نیمه پنهان تورم
شهروندان- محمدرضا عباسی فرد*:
دهخدا در لغتنامهاش میگوید: تورم نام مرغی است که پاهای بلندی دارد و زیستگاه آن در دره نیل است و در جرأت و جسارت این پرنده میگوید این مرغ برای سدجوع و سیر نمودن خود ریسک و خطر حمله کردن به دهان تمساح و ربودن لقمه از دهان آن را هم میپذیرد.
اگر بخواهیم با بهرهگیری از استعاره و مجاز رشد بیرویه قیمتها و آثار مخرب اجتماعی آن را با این معنی بسنجیم باید بپذیریم انسان گرسنه همواره در معرض خطر قرار دارد و در مواردی ممکن است همه معیارها و ملاکها را زیر پا بگذارد و مرتکب اعمال و رفتاری شود که هیچگاه انتظار آن نبوده. در این موارد اینگونه افراد بهشدت قابل ترحم هستند و باید از هر راه ممکن به جای ملامت و خشونت برای نجات آنان سعی و تلاش کرد.
دهخدا در ادامه میگوید تورم به معنی ورم کردن و آماسیدن و رشد بیرویه است که این معنی بر تورم مورد نظر ما یعنی گرانی افسارگسیخته و رشد بیرویه قیمتها منطبق است.
صادقانه بگویم وقتی تورم و بیماری سخت و کشنده گرانی را در لغتنامه دهخدا بررسی میکردم بیماری لاعلاج سرطان برایم تداعی شد. اجازه بدهید به بیانی ساده که برای همه قابل دریافت باشد مساله را توضیح دهم. اگر سرطان را حاصل ظلم بیحساب و کتاب گروهی از سلولهای یاغی علیه سایر سلولهای بدن فرض و تصور کنیم در نتیجه سلولهای طغیانگر چاق و متورم میشوند و دیگر سلولها ضعیف و لاغر میشوند و از گرسنگی رو به مرگ و فنا میروند و عجیب است که با خود زمزمه کردم: «عجب سرطانی است این تورم.» تورم و گرانی موجب خلق و ایجاد آشفته بازاری میشود که در آن توده مردم قدرت خرید نسبت به بخش ضروری زندگی و مایحتاج عمومی را از دست میدهند.
افراد صاحب نظر در بررسی علل و عوامل ناهنجاریهای اقتصادی ضمن صحبت از عرضه و تقاضا و ضرورت هماهنگی آن برای تنظیم بازار و سلامت اقتصاد از برنامهریزی صحیح و کارشناسانه برای تولید و ایجاد امکان برابری یا افزایش آن از مصرف و آمایش سرزمین و شناخت نیازها و تعیین اولویتها و اعمال صرفهجویی و پرهیز از اسراف و تبذیر نسخههایی تجویز میکنند و حسب مورد موفقیتهایی هم به دست میآورند.
ولی در کنار این همه به یکی از اصلیترین علل که نابرابری در برخورداری از شرایط و امکانات و حمایت و پشتیبانی عادلانه از همگان است کمتر میپردازیم. راستی سرمایه کشور برای همه در گردش است؟ ارزش افزوده به همه بر میگردد؟ بانکها و نقدینگی برای عموم میچرخد؟ و بالاخره عمده نقدینگی قابل توجه و بخش اعظم چرخه اقتصاد در قالب صادرات و واردات در اختیار و در انحصار چه درصدی از جمعیت کشور است؟
من به عنوان فردی که نظام اسلامی را تنها حکومت مورد عنایت خداوند میشناسد از اینکه بیش از ۷۰ میلیون نفر برای ثبت نام یا دستیافت به یارانه در صف بایستند رنج میبرم. با این حال من قبول دارم که تورم مسالهیی است اقتصادی با ابعاد پیچیده و باید کارشناسان صاحبنام و صاحب نظر در مورد آن به بحث و بررسی بپردازند و اینکه افرادی مثل من وارد این مقوله میشوند به علت عریان شدن اقتصاد و سقوط گشت آن از بام است. هر چند آنچه در این مقام و مقال به آن میپردازم چیزی در حدود مایحتاج عمومی و مربوط به نان و آب جامعه و به تعبیر رایج روز سبد کالای خانواده است و این مقوله را همه خوب میفهمند و آن را با تمام وجود لمس میکنند و تمام زندگیشان تحت تاثیر آن است.
بنابراین در این باب آنان که اقتصاد را در سفرههای خود و در هزینه مدرسه و دانشگاه و درمان و ایاب و ذهاب و حملونقل و چیزهایی از این دست تحلیل میکنند، به مراتب بهتر از آنان که با عدد و رقم و بر روی کاغذ در شعار و سخنرانی از اقتصاد سخن میرانند، معنی آن را و آثار مخرب مترتب بر آن در طبقات و اقشار ضعیف و کمدرآمد یا بیدرآمد را میفهمند و درک میکنند و در یک کلمه طرف حساب جامعه و توده مردم اقتصاد کلاسیک نیست.
