سازمانهای مردم نهاد، بسترساز توسعه فرهنگی
شهروندان – مرتضی مبلغ:
بحث درباره توسعه فرهنگی، از موضوعاتی است که سابقه طولانی در کشور ما دارد اما سوالی که در نظر برخی از مردم در این زمینه به وجود آمده و گاهی مطرح میشود، این است که در مسیر توسعه فرهنگی، در بیشتر مواقع به جای پرداختن به موضوعات که مهمتر بهنظر میرسد، از بودجه بهعنوان بحث اصلی یاد شده است.
بهنظر میرسد این رویه به این دلیل باشد که در سالهای متمادی گذشته، همواره پاسخ نادرستی به طرح موضوع توسعه فرهنگی داده شده و به جای حل مساله و طرح پرسش درست، موضوع بودجههای فرهنگی، اصل تلقی شده است. متاسفانه دولت بزرگ در ایران، همراه مشکل بوده و بهرغم اینکه همیشه شعار کوچکسازی دولتها داده شده است، دولتها همواره بزرگ و بزرگتر شدهاند. وقتی هم که دولتها بزرگ شوند و بخواهند همه شئون مردم را مدیریت کنند و سرنوشت آنها را رقم بزنند، طبیعی است که در بخش فرهنگ نیز ساز و کارها به این سمت خواهد رفت. آفت بزرگی که در این میان دیده میشود، دیدگاه فرهنگی به صورت کلیشهای و از بالا به پایین شکل میگیرد.
مسئولان دولتی در چنین حالتی، تصور میکنند باید فرهنگ جامعه را با سرانگشت تدبیر خودشان شکل دهند. موضوع دیگری که به اصلشدن بودجه در امور فرهنگی منجر شده، این است که دولتها وقتی قرار است کاری انجام دهند با در نظر گرفتن بودجه، این اقدام را انجام میدهند و به همین دلیل نگاه اولیه آنها، نگاه بودجهای خواهد بود. این موضوع به صورت کلی اشکال ندارد مهم این است که دیدگاههای فرهنگی اصلاح شود و نگاه فرهنگی منطبق بر جامعه، مردم و اقشار اجتماعی شکل بگیرد. اگر این اتفاق بیفتد دیگر یک دولت دنبال برنامههای فرهنگی که باید توسط نهادهای فرهنگی اجرا شود، نمیرود بلکه دنبال تسهیلگری و ایجاد زیرساختهایی خواهد رفت که فقط خود دولت میتواند آن را ایجاد کند و بودجهها هم در همان راستا هزینه خواهد شد. اگر این شیوه اجرا شود دیگر کسی سوال نخواهد کرد چرا در زمینه توسعه فرهنگی دولتها فقط حرف پول را میزنند زیرا در صورتی که بحث بودجه مطرح شود، همه میدانند این هزینهها در راستای روند طبیعی و سازنده توسعه فرهنگی قرار دارد.
به هر روی در زمینه توسعه فرهنگی باید توجه داشت «فرهنگ» بهطور اساسی متعلق به مردم است و از دل رفتارهای اجتماعی و روابط بین مردم، بیرون میآید. در هیچ زمان، فرهنگ عمیق، دستوری و کلیشهای نیست که بتوان از بالا به بدنه جامعه تزریق کرد بلکه فرآیند پیچیدهای است که در دل اقشار مختلف جامعه و به شکل فرآیند تاریخی شکل میگیرد و چنین عملکردی از فرهنگ بیشتر این نکته را نمایان میکند که فرهنگ متعلق به مردم است. بنابراین هرگونه توسعه فرهنگی و تلاش برای ارتقای سطح فرهنگ، حتما باید متناسب با شرایط جامعه و به دست اقشار مختلف و بهطور ویژه توسط فعالان و نخبگان جامعه انجام شود. در چنین شرایطی، دولتها میتوانند در بسترسازی فرهنگی مشارکت کرده و شرایط مثبت و مناسب برای فعالیتهای فرهنگی را فراهم کنند و زیرساختهای ویژهای به وجود بیاورند. اگر قرار باشد دولت خودش دست به مداخله مستقیم در امر فرهنگ و توسعه فرهنگی بزند و امر توسعه توسط خود جریانهای فرهنگی جامعه دنبال و تقویت نشود، این موضوع، عقیم باقی خواهد ماند.
