ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

انسان حلقه مفقود برنامه‌ریزی توسعه شهر، آتش و عقلانیت

شهروندان – محمد فاضلی*:
ساختمانی آتش می‌گیرد و فرآیند منتهی به مرگ دو کارگر که بر اثر سقوط از ساختمان کشته می‌شوند، به تیتر روزنامه‌ها بدل می‌شود. سخن بر سر آن است که آتش‌نشانی عملکرد مناسبی نداشته و در مرگ این دو کارگر مقصر بوده است.

پارک خودرواگرچه این‌بار رسیدن آتش‌نشانی به محل حادثه تاثیری در ممانعت از مرگ قربانیان نداشت اما سایر کسانی که در ساختمان بودند و کل ساختمان آنقدر اقبال داشتند که حضور آتش‌نشانی از گسترش آتش‌سوزی جلوگیری کند. اما آیا به بقیه شهر نگریسته‌ایم و به این اندیشیده‌ایم که در کوچه‌هایی با عرض کم که دو سوی آن اتومبیل‌ها پارک شده‌اند، به هنگام آتش‌سوزی چه باید کرد؟

هفت سال پیش در یکی از کوچه‌های این شهر خانه‌یی خریدم. واحدهای آپارتمانی چندواحدی در این کوچه اندک بود و شب‌هنگام جمعا ۱۰، ۱۲ اتومبیل در کوچه پارک می‌شدند. تقدیر آن بود که شش سال گذشته را خارج از تهران زندگی کنم و از مهرماه امسال دوباره راهی این شهر دودگرفته شدم. در همان خانه اقامت گزیدم. اما نخستین چیزی که جالب توجه می‌نمود آپارتمان‌هایی بود که مثل دو دیوار بلند در دو سوی کوچه خودنمایی می‌کردند.

صبح جمعه نخستین روز که اسباب و اثاثیه با کامیون حمل می‌شد، اصلی‌ترین مشکل وارد کردن کامیون متوسط به کوچه بود. حرکت از میان ماشین‌های پارک شده در دو سوی کوچه قریب یک ساعت به طول انجامید. وقتی هم با هزار دردسر کامیون جلوی در حیاط توقف کرد، برای گذر اتومبیل‌هایی که چند دقیقه یک‌بار از کوچه گذر می‌کردند، هزار مصیبت کشیدیم. کوچه ما، مثل خیلی از کوچه‌های این شهر که در همه‌جای آن، حتی در شمالی‌ترین و گرانقیمت‌ترین نقاط شهر یافت می‌شوند، بیشتر به درد آزمایش مهارت رانندگی می‌خورد.

ورود خروج به پارکینگ نمونه‌یی از آزمون‌های مهارت در رانندگی است و خیلی مواقع باید زنگ خانه نصف کوچه را بزنید تا بتوانید صاحب اتومبیلی را که به گونه‌یی پارک شده که مانع خروج شما از پارکینگ یا ورود به آن می‌شود بیابید. همه این دردسرها برآمده از میزان بارگذاری و ساخت‌وساز در کوچه ما است. همه این مصیبت را می‌شود تحمل کرد. وقتی آلودگی هوا که سرطان‌زاست را تحمل می‌کنیم، دردسر پارکینگ را که کشنده نیست، می‌شود تحمل کرد. اما حال که تب آتش‌سوزی جامعه را فراگرفته است، به این بیندیشیم که وقتی یک خانه در کوچه ما آتش بگیرد چه باید کرد؟

ماشین‌های آتش‌نشانی راهی به این گونه کوچه‌ها ندارند. اگر خانه‌یی در میان کوچه باشد، تا بخواهید زنگ تک‌تک خانه‌ها را بزنید و اتومبیل‌ها را از سر راه ماشین آتش‌نشانی‌بردارید، جز خاکستر چیزی برای خنک کردن باقی نمانده است. ظاهرا راهی برای درمان این شکل از شهرسازی نیست. حداقل آتش‌نشانی به فکر طراحی ماشین‌هایی باشد که از عرض کوچه‌های ما عبور کنند. به فکر کوچه‌های تنگ با دیوارهای بلند باشیم.

