سینمای ملی ما، سینمای اجتماعی است
شهروندان – مسعود بخشی:
این روزها اقبال نسبی فیلمهای اجتماعی در میان مخاطبان سینما در ایران، در شرایطی که طی چهار سال گذشته سینما با ریزش مخاطب مواجه بوده است، بار دیگر اهمیت و تاثیر سینمای اجتماعی را یادآور میشود.
ویژگیهای منحصربهفردی چون ریشههای تنومند تاریخی و فرهنگی جامعه ایران، در کنار ترکیب جمعیتی بسیار جوان، علاقهمندی به تحصیل علم، هنر و کسب فناوری روز، آهستهآهسته از تماشاگر ایرانی مخاطبی کنجکاو، پیگیر و سینمادوست پدید آورده که تصویر درست و واقعی جامعه خود را در فیلمهای ایرانی جستوجو میکند. تاثیر سینماگر اجتماعی بر مخاطب و توجه و پیگیری مخاطب نسبت به اینگونه فیلمها، متقابل و نیازمند استمرار است.
جوانتر شدن مخاطبان ایرانی سینما، به جوانتر شدن فکری سینماگران اجتماعی ما منجر شده است. سرعت حیرتآور تغییر نسلها در سینماگران ایرانی و ورود جوانانی مستعد به عرصه سینمایی واقعگرا، شاید – بهجز در چند کشور آسیایی و آمریکای لاتین؛ سینمای نوین مکزیک و با فاصله آرژانتین، شیلی، برزیل و کلمبیا – نمونههای زیادی در جهان نداشته باشد.
سینمای اجتماعی بازتاب واقعیت زندگی و جامعه به صریحترین شکل ممکن است. فیلم اجتماعی- مستند یا داستانی و کوتاه یا بلند- آسیبها و معضلات جامعه را با هدف رفع و اصلاح آن، نه فقط برای جامعهشناس و پزشک و روانکاو و قانونگذار، بلکه برای عامه تماشاگر- و طبقه متوسط شهری در مرتبه نخست- عریان میکند.
وقتی مخاطب موضوعات گاه تلخ اما بسیار مهمی چون طلاق، اعتیاد، سوءاستفاده و آزار کودکان، بریدگی اخلاقی نسلها و شکاف والدین و فرزندان، قصاص و… را برای «تماشا» در اوقات فراغت خود «انتخاب» میکند و برای چنین فیلمهایی «بلیت» میخرد، یعنی تعمق در معضلات جامعه خود را به سرگرم شدن با انبوه تولیدات اکشن، ملودرام اشکآور یا کمدیهای سطحی در بازار قاچاق و مجاز ویدئوی خانگی و کانالهای تلویزیونی، «ترجیح» داده است.
وزیر و وکیل و نخبه همانقدر طرف صحبت این سینماست که والدین دارای تحصیلات ابتدایی که از نان سفرهشان برای خرج تحصیلات عالی فرزندان میزنند. همه جامعه مخاطب بالقوه یک فیلم خوب اجتماعی است. آثار ارزشمند سینمای اجتماعی در سالهای اخیر، به خوبی حساسیت و نکتهسنجی سینماگر متعهد ایرانی را در برابر جامعه و مسائل آن نشان میدهند. توفیق داخلی این فیلمها در جذب طیف وسیع و متفاوتی از تماشاگران سینما، درک متقابل مخاطب را از این حساسیت و نکتهسنجی ثابت میکند.
هرچند تنوع و تکثر فیلمها، رونق «کمی» بازار فرهنگ را در پی دارد و نیازی طبیعی است، اما ارتقای سلیقه مخاطب و درنتیجه سطح کیفی سینمای ایران- که در ۳۰ سال گذشته اهمیت جهانی یافته است- با شناخت و احترام به این «انتخاب» از سوی مخاطبانش شکل میگیرد و بدون آن ممکن نیست. سالهاست عنوان «سینمای ملی» موضوع مهم تحقیقات و جدلهای تمامنشدنی نظریهپردازان پرشور وطنی است و البته اگر این تحقیقات گران نباشند، ایرادی هم ندارد. اما یک نگاه بیغرض و مستقیم به آنچه در سینمای ایران ارزش نگاه کردن دارد، نشان میدهد که مغز و قلب این سینما را فیلمهای اجتماعی تشکیل میدهند. آینههای صیقلخورده به دست سینماگران، در برابر جامعه گذاشته میشوند تا خود را در آنها ببینیم و تامل کرده و درد را با هدف درمان کشف کنیم.
انگیزه بالا، حسن سلیقه و توان اجرایی مدیران تازهنفس در سینما، همراه با نگاه نو و امید سازنده و پشتکار سینماگران جوان، به شکوفایی سینمای اجتماعی ایران یاری خواهد رساند.