بالا بردن سطح سواد رسانهای یک نیاز فوری است
شهروندان:
شهر لی لی پوت، شهر کوتولههای گالیور را به خاطر دارید؟ شهری که هر یک از مردمانش به اندازه یک بند انگشت کوچک گالیور بودند و گالیور هم در حد و اندازه یک غول برایشان جلوه میکرد.
به یاد بیاورید کوتولههای لی لی پوتی چگونه در ابتدا دست و پای گالیور را بستند ولی با گذشت مدتی، به حدی به گالیور وابسته شدند که او را حلال مشکلات خود میدانستند و او را به قهرمان شهر لی لی پوتها تبدیل کردند.
این داستان انگلیسی را میتوان به عنوان یک استعاره برای دنیای رسانهیی شده امروز در نظر گرفت. گالیور در نقش رسانه قدرتمند امروزی و مردمان کوتوله شهر لی لی پوتها نماد مخاطبانی هستند که در معرض این رسانه غول آسا قرار میگیرند. مخاطبان رسانهها که در دنیای رسانهیی شده امروز که به هرطرفی سر میچرخانند، رسانهیی در برابر آنها ظاهر میشود، اگر آگاهی لازم را از نحوه برخورد درست با این رسانهها نداشته باشند، مانند کوتولههای شهر لی لی پوت استقلال خود را از دست میدهند و روز به روز بیشتر تحت تاثیر گالیور، این غول بیشاخ و دم قرار میگیرند.
امروزه آگاهی داشتن و قابلیت درک و تجزیه و تحلیل کردن پیامهای رسانهها به سواد رسانهیی اطلاق میشود. اما سواد رسانهیی مفهوم بسیار گستردهتری از این تعریف مختصر دارد که برای دستیابی به آن، به سراغ دکتر حسین پاکدهی، استاد برجسته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی رفتهایم.
وی که معتقد است نه تنها اغلب مخاطبان رسانهها در ایران از سطح سواد رسانهیی پایینی برخوردارند، بلکه کیفیت برنامههای رسانهها مانند برنامههای تلویزیون و رادیو هم به گونهیی است که نه سطح سواد رسانهیی را افزایش بدهد و نه حتی آموزشی برای مخاطبان تلقی بشود. دکتر پاکدهی البته دلیل کیفیت پایین برنامههای رسانهها را در درجه اول پایین بودن سطح سواد رسانهیی خود اصحاب رسانه معرفی میکند و در درجه دوم اهمیت بیش از پیش تجارت در دنیای رسانهیی. ادامه این گفتوگو را میخوانید.
- آقای دکتر! تعریفهای بسیاری از سواد رسانهیی وجود دارد و هر تعریف هم از دیدگاهی متفاوت بیان شده است. به نظر شما چه تعریفی میتوان از سواد رسانهیی ارائه داد که تعریفی جامع و مانع باشد؟
همان طور که اشاره کردید پژوهشگران خارجی و داخلی تعاریف مختلفی از سواد رسانهیی ارائه دادهاند اما در یک جمعبندی کلی و آن چیزی که مدنظر من است، میتوانیم تا حدی تعریف «جین تالینگ» را بپذیریم که اشاره میکند به اینکه سواد رسانهیی توانایی و قابلیت فهم، درک و تجریه و تحلیل و ارزیابی پیامهای ارتباطی است که ما دریافت میکنیم. این قابلیت میتواند ابعاد مختلفی هم داشته باشد. اما بهطور کلی سواد رسانهیی در قالب یک پیوستار وجود دارد و این گونه نیست که یک متری باشد که بگوییم تعدادی از مخاطبان و گیرندگان پیامها هستند که روی نقطه صفر قرار دارند و گروهی دیگر روی نقطه صد. بلکه در میان صفر و صد، همه مخاطبان و گیرندگان پیامها جایی را اشغال میکنند.
بعضیها یا بر فرض، در جوامعی که به مساله سواد رسانهیی و کلا درک و تجزیه و تحلیل و نگاه انتقادی رسانهها توجهی ندارند، این به صفر گرایش پیدا میکند نه اینکه واقعا صفر باشد. در میان قشرهای خاص مانند فرهیختگان، تحصیلکردهها یا کسانی که به عالم رسانهها، آشنایی و شناخت بیشتری دارند، میتوانند به میزان بسیار گستردهتری به نقد، ارزیابی و تجزیه و تحلیل پیامهای دریافت شده از رسانهها بپردازند. پس صفر مطلق و صد مطلق نداریم. در میانه این پیوستار افراد میتوانند نوسان داشته باشند و به میزانی که دارای آگاهی و شناخت هستند، میتوانند جایگاه بهتری را کسب بکنند. پس به نوعی دیگر میتوانیم سواد رسانهیی را به اصطلاح کدگشایی رمزهای ارسال شده از سوی فرستندگان پیامها تلقی کنیم.
