنند، یا آدم‌هایی را پیدا کنند که در این عرصه نخبه هستند و به آنها بورس‌هایی برای کار بدهند. پس در واقع مدیران ما هستند که ضعف دارند. مدیریت باید با استفاده از تجربیات و مشاوره خیلی‌ها، فکر و ذکرش این باشد که چطور مسوولیت خود را به نحو احسن انجام بدهد. فرض کنید بنده مسوول مجموعه تئاترشهر باشم. به عنوان یک مسوول باید تمام انرژی‌ام در این راستا باشد که چطور برنامه‌ریزی کنم یا چگونه با گروه‌ها تعامل کنم.

  •  فکر می‌کنید طی سال‌های اخیر این اتفاق افتاده؟

به نظرم خیر، چون مثلا مدیری که در تئاترشهر گذاشته‌ایم، مدیری نبوده که در این پست لازم باشد. او هم جزو کسانی است که دوست داشته مشغول کار دیگری باشد اما چون فلانی فرمایش کرده به ایشان پست بدهید، او را گذاشته‌اند در این منصب. یکی از مسائل ذهنی من همین است. ما باید روزی در جامعه‌مان به این نتیجه برسیم آدم‌هایی را که به وسیله نامه به جایی یا مقامی معرفی شده‌اند، صدا کنیم و بگوییم چرا این معرفی‌نامه را امضا کرده‌اید؟مگر شما از تخصص ایشان آگاه هستید؟ آیا مطمئن هستید ایشان از پس این کار برمی‌آید؟ شما مسوولیت دارید.

اگر قرار است جایی مدیری منصوب کنند، باید افرادی که سابقه مدیریت دارند، امتحان بدهند. بروند تخصص ببینند. در غیر این صورت، در انجام مسوولیت قصور می‌شود. همین ضعف مدیریت باعث می‌شود مجموعه تئاتر شهر ما، در طول چند سال اخیر سه مرتبه برای تعمیرات تعطیل ‌شود. معلوم است که مدیریت غلط بوده. تعمیرات یک بار انجام می‌شود اما حالا می‌خواهند دوباره مجموعه تئاتر شهر شکیل و زیبا را تعطیل یا تبدیل کنند به یک سفره‌خانه سنتی دیگر. به نظرم باید مدیری را که چنین تصمیمی گرفته، محاکمه کنند. باید پاسخ بدهند بر چه اساس، اصول و تفکری مجموعه زیبای تئاتری را به سفره‌خانه سنتی تبدیل کردید؟! و مخارج گذاشتید و گروه‌ها را از اجرا باز داشتید؟ و هنوز همه مشکلات سابق برقرار است.

پس شما چه کار کرده بودید؟ الان شما اگر بخواهید به سالن قشقایی بروید، اگر کمی حواس‌تان پرت بشود، سقوط می‌کنید و زمین می‌خورید؛ اتفاقی که چند بار برای خود من افتاده. آیا این بود تعمیرات شما؟ آیا تئاتر شهر این بود؟ تئاتر شهری که یک نابینا می‌توانست به سادگی برود و به همه جای آن سر بزند، بدون اینکه دچار مشکلی بشود. مدیریت آن سال‌های تئاتر شهر باید محاکمه شود. او که چهار، پنج ماه این مجموعه را تعطیل کرد و بودجه گرفت اما به جای اینکه بودجه خرج تئاتر و صرف موارد فنی و صدا و نور و غیره شود، هزینه شده و از سنگ‌های مزخرفی استفاده کرده‌اند که معلوم نیست با چه پارتی‌بازی و واسطه‌یی خریداری شده و تبدیلش کردند به سفره‌خانه!