حال ما مانده‌ایم و ادعای زیست‌پذیرتر شدن تهران. هوایش آلوده‌تر، کوچه‌هایش ناامن‌تر، زمینش در حال فرونشستن از فرط برداشت از آب‌های زیرزمینی، خانه‌هایش ناامن در برابر زلزله، سرعت حمل و نقل در آن رو به کاهش و چشم‌اندازی مبهم از امکان به موقع سررسیدن ماشین‌های آتش‌نشانی. اما این وضعیت، آخر و عاقبت جامعه‌یی است که مدیریتش جز به نمایش توسعه، به سخت‌افزار توسعه و جز به ثبت رکوردها نمی‌اندیشد.

شهر ما رکورددار یکی از بزرگ‌ترین اتوبان‌های دوطبقه جهان است، شهر ما یکی از بلندترین برج‌های مخابراتی جهان را دارد، شهر ما در حال توسعه بیشترین اتوبان‌هاست، یکی از بزرگ‌ترین باغ پرندگان در جهان را دارد ولی در شهر ما هوا آلوده است و در کوچه من اگر خانه‌تان آتش بگیرد، جز دعا کاری از دست‌تان برنمی‌آید. در شهر ما باید به جای رکوردها به تامین درآمد پایدار شهر می‌اندیشیدند.

واقعیت آن است که برای تامین هزینه اتوبان‌های بزرگ، بزرگراه‌های دوطبقه، برج‌های بلند و… همه خانه‌های یک طبقه، چندطبقه و دو طرف کوچه ما از اتومبیل‌ها انباشته شدند. در این شهر، ایمنی، کیفیت زندگی، آینده، محیط زیست و همه ارزش‌های مهم برای حیات به پای تامین هزینه‌های نمایشی از توسعه قربانی شده‌اند و می‌شوند. همیشه وقتی این گفته‌ها را با خود مرور می‌کنم، دست آخر به عظمت هوشمندی مندرج در گفته‌یی از گئورگ زیمل می‌رسم.

«شهر مدرن یک هویت فضایی با نتایج جامعه‌شناختی نیست بلکه هویتی جامعه‌شناختی است که به نحو فضایی شکل گرفته است.» اگر از جزءجزء این شهر عدم عقلانیت می‌بارد، اگر زیست‌پذیر نیست اگر ذره‌ذره به سوی مرگی خاموش در آن پیش می‌رویم و هر لحظه به انتظار تکان‌های زمین نشسته‌ایم تا فاجعه‌یی را رقم بزنند؛ این همان هویت جامعه‌شناختی ما است که در قالب‌های فضایی ما را دربرگرفته‌اند: هویت رویکردی غیرعقلانی، کوتاه‌مدت‌نگر، سیاست‌زده، عاشق نمایش توسعه و مبتذل‌ترین شکل پولی شدن همه‌چیز از محیط زیست تا آبرو و باز وقتی به اینجا می‌رسم، به این می‌اندیشم که واکنش جامعه و نخبگانش به این وضع چیست؟ حتما شما هم برایتان پیش آمده که به هر دلیل نتوانسته‌اید چند وقت به کارهایتان برسید.

وقتی بازمی‌گردید و انبوه نامه‌های بی‌پاسخ، مقاله‌های ننوشته، کارتابل‌های امضا نشده، حساب‌های پرداخت نشده و… را می‌بینید، سرگیجه می‌گیرید، مغزتان از پردازش بازمی‌ماند و می‌ترسید. از پشت میز بلند می‌شوید، کنترل تلویزیون را در دست می‌گیرید و لم می‌دهید یا راهی شمال می‌شوید یا بالش‌تان را بغل می‌کنید و می‌خوابید. از فاجعه دور می‌شوید تا نبینید. احساس بی‌قدرتی می‌کنید و به انتظار آن می‌نشینید که تقدیر چه می‌کند یا برای لحظه‌یی که شجاعت مواجهه با انبوه کارها را داشته باشید، انتظار می‌کشید.

احساس می‌کنم جامعه و مدیریت آن را نیز چنین احساسی فراگرفته است. گویی به انتظار فاجعه نشسته‌ایم و زبان‌ و تخیل‌مان شجاعت دنبال کردن «سناریوی رفتن تا آخر این خط» را ندارد و دست‌ها و فکرهایمان از درافتادن با مساله می‌هراسد. این عاقبت شهری است که انسان حلقه مفقود برنامه‌ریزی توسعه آن باشد.

* پژوهشگر و انسان‌شناس

اعتماد