شکوفایی اقتصادی در سایه کارآفرینی
شهروندان:
کارآفرین خویشفرماست، حرف نخست و پایانی را خودش میزند، مناسبترین فرد را برای دادوستد و بده و بستانها بر میگزیند. میزان ساعات کار و مرخصی را خود تعیین میکند؛ و درباره مقدار پرداختها خودش تصمیمگیرنده است.
کارنامه گذشته افراد کارآفرین موفق امروز، همهاش سرشار از موفقیت نیست. برخی از آنان در آستانه از دستدادن موقعیت خود بودهاند؛ برخی دیگر به کلی کار و درآمد و موقعیتهای شغلی خود را از دست دادهاند.
دستهای دیگر از کار و حرفه خود سرخورده شده بودند و چشمانداز آینده را روشن نمیدیدند. گاهی برخی شرکتها برای صرفهجویی در هزینهها، دست به کاهش نیروی انسانی میزدهاند و یا به تعدیل دستمزدها میپرداختهاند و در این میان، وضع برای افراد کارآفرین، سختتر میشده است.
برخی کارآفرینان از کار پیشین خود خشنود نبودهاند، چون نه با روحیه آنان سازگار بوده و نه زمینه پیشرفت داشتهاند.
کارآفرینان افرادی هستند که در گذشته از کارکــردن برای دیــگری و یا یک سازمان، خشنود نبودهاند و پاداشهای پرداختی به پاس مجموعه خدمات گذشته، آنان را خشنود نمیساخته است.
دیوانسالاری اداری با روحیه برخی افراد شاغل خلاق، همخوانی ندارد و آنان را به اندیشه فعالیتی آزاد و خودجوش و رها از قید و بندها میاندازد؛ تا امکان بیشتری برای سوددهی نیز بیابند.
آنان از این که در تمامی مراحل کار از اجرای طرح نخستین تا تولید و فروش و شیوه کار و تجارت و واکنشهای مشتریان حضور دائمی و نزدیک دارند، خوشنودند و احساس این که به اقتصاد محلی کمک میکنند، برایشان خوشایند است.
کارآفرین میداند که ایده وی تضمینی برای موفقیت نیست، و تنها چیزی که میتواند پشتگرماش کند، برنامهریزیهای دقیق و پشتکار و تصمیمهای خودش است برای موفقیت تجاری، و نیز ایده و اندیشهای که شایستگیاش را بر روی کاغذ، به رخ میکشد.
در کدام نقطهایم؟
در کشور ما بیشتر دانشآموختگان، پس از پایان دانشگاه، کاری به آموختههای دانشگاهی ندارند و بدون توجه به رشته خود، تنها در اندیشه یافتن کاری پردرآمد هستند تا پشت میزنشین شوند.
حتی اگر در میان آنان افراد خلاق هم یافت شود، کم شناخته و شناسانده شدهاند و حتی خود از درونداشــتها و استعدادهای خویش غافلند و در شغل و کار جــدید خود به هزار بهانه، از نیروی خــلاق و ابتکارهــای خود بهره نمیگیرند و برتری میدهند که به جای کسب موقعیتهای بهتر شغلی، روال عادی و معمولی را تا بازنشستگی بپیمایند.
دکتر حسین بهرامی ـ مدرس کارآفرینی دانشگاهها در این باره میگوید: اینک طرح کارآفرینی در سطح دانشگاهها با هدف رفع بیکاری، بهرهمندی از پیامدهای بروز خلاقیت، تولید ثروت، ایجـاد تولید و به کــارگیری فــناوری، رشـد اعتماد به نفـس در میان دانشگاهیان و فـارغالتحصیلان و جلوگیری از مهاجرت نخبگان، پی گرفته میشود.
وی میافزاید: هدفهای دیگری که دنبال میشود، ترویج فرهنگ کارآفرینی و بالابردن شناخت دانشگاهی نسبت به کارآفرینان و نقش آنان در رونق اقتصادی، ایجاد کار و رفاه، ترغیب جامعه دانشگاهی به دورههای آموزشی کارآفرینی، گسترش تحقیق و پژوهش، پشتیبانی از پروژههای کارآفرینی و مهیاسازی محیط و فضا برای دانشجویان خلاق است.
از دیگرسو زنان نزدیک به نیمی از منابع انسانی کشور را تشکیل میدهند، که اهرم موثری در پیشبرد هدفهای توسعه است،(یا میتواند باشد.) قراردادن تجهیزات در اختیار زنان مبتکر و شناسایی نوآوران در میان آنان، بیگمان راه توسعه اقتصادی را هموارتر میسازد و سبب توزیع عادلانه درآمدها و بالارفتن سطح رفاه خانوادگی در جامعه میشود؛ با توجه به این که استقلال حقیقی بدون استقلال اقتصادی میسر یا کامل نیست.
اراده، آگاهی، مهارت
در هزاره دوم میلادی، اقتصاد رقابتیِ مبتنی بر بازار، دارای نقش برجستهای بود و عوامل موثر بر موفقیت بنگاههــای اقتصادی با شتاب دگرگون میشد.
اینک در هزاره سوم، اقتصاد «دانشمحور» و داناییمحور، ایــدهها، محصولات، خدمات و فرایند تولید و عرضه، سخت دگرگونشونده است.