  •  یکی از ویژگی‌های شما به عنوان بازیگر این است که در طول سال‌ها فعالیت هنری، همیشه تنوع نقش و کیفیت اجرا در کارتان وجود داشته و خیلی کم پیش آمده خودتان را تکرار کنید. تماشاگر همیشه با یک آقای محب‌اهری متفاوت در هر پروژه مواجه است. این توانایی در نقش و بازی‌های متفاوت از کجا نشات می‌گیرد؟

بله، همین‌طور است، مگر اینکه گاهی وقت‌ها بنا بر درخواست کارگردان نزدیک شوم به آنچه قبلا بوده‌ام. آن اتفاق به این دلیل است که من با تمام کارها خیلی جدی روبه‌رو می‌شوم. یک نقش کوچک یا یک نقش بزرگ. تفاوتی نمی‌کند. برایش اهمیت قایلم. شخصیت را با دقت می‌خوانم و به آن فکر می‌کنم، گرچه بسیاری از نوشته‌های ما واقعا ضعیف است اما این چیزی است که وجود دارد. با این حال من باید آن ضعف را برطرف کنم.

  •  پس مواردی هم پیش آمده که بازی در متون ضعیف را بپذیرید و آن را با کیفیت مطلوب اجرا کنید.

بله، به هر حال من باید کار کنم چون حرفه‌ام بازیگری است اما خب هر نوشته‌یی از جوهره‌یی شکل می‌گیرد و من سعی می‌کنم کشف کنم نویسنده چه چیز را نتوانسته در آن نوشته پرداخت کند، یا شخصیت را چگونه می‌توانم نزدیک کنم به چیزی که نویسنده می‌خواهد. معمولا با نوشته‌های متوسط این‌طور برخورد می‌کنم. گاهی وقت‌ها نوشته‌ها خیلی خوبند. مثلا سال ۸۷ در نمایش «مرغ دریایی» به کارگردانی آقای خاکی بازی کردم. در متن اصلی، شخصیت‌ها خیلی محکمند. اگر هم ضعفی هست، از اجراکننده‌هاست. من برای بازی در آن نمایش خیلی زحمت کشیدم.

نه زحمت همراه با مشقت، بلکه زحمت دلنشین! بعدا وقتی چند اجرای روسی و اروپایی از آن متن دیدم، دریافتم اگر نه چندان بهتر از آنها اما قابل قیاس بازی کردم. یا می‌توانم نقشم را در سریال «خوب، بد، زشت» مثال بزنم. آن مجموعه، سریال بدی نبود اما نقطه‌ضعف‌هایی داشت. پس از پخش مجموعه، نویسنده به من پیامک دادند و خیلی تشکر کردند چون دیدند من چقدر زحمت کشیده‌ام تا شخصیتی که در ذهن فیلمنامه‌نویس بود، پیدا شود. من با چنین حساسیتی نسبت به شغلم کار می‌کنم. هر روزی که من بازی یا اجرا دارم، آن روز برایم انگار روز عید است و سرخوشم. می‌خندم و شادم و کاری که تمام می‌شود یا به زمان دیگری برای اجرا موکول می‌شود، انگار غم من را فرا می‌گیرد.

  •  شما در تلویزیون سابقه کارگردانی دارید. در دهه ۶۰ و ۷۰ مجموعه‌های بسیاری ساختید که در زمان پخش خود با استقبال مواجه شدند. چرا در ۲۰ سال اخیر به عرصه کارگردانی برنگشتید؟چرا تولید مجموعه موفقی مثل «ق مثل قلقلک» تکرار نشد؟

دلایل زیادی وجود دارد. اول آنکه آدم وقتی می‌خواهد فکری را با ذهنیت و انرژی خود پیش ببرد، شرایط ما در تئاتر، سینما و تلویزیون اذیت‌کننده است. یعنی من به عنوان کسی که می‌خواهم کار نویسندگی و بازیگری کنم، می‌خواهم انرژی در این مساله باشد اما بروکراسی اداری چنان مسیری برایم ایجاد می‌کند که با روحیه من مناسب نیست. گاهی پیش آمده قصد داشته‌ام طرحی کار کنم ولی خیلی من را اذیت کرده‌اند، چون تخصصم درگیری با فضاهای اداری و مدیریتی نیست یعنی من را نکشانند مدام درگیر مباحث اداری کنند.