باید بر این نکته تاکید شود که در مسیر توسعه فرهنگی، ایجاد تشکلهای مردم نهاد فرهنگی در اولویت است؛ زیرا این تشکلها بسترساز توسعه فرهنگی هستند. نهادهایی مدنی که اهداف فرهنگی را دنبال کنند و در سوی دیگر، دولت و حاکمیت برای تکمیل حرکت، بیشترین اهتمام را داشته باشد تا نهادهای پایدار و قدرتمند که به صورت واقعی از خود مردم بهوجود آمده باشد، ایجاد شود. در چنین فضایی است که توسعه، با در اولویت قرار گرفتن اهداف فرهنگی هرکدام از این تشکلهای مردم نهاد به فراخور حال، دنبال خواهد شد. این وظیفه مهم دولت و حاکمیت است که علاوهبر کمک و پشتیبانیهای موردنیاز تشکلهای مردمنهاد، تسهیلگریهایی را به صورت ویژه در مسیر فعالیت این تشکلها، انجام دهد.
نکته بسیار مهم دیگر در توسعه فرهنگی بهویژه از منظر دید دولت و حاکمیت، «دیدگاه فرهنگی» است.
در میان صاحبان قدرت گاهی این اشتباه میشود که فکر میکنند باید دیدگاه فرهنگی خودشان را به مردم القا کنند و همیشه دیده شده که چنین رویکردی عقیم مانده و آسیبهای فراوانی نیز ایجاد میکند. همانطور که پیشتر اشاره شد، فرهنگ متعلق به جامعه است و نخبگان فرهنگی جامعه. حاکمیتها و دولتها باید با توجه به این امر، سیاستهایی را دنبال کنند که اجازه دهند جامعه با هنجارهایی که در دل خود دارد (و به شکل طبیعی و تاریخی شکل گرفته است) روند توسعه فرهنگی را طی کند نه اینکه دنبال القا تغییر فرهنگ باشند یا فرهنگ خاصی را به جامعه تحمیل کنند.
در تمامی جوامع، ارزشهایی در متن جامعه وجود دارد. عقاید، ارزشها، باورها و هنجارهایی نیز هست که در طول تاریخ و بنابر رویکرد عمومی جامعه، شکل گرفته و از پشتوانه تاریخی، اجتماعی و ملی قوی برخوردار است. در توسعه فرهنگی بهطور عمومی باید این ارزشها توسط نهادهای مربوطه، نخبگان و فعالان فرهیخته فرهنگی دنبال و تقویت شود. اگر نگاه فرهنگی در این مسیر دنبال شود، طبیعی است که تقویت و توسعه فرهنگی اتفاق خواهد افتاد و جامعه به سوی ارزشهای والای خودش پیش میرود اما اگر قرار باشد گروه خاصی که صاحب قدرت هستند بخواهند دیدگاههای فرهنگی خودشان را با اعمال سلیقه و نگاه ویژه، تعقیب و بر جامعه تحمیل کنند و به جامعه لباس فرهنگی خود را بپوشانند، نمیتوان از آن بهعنوان توسعه فرهنگی یاد کرد.
این نوع نگاه مطابق تجربههایی که تاکنون وجود داشته است، از سوی جامعه پس میخورد و به جواب نخواهد رسید بلکه باید دیدگاه فرهنگی سازنده، متعالی و منطبق با هنجارها و ارزشهای جامعه در دید دولتمردان باشد و آنها برای توسعه فرهنگی، باید در راستای تقویت ارزشهای مورد اشاره تلاش کنند و ساز وکارهایی تدارک ببینند.
این موضوع قابل تاکید است که اگر دیدگاه و رویکرد فرهنگی، دوقطبی شود و کسانی که دست اندرکار فرهنگ هستند تصور کنند باید منویات خود را اعمال کنند، آفتهای دیگری به وجود میآید که اساس آن بر محور دیدگاههای افراطی و تفریطی شکل خواهد گرفت. دولتها در تغییرند و این یا آن گروه سرکار میآید و چون دستاندرکاران فرهنگ آدمهای معدودی هستند، در دورهای این دیدگاه و در دوره دیگر دیدگاه بعدی سرکار میآیند و جامعه دچار «آنومی» و بیهنجاری فرهنگی میشود که مشحون از افراط و تفریط خواهد بود. در سالهای گذشته این تجربه را داشتهایم که برخی فکر میکردند همه حق را تشکیل میدهند و آنطور که میخواهند میتوانند جامعه را در قالب دیدگاههای افراطی خود در بیاورند. آسیبهای این جریان را تجربه کردیم و بعید است جامعه بخواهد دوباره چنین مواردی را تجربه کند. بنابراین اگر اجازه بدهیم فرهنگ با عوامل اصلی فرهنگ شکل بگیرد و در ادامه توسعه و بالندگی پیدا کند فرهنگ دچار «انومی» نخواهد شد و نهادهای فرهنگی، مردمی، فرهیختگان، صاحبنظران و فعالان فرهنگی روند توسعه فرهنگی را دنبال خواهند کرد و در مسیر تعالی پیش خواهد رفت.