اینکه فردگیرنده پیام میتواند نه تنها به رمزگشایی بپردازد بلکه فراتر از آن به مخالفتخوانی یا خوانشی دیگر و متفاوت از آنچه فرستنده مدنظر داشته، بپردازد و به گونهیی مقاومتآمیز در مقابل او جبهه بگیرد و به اهداف و مقاصد پنهانی او پی ببرد و او را از دستیابی به اهداف خاصی که دنبال میکند، ناکام بگذارد. یعنی کاملا یک مخاطب فعال مطلق است که میتواند در مقابل تاثیرگذاریهای منفی و ناخواستهیی که مدنظر فرستنده پیام است، مقاومت کند و چنین مخاطبی میتواند خودش را از عوارض و پیامدهای ناخواسته مصون بدارد. یا به عبارت دیگر آگاهی کاملی داشته باشد درباره اینکه از چه رسانههایی استفاده کند، چه مدتی را صرف آن رسانه کند و پس از اینکه آن مدت را صرف کرد چگونه به پردازش آنچه به عنوان پیام دریافت کرده، بپردازد. این در عین حال یک رژیم مصرف رسانه هم در درون خود دارد.
- با این تعریف، به نظر شما مخاطبان ایرانی و اصحاب رسانه هر یک چقدر با این مفهوم آشنا هستند و اصلا چه دیدگاهی دارند؟
قضاوت و داوری کمی دشوار است و آن چیزی که گفته میشود بسیار نسبی است. بر اساس شناخت نسبی که از اصحاب رسانه دارم، به برداشت شخصی خودم اشاره میکنم.
نه تنها مخاطبان ما و مردم عادی ما از سواد رسانهیی بیبهره یا کم بهره هستند، بلکه اغلب به نظر میرسد که خود اصحاب رسانه هم درباره این موضوع شناخت و آگاهی دقیق و متخصصانهیی ندارند و سطح سواد رسانهیی آنها به میزان کافی نیست. این را بر مبنای دو مطالعه و پایان نامهیی که دانشجویان خودمان انجام دادهاند، بیان میکنم. یک پایان نامه سطح سواد رسانهیی را در میان دانشجویان دو دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه اصفهان سنجید.
براساس نتایج به دست آمده میبینیم که حتی در میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی، سطح سواد رسانهیی در حد مطلوب نیست. هر چند میان دو دانشگاه و دانشجویان آنها با هم، تفاوت نسبتا مشهودی وجود دارد. به این دلیل که دانشجویان یک دانشگاه بیشتر به رسانهها گرایش دارند و امکانات خوبی هم در اختیار آنها قرار داده شده است و در یک دانشگاه دیگر خیر. یا براساس مطالعه عمیق دیگری که یکی دیگر از دانشجویان انجام داده، سعی شد که میزان شناخت مدیران روابط عمومیهای ما در سطح شهر تهران، از جمله مهمترین نهادها، سازمانها و وزارتخانهها، سنجیده شود. اما نتایج نشان داد که سطح سواد رسانهیی اصلا در حد قابل توجهی نیست.
با این توصیف، اگر از قریب به اتفاق مخاطبان یا مردم عادی در سطح شهر بپرسید که آیا تلویزیون نگاه کردن نیازی به سواد دارد همه میگویند، خب آدم تلویزیون را نگاه میکند و نگاه کردن که دیگر نیازی به سواد ندارد. این یک اشتباه و خطای جدی است که متاسفانه در جامعه ما وجود دارد. ما گمان میکنیم که چون دارای دو چشم هستیم، میتوانیم نگاه کنیم در حالی که در سواد رسانهیی نگاه کردن همراه با خبرگی، بصیرت و آگاهی دقیق و کامل است که فرد میتواند به رمزگشایی پیامها بپردازد و به اهداف پنهانی فرستنده پیام پی ببرد و با یک نگاه کاملا نقادانه از آثار منفی آن جلوگیری کند.
