کمی آب و فراوانی گاز
شهروندان – کوروش سلیمانی میگونی*:
محدوده فعلی کشور ما که بخش اصلی فلات ایران را تشکیل میدهد از دیر باز با مشکل کم آبی مواجه بوده است و به همین دلیل تا زمانی که محور اصلی اقتصاد را تولیدات کشاورزی و دامی تشکیل میداد به جز معدودی شهرهای بزرگ که اغلب در کنار رودها مانند اصفهان در کنار زایندهرود یا منابع آب مطمئن ساخته شده مثل قنوات مثلا در مورد شهرهای یزد و کرمان یا در مختصر جلگههای پرآب حاشیه فلات مثل نوار ساحلی خزر و جلگه خوزستان ایجاد شده بودند جمعیت کشور بهشدت پراکنده بود به این معنی که تعداد روستاهای کشور که اغلب در اطراف چشمهها یا منابع آب کوهپایهیی شکل گرفته بودند بسیار زیاد بود.
هم اینک نیز نسبت تعداد روستاها و شهرهای کشور ما به جمعیت بسیار بیشتر از کشورهای پر آب مثل اروپاست که این خود از موانع خدماترسانی و ایجاد شبکههای ارتباطی است. از مهمترین نقشهای حکومتهای محلی و مرکزی و نظامهای اجتماعی شهری و روستایی در طول تاریخ این سرزمین تامین و نظاممند کردن توزیع آب بوده است و رشتههای قنوات باستانی ایران که گفته میشود طول آن به اندازه فاصله زمین تا کره ماه است، نمونه کارهای خارقالعاده حکومتهای مقتدر تاریخی حاکم بر این سرزمین برای تامین آب است. مسنترهای ما هنوز عناوین شغلی مثل میر آب (امیرآب) که مسوولیت ساماندهی آب را به عهده داشتهاند و نوبتبندی دریافت آب مصرفی و ذخیره کردن آن در آبانبارهای منازل در شهرها را به یاد میآورند و نوبتبندی آبیاری باغات و مزارع هنوز هم در جای جای کشور ما برقرار است.
شاید یکی از دلایل اصلی کشورگشاییهای تاریخ امپراتوریهای ایرانی همین دسترسی به جلگههای پر آب و حاصلخیز بوده است که اغلب به سمت غرب ایران و از طریق جلگه عراق به سمت دریای مدیترانه (که تنها یک خیز نظامی با ارتفاعات غرب ایران فاصله دارد) یا شمال و کمتر به سمت شرق و نواحی مرتفع بوده است و در واقع آنچه در دوران فترت اقتدار ایران از این سرزمین جدا شده است نیز همین نواحی حاصلخیز بوده و چون به زعم طرفهای درگیر (در دوران موخر روس و انگلیس) آنچه باقی مانده جز مشتی کوه و کویر نبوده است بقا و استقلال نسبی کشور ما را تحمل کردهاند.
این شرایط اقلیمی حتی در فرهنگ و گویش ما تاثیر عمیقی گذاشته است، الفاظی مانند آبادی، بیابان، آب حیات، آبادانی، بیآب و علف، غول بیابانی و… از کلمات و عبارات ریشهدار در فرهنگ ماهستند و رفتار اجتماعی مانظیر اینکه الگوی تفرجمان نشستن کنار رود یا جوی آب است از این دست به حساب میآید به قول شاعر بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین. بعد از کشف نفت و شروع صنعتی شدن کشور الگوی پراکندگی جمعیت در اطراف منابع پراکنده آب شروع به تغییر کرد و شهرهای بزرگ پدیدار و روستاها به تدریج تخلیه شدند و شاید بحق هم نمیتوان از روستاییان انتظار داشت به کشت و زرع محدود از منابع آب محقر و زندگی «آب آورده» خود اکتفا کنند و چشم به زندگی شهری «نفت آورده» ببندند.