مردم به جیب خود و قدرت خرید خود و هزینههای افسارگسیخته روزمره نگاه میکنند. در فرهنگ دیانت و در احکام شرع علمای دین میفرمایند فقیر به کسی اطلاق میشود که قدرت تامین هزینههای اولیه و ضروری خود و خانواده و افراد تحت تکفل را برای یک سال آماده و در اختیار ندارد، ولی مسکین آن کسی است که با تامین هزینه جاری روزانه خود با مشکل مواجه است. من فقیر و مسکین نیستم، ولی در میان آنان زندگی میکنم و با آنان در ارتباطم و صدای ناله و ضجه خود و فرزندانشان را خوب میشنوم و این دلنوشته ادای تکلیفی در انعکاس شمهیی از آن است که فرمودند: «من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».
پنبه در گوش گذاشتن و سر در برف کردن و از کنار آه و ناله مسکین و یتیم و فقیر و اقشار آسیبپذیر و آنان که قدرت خرید داروی نسخه شده را ندارند، ساده گذشتن به حل معما کمک نمیکند و اقتصاد را شکوفا نمینماید.
توجه داشته باشیم بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و ناامنی و فساد در حال حاضر قبل از آنکه تحت تاثیر ضعف فرهنگ باشد، معلول زندگی سخت و مشقتباری است که جامعه برای تامین معیشت همهچیز خود را در کورههای داغ و سوزان تورم در آتش میریزد. در شرایطی که افرادی برای تامین مایحتاج روزمره ناچار به فروش کلیه میشوند با سخنرانی، مقاله و موعظه نه مشکل ازدواج و تشکیل خانواده به سامان میرسد و نه میتوان جلوی بحران طلاق را گرفت.
در فضای اقتصادی حاکم که دانشآموخته دانشگاه از خیر استخدام در سیستم اداری گذشته و امکان استفاده درست از مدرک و معلومات و اندوختههای خود در بخش آزاد هم برایش فراهم نیست و خود را به سرایداری و نگهبانی مجموعهیی دل خوش کرده ولی تحت تاثیر عوامل اقتصادی حاکم بر جامعه و کسادی و عدم رونق کسب و کار یکباره لغو قرارداد و اخراج میشود، چگونه باید در او ایجاد شوق کرده او را به شور و نشاط تشویق کرد که او حق دارد در پاسخ بگوید: «تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.» توجه داشته باشیم نمونههای ملالآوری که بیان شد تنها بخشی از یک روی سکه تورم است و آن روی آشکار تورم است.
یعنی قسمتی که به راحتی قابل شناسایی است. مثلا قیمت نان و آب و گوشت و حبوبات و لبنیات و میوه و تربار و حاملهای انرژی در سال ۱۳۹۳ را با قیمت این کالاها در سال ۱۳۹۲ مقایسه میکنند و ما معمولا به روی پنهان تورم نمیپردازیم و آن خسارتی است که از ناحیه تنزل کیفیت یا کمفروشی بر مصرفکنندگان تحمیل میشود.
باور کنید که افسانه نیست روزی دوستی میخواست در بازار فروش دام و طیور گوسفند زندهیی خریداری کند، بعد از توزین گوسفند بهطور زنده و تعیین قیمت آن، کسی در گوش او گفت که حداقل دو یا سه کیلو بیش از وزن واقعی به شما فروخته شده. پرسید: چرا؟ در پاسخ گفت: صرفنظر از امکان دستکاری وسیله توزین به این گوسفندان قبل از فروش مقادیری آب و نمک خورانده میشود. انگلیسیها ضربالمثل معروفی دارند تحت این عنوان «به اندازهیی پولدار نیستم که جنس ارزان و دست دوم بخرم». در باب کمفروشی به میزان شیر، ماست و پنیر و مقدار موجود در ظرفهایی دربسته و با پلمب به مشتری تحویل میشود و مقایسه وزن اسمی و اعلامی با وزن واقعی و تحویلی و نیز دورریزهای مرغ و گوشت که قیمت آن را از مصرفکننده دریافت میکنند روشن میسازد که بخشی از وجه پرداختی غیر عادلانه و فریبکارانه رد و بدل شده است و به قول مردم کوچه و بازار «نم کشیده و آب رفته».
این در حالی است که برای محاسبه نرخ تورم نه تنها شباهتی بین نرخهای اعلامی بانک مرکزی و سایر مراجع ذیربط با قیمت بازار وجود ندارد که تفاوت فاحش آن در جایجای زندگی مصرفکنندگان موج میزند. فاجعه بزرگ و دردآور وقتی رخ مینماید که قیمت عدم کیفیت و کمفروشی نیز به تورم آشکار اضافه شود و در یک کلمه در محاسبه نرخ تورم باید فاکتورهای تعیینکننده را تماما شناسایی کرد. شاید این معادله قدری به شناساندن نرخ واقعی تورم نزدیکتر باشد.
*معاون اجرایی اسبق قوه قضائیه
اعتماد