- در ایران همیشه وقتی صحبت از رسانه میشود، نمیتوان محدودیتهایی که در ساخت محصولات یا تولیدات رسانهیی وجود دارد را نادیده گرفت. این محدودیت در ساخت باعث میشود تا بیشتر برنامههای رسانهیی به موضوعاتی غیرضروری و تا حدی یکسان و البته با کیفیتی متوسط تهیه شوند. بنابراین حق انتخاب مخاطب برای دریافت برنامههای با کیفیت بالا و متفاوت بسیار کاهش پیدا میکند. نمیتوان دلیل سطح پایین سواد رسانهیی را، این محدودیت چه در ساخت به عنوان اصحاب رسانه و چه در استفاده به عنوان مخاطب، دانست؟
وقتی از سواد صحبت میکنیم، مثل سواد خواندن و نوشتن است. فارغ از اینکه چه کتابی و چه محتوایی در اختیار ما قرار میگیرد، در مرحله اول ما باید توانایی اینکه بتوانیم یک متن را بخوانیم، داشته باشیم. تا زمانی که این توان را نداریم آیا میتوانیم بگوییم که در یک کتاب چه چیزی نوشته شده است؟
پس این مساله فینفسه برای خودش اهمیت دارد و پس از آن است که باید به این بیندیشم که آیا درک و بینش چیزی که میخواهیم مناسب است یا نامناسب؟ آیا اهداف پنهان و آشکار خاصی را در آن نوشته ملاحظه میکنیم و میتوانیم به آنها پی ببریم یا خیر؟
بنابراین نگاه کردن از درک کردن و قابلیت پردازش کاملا متمایز است. به همین خاطر است وقتی فردی که از سواد بصری چیزی نمیداند به میدان نقش جهان اصفهان نگاه میکند، فقط ممکن است بگوید که به به! چقدر زیباست ولی نمیتواند بگوید چرا زیباست و چه چیزی باعث شده که این زیبایی به وجود بیاید. یعنی سواد بصری به میزان کافی وجود ندارد درباره اینکه چه ویژگیها و معیارهایی که اگر در یک تصویر وجود داشته باشد یا در یک شکل، یک شیء یا در یک انسان ما میگوییم زیبا یا نا زیبا. هیچوقت آیا در جامعه ما این مساله وجود داشته که درمحیط خانه، پدر و مادرها به فرزندان چیزی را به عنوان سواد رسانهیی آموزش دهند و اینکه چقدر تلویزیون نگاه و اصلا چه برنامههایی را نگاه کنند و بعد از تماشا چگونه آن برنامهها را نقد و داوری کنند! یعنی اساسا در جامعه ما هیچ گونه توجهی به این مساله نمیشود و به همین ترتیب، فراتر از خانوادهها در هیچ یک از محیطهای آموزشی و در خود رسانهها به این مساله پرداخته نشده که ما به مخاطبانمان این درک و این قابلیت و این بینش را بیاموزیم که چگونه نگاه کنند.
ما درباره مصرف مواد غذایی و حتی درباره اینکه چگونه از خیابان عبور کنند، آموزش میدهیم ولی درباره رسانهها که مهمترین نقش را در جایگاه کنونی دارند و بیشترین وقت از زمان مردم هر جامعه را میبلعند متاسفانه هیچ آموزشی نمیدهیم. در حالی که در بسیاری از کشورها از جمله کانادا، روسیه، ایالات متحده و… این مساله سابقه طولانی دارد و آنها به مخاطبان و کلا مردم جامعه آموزش میدهند که چگونه با رسانهها کنار بیایند. ما الان قادر نیستیم به مردم بگوییم که بر فرض دیگر تلویزیون نگاه نکنند. اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست. ولی در نقطه مقابل هیچ آموزشی هم برای نحوه نگاه کردن تلویزیون به آنها نمیدهیم.