و این شد که معضلی به نام تامین آب شهرهای بزرگ هم به مسائل اضافه شد که انتقال سرچشمه آب رودهای مهم کشور که مختصر جلگههای حاصلخیز را سیراب میکردند به شهرهای نوظهور و تازه وسیع شده بیابانی مثل یزد و قم و کاشان و تهران و… موجب خشکیدن رودهای معروفی مانند زاینده رود شد و این تازه فقط بخش کوچکی از نیاز آبی کشور است و بدون حل معضل آب صنعت و کشاورزی نیز قابل توسعه نخواهد بود.
آنچه از این مقدمه میخواهم نتیجه بگیرم این است که با ادبیات مایکل پورتر، کمبود آب یکی از نقاط ضعف راهبردی (برعکس مزیت استراتژیک) در این کشور تلقی میشود و آنچه در طول تاریخ انجام شده دست و پنجه نرم کردن با این امر بوده و به صورت راهبردی و زیر ساختی شرایط عوض نشده است.
پورتر در مدل مشهور الماس خود پیشنهاد میکند که در برنامه راهبردی توسعه ملی کشورها از صرف منابع روی زمینههایی که در آن مزیت نسبی ندارند بپرهیزند و تمرکز را روی یک یا چند مزیت نسبی که دارند قرار دهند. هرچند این مدل یک قانون اثبات شده علمی نیست بلکه بر اساس مشاهده سوابق و نتایج تاریخی رفتار توسعهیی کشورها برداشت و توصیه شده اما مثالهایی که از موفقیت و شکست در توسعه مشاهده میشود بر آن صحه میگذارد به عنوان مثال کشور قطر که از مزیتهایی مثل فراخی سرزمین و منابع آب و خاک حاصلخیز کاملا بیبهره اما دارنده سومین ذخایر گاز جهان است تمام همت خود را بر صنعت گاز و تولید فرآوردههای آن گذاشته و به بالاترین درآمدهای سرانه جهانی طی یکی، دو دهه اخیر دست یافته است. اما سوال این است که در مورد کشوری مثل ایران که مزیتهایی مثل وسعت قابل توجه و اراضی قابل کشت یا لااقل قابل تبدیل به قابل کشت فراوان دارد و نیز از مزیتهای بالقوه مکان جغرافیایی و توریسم و معادن و جمعیت فرهیخته و وفور تحصیلکردگان و نیروی جوان و انگیزه تودهیی «نیاز مبرم روانی و فرهنگی به احیای مجد و عظمت» و «حسرت تاریخی از دست دادن سروریت جهانی» و… برخوردار است نیز همین اندازه برداشت از مدل فوق کفایت دارد؟
البته به هیچ روی در پی این نیستم که بیدرایتیهای مشهود در پراکندن منابع کشور به موضوعات توسعهیی متعدد با شعار صرفا «جایگزینی واردات به هر قیمتی»، که در بسیاری از آنها به جایی نرسیده و نخواهیم رسید را توجیه کنم و مبرهن است که اگر درهای تجارت جهانی به روی ما باز و موانع کنترلی برداشته شود بسیاری از این زمینهها محکوم به ورشکستگی و برچیده شدن هستند. اما آنچه میخواهم پیشنهاد کنم استفاده از یک مزیت عظیم ملی برای رفع یک نقطه ضعف عظیم و مزمن تاریخی است که مانع زیرساختی نهتنها برای توسعه کشاورزی بلکه برای کل فرآیند توسعه کشور در این نسل و نسلهای آینده به حساب میآید که این امر یعنی رفع نقاط ضعف و تهدیدها با استفاده از نقاط قوت و فرصتها نیز از مدلهای برنامهریزی راهبردی خود جناب مایکل پورتر هم قابل استفاده است.