من باید روی کارم متمرکز بشوم. آنقدر دچار فشار می‌شوم که نمایشی را پس از ماه‌ها نوشتن و تمرین و طراحی، می‌اندازم یک گوشه و می‌گویم اصلا نمی‌خواهم کار کنم! الان در خانه، انباری از نوشته و طرح‌های به سرانجام‌نرسیده دارم. این کار من نیست که بروم با بخش اداری صحبت کنم که چقدر نیرو می‌خواهم و کجا اجرا بروم و چه کار می‌خواهم بکنم. اینها به من مربوط نیست. دلیل دیگر مسائلی است که از آنها سر درنمی‌آورم. مثلا در سال ۶۸ برای شبکه یک کلی کار کردم. برنامه‌هایی ساختم مثل «هزار برگ، هزار رنگ» یا «بچه‌ها بیایید تماشا». در آن سال من برنامه دوربین مخفی مخصوص بچه‌ها ساختم اما پخش نکردند!

  •  چرا؟ دلیل‌شان چه بود؟

نمی‌دانم. با آنکه هیچ مشکل و مساله‌یی نداشت. مثلا یک بچه‌یی که همان «امیر هشتگردی‌زاده» در کلاس قلقلک بود، سر چهارراهی کلیدش را می‌انداخت زیر یک پل آهنی روی جوب آب و شروع می‌کرد به گریه‌کردن. مردم جمع شدند و پرسیدند چی شده؟ و او می‌گفت کلیدم افتاده اینجا. بعد ما فیلم گرفتیم که آدم‌ها چگونه سعی می‌کردند به این بچه کمک کنند. خب، چرا این آیتم را نشان ندادند؟! چرا برنامه‌یی را که در آن لوده‌بازی نبود و اتفاقا پر از مفهوم بود، نشان ندادند؟! پس یا آن مسوول پخش مفهوم این برنامه را نفهمیده یا چون من با کسی ارتباط و آشنایی نداشتم، برنامه‌ام را پخش نکردند.

یک دلیل دیگر می‌تواند کوته‌نظری مسوولان باشد. برای مثال در مورد همان برنامه «ق مثل قلقلک» که اشاره کردید، من برنامه‌یی ساختم با مدت‌زمان هشت دقیقه برای بچه‌یی که خسته از مدرسه آمده و ناهارش را خورده، کارهایش را کرده و حالا می‌خواهد استراحت کند. من سعی کردم هشت دقیقه این بچه را بخندانم و در عین حال، نکات ظریفی را هم مثل بیان مناسب بچه‌ها، ادب داشتن و غیره در برنامه گنجانده بودم. برنامه‌یی ساختم با کمترین مخارج و پایین‌ترین مبلغی که ممکن است تلویزیون برای یک برنامه بپردازد.

این برنامه سه سری پخش شد، بعد یک دوستی از مجلس که مثلا با مدیر وقت تلویزیون مشکل دارد و تصمیم گرفته زیرآب آن مدیر را بزند، به جای اینکه بروند راجع به مسائل مهم و مشکلات اصلی صحبت کنند، بند می‌کند به برنامه من و می‌گوید «برنامه‌یی پخش می‌شود که در آن، مبصر کلاس چهار سال است رفوزه شده و این یعنی بچه‌های ایرانی کندذهن هستند»! نه، واقعا آیا این نتیجه‌گیری درستی است از یک برنامه طنز کودکانه؟! با اظهارنظر آن نماینده مجلس، مدیر وقت تلویزیون گفت دیگر کافی است، نمی‌خواهد این برنامه را ادامه بدهید. در صورتی که آن برنامه می‌توانست تا مدت‌ها ادامه پیدا کند.