- ما تاکنون از مخاطبی صحبت کردیم که فاقد سواد رسانهیی است و به نوعی مخاطب منفعل نامیده میشود اما منظور من در اینجا مخاطب فعال است و مخاطبی که به قدرت تجزیه و تحلیل پیامهای رسانهیی دست یافته است. مخاطبی که وقتی پای تلویزیون مینشیند چون محدودیت انتخاب دارد و به نوعی خوراک در خور سواد خود پیدا نمیکند. این حق انتخاب اندک در اینجا و برای ذهن نقادانه این مخاطب در حقیقت چه راهی باقی میگذارد؟ آیا غیر از این است که این مخاطب یا باید راهی جز یا باید کامل از استفاده رسانه صرف نظر کند یا با همان سطح دانش خود به استفاده بپردازد در حالی که این پیامها پاسخگوی نیازهای او نیست؟
در حقیقت، شاید ما حق انتخاب خیلی کمی داشته باشیم. من این صحبت را به گونه دیگری بیان میکنم. ظاهرا هزاران هزار ایستگاه رادیویی و تلویزیونی از داخلی و خارجی که دسترسی به همه اینها وجود دارد، این تصور را برایمان به وجود آوردهاند که ما با تکثر منابع و پیامها روبهرو هستیم. ولی اگرخوب دقت کنیم ما با تکثر پیامها به معنای واقعی و به صورت گسترده مواجه نیستیم. اغلب رسانههای داخلی و خارجی متاسفانه یک رقابت ناخواسته و غیرمنطقی را برای جذب مخاطب با هم دارند. اما به جای اینکه به کیفیت برنامهها بپردازند و تکثر پیامها را به معنای واقعی ایجاد کنند و محتوای برنامهها را بهبود ببخشند، از ویژگیهایی در تولید برنامهها استفاده میکنند که منجر به کیفیت آنها نمیشود.
از این بعد با شما کاملا موافق هستم که ظاهرا تکثر وجود دارد ولی عملا شما با پیامهای مختلف و متعددی مواجه نیستید. کیفیت برنامهها که برای یادگیری و آموزش از ابعاد مختلف، مناسب باشند، تدارک دیده نشدهاند. برای اینکه هر چقدر شما بخواهید تولید برنامهیی را با کیفیت بهتر انجام بدهید نیازمند هزینه بیشتر هم از نظر مادی هستید و هم اینکه باید از تولیدکنندگان و هنرمندان ماهرتری استفاده کنید که بتوانید به تولید برنامههای با کیفیت مطلوبتر و مناسبتر بپردازید. حال چون این دو مشکل عمده وجود دارد، رسانهها برای اینکه بتوانند در میدان رقابت از سایر رقبا عقب نمانند راههای میانبر را انتخاب میکنند و تولیدات برنامهها را بیشتر بر مبنای آنها استوار میکنند. به همین سبب، ساخت برنامهها را با ویژگیهایی انتخاب میکنند که منجر به بهبود برنامهها نمیشود بلکه برعکس کاهش کیفیت را به همراه دارد.
- این ویژگیها که به گفته شما منجر به کاهش کیفیت برنامهها میشود، چیست؟
در مرحله اول در اغلب برنامهها ما مساله سرعت را داریم. سرعت هم در خود فرآیند تغییر و تحولات و رویدادهایی که در یک فیلم یا یک نمایش یا یک برنامه اتفاق میافتد و هم اینکه میخواهند خیلی سریع به هدف برسند درحالی که هیچ برنامه جدی و هیچ محتوای جدی با سرعت نمیتواند میانهیی داشته باشد. هر چقدر جدیتر باشد، با کندی همراه است. در کنار سرعت، مساله خشونت مطرح است. شما در بیشتر برنامهها مشاهده میکنید که میزان صحنههای خشونت آمیز در حال افزایش است.
متاسفانه باید اشاره بکنم که حتی در برنامههای تلویزیونی خودمان هر چه جلوتر میآییم این دوعامل سرعت و خشونت، بسط و گسترش پیدا میکند. عامل دیگری که با این دو عجین و آمیخته میشود، هیجان است. در حالی که آموزش مسائل جدی و با محتوا، با هیجان و عواطف صرف پیوندی ندارد و بیشتر با عقلانیت، درک و شعور کافی همراه هستند. مساله دیگری هم که در هالیوود یا شبکههای تلویزیونی خارجی، تاکید بیشتری بر آن دارند هرچند که رگههایی از آن را در برنامههای مربوط به سریالهای تلویزیونی و همچنین سینمای خودمان مشاهده میکنیم، پرداختن به مسائل جنسی به اشکال مختلف است.