این ایده مبتنی بر استفاده از مزیت نسبی گاز برای دو منظور «تغییر شرایط اقلیمی» و «تامین وافر آب شیرین» است، ایده انتفال آب از دریای عمان و خلیج فارس با استفاده از انرژی گاز به کویر مرکزی ایران که خود زمانی دریاچه بوده است و احیای این دریاچه و سایر نواحی کویری مانند دریاچه نمک قم، سابقه تاریخی دارد. این تغییر اقلیمی به سبب افزایش رطوبت و کاهش دمای نسبی مناطق مرکزی ایران باعث افزایش بارندگی بر بخش بزرگی از فلات ایران شده و به طور غیرمستقیم منابع آب شیرین را افزایش میدهد و حاصل این امر تبدیل شهرهای کویری استانهای یزد و کرمان و سیستان و بلوچستان به مناطق معتدلتر و حتی بهبود رژیم آب و هوایی در مناطق جنوبی و استانهای فارس و اصفهان خواهد شد و در دراز مدت نیز موجب غنی شدن منابع آب زیر زمینی در این نواحی خواهد شد.
ایده دوم استفاده از نیروی گاز برای تولید آب شیرین از آب شور دریای عمان و انتقال آن با شبکههای عظیم لوله به مراکز مصرف در اقصا نقاط کشور است که با استفاده از تکنولوژیهای جدید مانند اسمز معکوس که روز به روز ارزانتر و در دسترستر میشود، میتوان این کار را کرد. برای این امر نیاز به تولید برق در مقیاس وسیع است که به صورت جانبی میتواند کشور را به یکی از صادرکنندگان اصلی نیروی برق (به جای صادرات پرزحمت و سرمایه بر گاز طبیعی) با سرمایهگذاری کمتر برای انتقال تبدیل کند و نیز با به ارمغان آوردن وفور انرژی برق برای صنایع و مصارف شهری تا حد زیادی از معضل آلودگی شهرهای بزرگ بکاهد. تمرکز تولید برق در مناطق گازخیز و نفتخیز این امکان را به وجود میآورد که گازهای حاصل از احتراق نیروگاههای گازی و سیکل ترکیبی برای احیای چاههای نفتی تزریق شود که این گازها جایگزین گاز طبیعی است که تزریق آنها به این منظور رواج دارد و خود این دفع گاز کربنیک جوایز و تشویق بینالمللی را درپی دارد.
علاوه بر این شیرین کردن آب شور دریا منبع مهمی از مواد معدنی محلول در آب دریا را که در فاز غلیظ حاصل از شیرینسازی باقی میماند در اختیار قرار میدهد که میتوان پیش از دفع این جریان به دریای آزاد از آن استفاده کرد. اجرایی شدن این دو ایده علاوه بر فرصتهای شغلی بسیاری که به دلیل رفع مشکل کم آبی در مناطق خشک کشور به وجود میآورد میتواند هزاران شغل در نیروگاههای برق مورد نیاز، مراکز تولید آب شیرین، شبکهها و تاسیسات انتقال آب شور و شیرین و واحدهای صنعتی تولید فرآوردهها از املاح دریایی و دریاچههای جدیدالظهورحاصل از انتقال آب ایجاد کند.
در پایان بد نیست که از ایده «ایران رود» که بیش از نیم قرن است که برای اتصال دریای مازندران به دریای عمان و ایجاد قابلیت کشتیرانی از شمال به جنوب کشور مطرح شده و در اوایل انقلاب نیز توسط آقای هاشمیرفسنجانی و بعضی دیگر از بزرگان در مورد آن صحبت میشد نیز یادی به عمل آوریم و ذکر کنیم که ما مردمی هستیم که کانال سوئز را ۲۵۰۰ سال پیش بنا و دو اقیانوس را به هم مرتبط کردیم و شبکه قنواتی در دل کویر ایجاد کردیم که در تاریخ بشر بینظیربوده است.
*کارشناس مهندسی شیمی و کارشناس ارشد مدیریت
اعتماد