  •  آقای محب‌اهری از آشنایی و همکاری‌تان با خانم «مریم کاظمی» بگویید. فکر می‌کنید کارهای ایشان چه ویژگی‌هایی دارد که طی چند سال اخیر همیشه با گروه تئاتر «بازی» همکاری داشته‌اید؟

خانم کاظمی را پیش از این گاهی در خانه تئاتر می‌دیدم چون من هم قبلا با گروه تئاتر «بازی» که گروه آقای پسیانی است، همکاری داشتم و بعد که خانم کاظمی هم وارد این گروه شدند، بیشتر ایشان را می‌دیدم اما هیچ‌وقت همکاری نداشتیم. تا اینکه سال ۸۸ ایشان پیشنهاد دادند با هم کاری را شکل بدهیم به نام «به زیر پات نگاه کن». در آن نمایش من نقش پدر شهرام که خانم کاظمی ایفاگر نقش شهرام بود را بازی می‌کردم. وقتی متن را خواندم، دیدم متن به چه نکات ظریف و جذابی اشاره می‌کند و نگاه تازه‌یی به تئاتر کودک دارد. اینکه شما یک تنبک‌بردارید و بنوازید کار کودک نیست. سرگرمی او نیست.

بلکه این نمایش ایجاد تخیل در ذهن کودک و به فکر وا داشتن او است. در جریان تمرین‌ها، حس کردم چه نقطه‌نظرات مشترکی در تئاتر و کار برای کودک با هم داریم. دیدم کار برای کودک با کار برای بزرگسال فرقی ندارد و به همان میزان انرژی می‌گیرد. در نتیجه نخستین کار مشترک ما ماه‌ها اجرا شد و اصلا خسته نمی‌شدیم که از این فرهنگسرا به آن فرهنگسرا برویم. نه من و نه خانم کاظمی فکر نمی‌کردیم که ما در گروه تئاتر بازی کار کرده‌ایم و تحصیلات تئاتری داریم و ۳۸ سال سابقه کار دارم و حالا با این سوابق، نمی‌روم در فرهنگسرا برای ۱۰ نفر نمایش اجرا کنم.

ما برای پنج نفر تماشاگر هم اجرا می‌کنیم. برای دو نفر هم اجرا می‌کنیم. برای یک نفر هم اجرا می‌کنیم! ما کاملا به کاری که می‌کنیم، بها می‌دهیم. بعد دیگر همکاری ما ادامه یافت و نمایش «آدم بلا، دیو ناقلا» را کار کردیم که متاسفانه من بعد از دو هفته بیمار شدم و برای شیمی‌درمانی رفتم. البته قصد داشتم با همان وضعیت بیایم و کار را اجرا کنم چون روحیه‌ام خوب بود اما حس کردم چهره‌ام به دلیل مصرف دارو و بیماری مناسب نیست. بعد «رام‌کردن زن سرکش»،

«غول بزرگ مهربان» و بالاخره «کلوچه دارچینی» را با هم کار کردیم. بیش از پنج هزار نفر از نمایش «کلوچه دارچینی» دیدن کردند. این آمار کمی نیست. پس چرا مسوولان نباید برای یک گروه خودکفا که حتی یک ریال از دولت کمک‌هزینه نمی‌گیرد و نمایش پشت نمایش اجرا می‌کند، فرش قرمز پهن کنند؟! خانم کاظمی بابت دکور این نمایش هفت میلیون تومان پول قرض کرده و آن ساخته شده. می‌دانید چنین آدمی در تئاتر ما یعنی چی؟ فکر می‌کنم مدیران ما باید بیایند از ایشان وقت بگیرند که فقط تجربیاتش را بازگو کند و چگونه کارکردن را به آنها یاد بدهد.

 احمدرضا حجارزاده

اعتماد

برچسب‌ها : , ,