به همین خاطر با مفهومی به نام تولید برای گیشه مواجه میشویم. تولید برای گیشه بهرهگیری از عناصر و عواملی است که با هیجانات و احساسات مخاطبان ارتباط پیدا میکند و مخاطبان بنابر دلایل مختلف گرایش پیدا میکنند که به این برنامهها نگاه کنند و ظاهرا ما دلمان هم خوش است که مخاطبانمان زیاد هستند. بنابراین چهار ویژگی منجر به کاهش کیفیت به معنای خاص میشوند. اینها نه اینکه واقعا بد باشند ولی تناسب و جایگاهشان این گونه که به آن نگاه میشود، مناسب نیست و به جای اینکه مخاطب به درک و آگاهی بیشتری برسد به نوعی سرگرم میشود.
هم وقتش را ازدست میدهد و هم چیزخاصی به دست نمیآورد. این جوهره خاص رسانههای کنونی است. چه این رسانهها هالیوود باشد و چه بالیوود و چه رسانههای داخلی خودمان. البته نمیتوان منکر این قضیه شد که ما در مقایسه با رسانههای دیگر از نظر پرداختن به مسائل جنسی محجوبترین رسانه هستیم. تا ابتدای دهه ۷۰، دو شبکه بیشتر نداریم و مدت زمان پخش برنامهها هم کم است ولی الان ۱۶ شبکه داریم که به صورت دیجیتال به اضافه شبکههای استانی و شبکههای رادیویی تهران و مراکز استانی. آیا ما واقعا اینقدر هنرمند و اینقدر تهیهکننده و اینقدر انسانهای توانمندی داریم که به تهیه و تولید برنامههایی با کیفیت خیلی مطلوب بپردازند! فارغ از محدودیتهای خاصی که برای به کارگیری نیروهای توانمند وجود دارد، عملا چنین چیزی امکانپذیر نیست. پس شما اگر به گزارشهای رسمی سازمان صدا و سیما نگاه بکنید، متوجه این مساله میشوید.
خود سازمان در گزارشهای سالانهیی که منتشر میکند برنامهها را از نظر سطح کیفیت با توجه به مقیاسهای خاص خودشان به چهار دسته «الف»، «ب»، «ج»، «د» تقسیم میکنند. فقط کافی است که نگاه کنید که برنامههایی که در سطح «الف» و با کیفیت هستند چند درصد از تولیدات و برنامههای پخش شده را در بر میگیرد. تقریبا به یک درصد نمیرسد. برنامههای «ب» هم در سطح خیلی کمی است و اغلب برنامهها به سطح «ج» و «د» گرایش دارد.
خب سازمانی که درگزارشهای رسمی خودش چنین وضعی را اعلام میکند یعنی به نوعی اعتراف میکند که من هنوز نمیتوانم برنامههایی با کیفیت خوب و در سطح «الف» و «ب» تولید کنم. البته این دلایلی دارد که اگر خواستید برای شما میگویم.
- سازمان صدا و سیما شاید تولیدکننده اصلی برنامههای رسانهیی در ایران است. پس کارکنان سازمان یا وابستگان به آن باید سطح سواد رسانهیی بالایی داشته باشند تا بتوانند آن را به جامعه انتقال دهند. این دلایل که باعث میشود چنین سازمانی در تولید برنامههای با کیفیت، موفق نباشد، چیست؟
بخشی از آن به این سوال مربوط میشود که آیا ما این همه انسان هنرمند و باکارایی بالا داریم که این حجم عظیم از برنامهها را تولید کنند؟ تعداد شبکهها متعدد شده و زمان پخششان هم افزایش یافته است. حالا چه تعداد نیرو به معنای واقعا آماده و توانا داریم که میتوانند پیامهای با محتوای خیلی خوب تولید کنند. فارغ از محدودیتهای سیاسی و محدودیتهای به کارگیری نیروهای شایسته و توانمند، شما برای تولید هر برنامه با کیفیت و محتوای بالا و در سطح «الف»، به یک طرح درازمدت نیازمندید. علاوه بر آن هزینه بسیار گزافی میخواهید. پژوهشهای بسیار گستردهیی میخواهید تا اینکه شما نهایتا برنامههایی در سطح کیفیت «الف» تولید کنید. مثلا سریال مختارنامه چه میزان بودجه، هزینه، نیرو و امکانات میخواهد و همچنین چه میزان نیروی انسانی توانمند و محقق و اندیشمند که بتوانند ابتدا مطالعات گسترده را انجام دهند تا اینکه یک فیلمنامه بسیار خوب نوشته شود. و نهایتا بازیگرانی که توانایی تحقق بخشیدن آنچه را کارگردان میخواهد، داشته باشند.
حالا این تازه میشود سریالی مثل مختارنامه با تمام انتقادهای کم و بیشی که به آن وارد است. اکنون باید دید آن برنامههای دیگری که از شبکههای دیگر پخش میشوند چه وضعیتی دارند. آیا هیچ کدامشان حتی بر مبنای معیارهای خود سازمان در این حد و رده قرار میگیرند؟ سایر برنامهها با کمترین هزینه ممکن تولید میشود. کلا برای تولید برنامه هیچ برنامهریزی قبلی هم صورت نمیگیرد و بر فرض دوربین میرود در ورزشگاه آزادی و دو ساعت برنامه پر میکند و برمیگردد. یا سریالهای خیلی سطحی را دارید که در یک استودیو با یک یا نهایتا دو دوربین کار میشود. یعنی اصلا از نیروهای مختلف متخصص یا فیلمنامه درستی استفاده نمیکنند.
افزایش زمان پخش که تقریبا اغلب شبکهها ۲۴ ساعته شده است و برخی ۱۷ ساعته و همچنین تعدد شبکهها، باعث شده است که شما توانایی اینکه برنامههای باکیفیت تولید کنید را نداشته باشید. این دوعامل باعث شدهاند که ما در رقابت با رسانههای خارجی به جای اینکه کیفیت برنامهها را بالا ببریم، در همان دامی افتادهایم که نباید میافتادیم.
- همان طور که میدانید رسانهها وظایف مختلفی از جمله: رهبری، هدایتکننده، آموزشی، اطلاعرسانی و سرگرمی دارند. اما با این توصیف شما و تولید برنامههایی که تنها قرار است ساعت مخاطبان را پر کند، میتوان این طور نتیجهگیری کرد که اکنون رسانهها به خصوص تلویزیون بیشتر بر وظیفه سرگرمی خود تمرکز کردهاند و وظایف اساسی دیگر خود را در حاشیه قرار دادهاند؟
دقیقا، بیشتر سرگرمی و تفریح و مساله عمده دیگر به نام تجارت. یعنی آن چیزی که سازمان با آن روبهرو شده این است که این مقدار هزینه را باید از کجا بیاورد. بنابراین یکی از دامهایی که به آن گرفتار شده است برای تامین این وضعیت، در دام پخش بسیار گسترده آگهی افتاده است و حتی کار به جایی میرسد که به تاسیس شبکه بازار میپردازد که طی مدت شبانه روز پخش میشود و نکته جالبش اینجاست که از همان ابتدا به صورت شبکه دیجیتال معرفی شد…
- با این وجود، شاید اصلا دست اندرکاران و اصحاب رسانه در ایران، خود از اهداف تولیدات رسانهیی خود آگاه نیستند؟
گردانندگان رسانهها و مسوولان شاید به نحوی تکلیفشان با رسانه مشخص نیست که میخواهند از رسانه چه بهرهیی بگیرند. آیا رسانه را به عنوان یک تکنولوژی و یک وسیلهیی برای آموزش، تربیت، ترویج و بهبود وضعیت جامعه استفاده کنند یا یک ابزار تجاری یا به عنوان یک سرگرمی و تفریح یا همه اینها. وقتی که همه این موارد را انتخاب میکنند که الان ظاهرا قصد این است، در میدان رقابت میان آموزش وتفریح و سرگرمی، سرگرمی برنده میشود و میان این دو و تجارت، تجارت است که همیشه برنده است.
- پس در این میان بهترین راه برای مخاطبی که تحت تاثیر پیامهای تلویزیون یا هر رسانه دیگری با این اهداف قرار میگیرد، افزایش سطح سواد رسانهیی است. اما اکنون سواد رسانهیی بیشتر در دانشگاهها و در میان نخبگان کشور مطرح است. تاکنون هم کتاب تالیفی در ایران در این زمینه منتشر نشده است. پس به نظر شما چگونه میشود سطح سواد رسانهیی جامعه را افزایش داد یا به عبارتی، در جهت مردمی کردن سواد رسانهیی پیش رفت؟
این یک نیاز بسیار ضروری و حیاتی است. برای مردمی کردن سواد رسانهیی یکی از راهکارهای بسیار خاص همان طور که در کانادا یا روسیه وجود دارد، تدریس این موضوع در مدارس است. همانطور که درس خواندن و نوشتن را یاد میدهیم یا به همین ترتیب در کتاب تعلیمات اجتماعی در دوران راهنمایی بر فرض قوانین راهنمایی و رانندگی را یاد میدهیم و اینکه افراد چگونه با نظام بانکداری آشنا شوند به عنوان یک فرآیند اجتماعی شدن. بخش اعظم وقت کودکانمان قبل از اینکه مدرسه میروند و بعد از آن، نوجوانهایمان و بعد که بزرگتر میشوند و تقریبا در تمام عمرمان، در هر شبانه روز، زمان قابل توجهی صرف مشاهده برنامههای رادیو و تلویزیون و اشکال مختلف دیگر رسانهها میشود.
بنابراین مهمترین مکان برای آموختن این مساله در محیط آموزشی و در کنار مسائل دیگر آموزشی است که یک ضرورت تام است. نظام آموزشی باید این کار را انجام دهد و آن را در سطح ابتدایی و راهنمایی متوقف نکند و در تمام سطوح حتی در محیط دانشگاهها اجرا شود و تنها در انحصار دانشجویان ارتباطات نباشد. متاسفانه در میان دانشجویان ارتباطات هم ما هنوز درسی به معنای اخص کلمه نداریم تا چه رسد به حیطههای دیگر. یک درسی هم که قبلا داشتیم با عنوان «تجزیه و تحلیل برنامههای رادیو وتلویزیون» برای دانشجویان رشته ارتباطات که قبلا یک درس اصلی بوده، الان به یک درس اختیاری تبدیل شده است. یعنی اغلب دانشجویان ما وقتی فارغالتحصیل میشوند حتی دو واحد در زمینه رادیو و تلویزیون نمیگذرانند. یکی دیگر از راهکارها آموزش به والدین است. اگر والدین آموزش کافی دیده و شناخت کافی داشته باشند میتوانند قبل از رفتن فرزندان به مدرسه این نقش را در محیط خانه به عهده بگیرند.
اما از مهمترین مکانهایی که میشود، سواد رسانهیی را آموزش داد، خود رسانهها به عنوان مهمترین مرجع هستند. همانگونه که ظاهرا برنامههایی وجود دارد که کاربرد رایانه را یاد میدهند یا تعمیر اتومبیل یا نگهداری گل را آموزش میدهند اما هیچوقت درباره موضوعی با این اهمیت پرداخته نمیشود. فراتر از نظام آموزشی رسمی، نظام آموزشی غیر رسمی مانند حسینیهها و فرهنگسراها که انواع کلاسها برگزار میشود. گذشته از همه اینها خود استادان این حیطه هستند که میتوانند فراتر از آموزش نظری به آموزش عملی هم بپردازند. با نقد و بررسی و ارزیابی یک برنامه معین آموزش بدهند که به عنوان نمونه میتوان این کار را انجام داد. مثلا شما در شبکه چهار، «سینما چهار» را داشتید، که قبل از اینکه فیلم مورد نظر پخش شود، ابتدا به معرفی کارگردان، فیلمهایش، زمینههای فکریاش و… میپرداخت و سپس فیلم پخش میشد.
بعد از نمایش، فیلم را نقد و بررسی میکردند که این خود جنبه آموزشی داشت. اما بعد از مدتی شبکه یک و شبکه دو هم این کار را انجام دادند و بعد به یکباره همهچیز متوقف شد. این گونه عملکردها نتیجه خوبی ندارد. یک مرتبه همه غفلت میکنیم. یکمرتبه همه هجوم میآوریم و یک مرتبه همه کنار میکشیم. الان این کار درباره پایان نامهها میخواهد انجام شود. شبکههای مختلف رادیویی و تلویزیونی ظاهرا میخواهند برای پر کردن برنامههایشان به نقد و بررسی و تحلیل پایان نامههای دفاع شده در محیطهای دانشگاهی بپردازند. از یک بعد شاید کار خوبی باشد اما از ابعاد دیگر نه! یک مساله دیگر را هم نباید غفلت کنیم. یک ویژگی بسیار مهم تلویزیون، سرگرمی است. بنابراین تلویزیون به هر حیطهیی که وارد میشود، به دلیل بیدقتی و بیتوجهی که میشود، هر چقدر هم که موضوع جدی باشد، آن را به سرگرمی تبدیل و از خاصیتش کم میکند.
آزاده صادقی
اعتماد