به گفته مهرداد بیات، مدرس کارآفرینی جهاددانشگاهی:«اول کارآفرینی نیست، بلکه اول خلاقیت است به معنای تولید ایده؛ سپس نوآوری است به معنای تبدیل ایده؛ و سپس کارآفرینی به میان میآید به معنای ایجاد کسبوکارهای نو.»
ایــن مدرس دانشگاه میافزاید:«در چنین زمانهای برای موفــقیت کسب وکار، اگر کارآفرین خود را از دانش روز برخوردار سازد و تواناییِ بهکارگیری آن را به شیوهای نــوآور و کارساز در کار خــود لحاظ کند، تحــسین برانگیز است؛ چون کارآفرینان، کسانیاند که میتوانند با ابتکار و نوآوری، ترکیبات جــدیدی از منابع، فرصتها و نیازها را خلق کنند و موتور محرکِ خط مقدم تولید ثروت، توسعه اقتصادی و فناوری در کشور باشند.»
Entrepreneur ship واژهای نو است که نمیتوان به مفهوم حقیقی آن دست یافت و در زبان فارسی نیز برابرنهاد دقیقی برایش وجود ندارد.
به گفته مهرداد بیات، واژه «کارآفرینی» شنونده معمولی را به اشتباه میاندازد؛ اما میان استادان دانشگاه، دانــشجویان رشـتههای اقتصاد، مدیریـت و برخی محافل علمی، این واژه تا اندازهای پذیرفته شده اسـت و اینک توسعه کارآفرینی در سـطح وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، جهاد کشاورزی، صنعت، معدن و تجارت و همچنین موسسه جهاد دانشگاهی، پی گرفته میشود.
به باور این عضو انجمن توسعه منابع انسانی، پدیده «کارآفرینی» از آغاز زیستِ انسان، وجود داشته و مبنای دگرگونیِ گام گام در زندگیاش، تا به امروز شده است.
استاد مهرداد بیات، که مدیریت ارگونومی و رفاه سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران را نیز در کارنامه خود دارد، بر این باور است که هنوز مفهوم و ماهیت اصلی کارآفرینی در کشور ما، به خوبی شناخته نشده است.
وی معتقد است: پدیده کارآفرینی، مفهومی جدید و متعلق به عصر نو نیست. این پدیده – همان گونه که گفته شد- پیش از سده میانه مطرح بوده و سپس در طول زمان، متحول شده است.
عنصر کارآفرین، سازماندهنده و فعالکننده کسب وکار یا یک واحد اقتصادی (یا غیراقتصادی) با هدفِ دستیابی به سود(شخصی یا اجتماعی) است.
کارآفرین به منظور تحقق ایدههایش عوامل مورد نیاز مانند زمین، نیروی کار، مواد مصرفی و سرمایه را فراهم میآورد و با استفاده از قدرت تصمیمگیری، مهارتها و استعدادهای فردیاش در طراحی، سازماندهی، راهاندازی و مدیریت واحد جدید، ایدهاش را تحقق میدهد و از این راه به کسب سود و درآمد میپردازد؛ با این آگاهی که ممکن است در این راه، به دلیل موانع پیشبینی نشده و یا فعالیت درمحیط غیر قابل کنترل و مبهم، شکستی نیز رخ دهد.
دانش اقتصاد، کارآفرین را فردی دارای خلاقیت معرفی میکند که زمان و انرژی و منابع و نیروی کار و مواد اولیه و دیگر داراییهای در دسترس را با خود و ایدهاش هماهنگ میکند و دست به تولید و یا ارایه خدمات میزند و به ارزش افزودهای دست مییابد.
بیــات معتقد است که اشتباه است اگر کارآفرین را ســرمایهدار بدانیم؛ بلکه او بیسرمایهای است که تواناییِ به کارانداختن سرمایه راکدی را در راهی دارد که تاکنون به فکر کسی نرسیده است!
همچنین او دانشمند، فوق متخصص و فراهنرمند هم نیست؛ بلکه هنرش بهرهبرداری هنرمندانه و مناسب از دانش، تخصصهای گوناگون و شگردهای ویژه در راه تحقق یک ایده نو است.
کــارآفرینی، فرایندِ خلاقیتی است که از شناساییِ فرصتهای جـدید و سازمانهای نو آغاز؛ و به ایجاد کسب و کار رشدیابنده و یا خدمـاتی با عرضه نوین و یا تولید کالایی بکر منجر میشود.
زندگی شغلی
بیشتر جوانان، زندگی شغلیِ خود را پس از پایان تحصیلات دبیرستانی و یا پایان دانشگاه آغاز میکنند؛ در حالی که باید به آنان آموخت که بسی پیشتر، با توجه به علاقه و ضعف و قدرت خود در باره شغل آینده خویش و ویژگیهایش و هدفهایی که میتوانند در همان راستا پی بگیرند، بیندیشند و آن را مورد بررسی قرار دهند؛ و در همین راســـتاست که کارآفرینان تربیت میشوند؛ چون کارآفرین کسی است که درباره شغل و کاری که میخواهد انجام دهـد، میاندیشد و سرانجام آن را به گونهای ارایه یا انجام میدهد، که دیگران ندادهاند.به باور مهرداد بیات، امروز، کارآفرینی، نه یک رویداد و اتفاق -که ممکن است رخ دهد یا ندهد- بلکه یک ضرورت است.
به سخن دیگر و برخلاف تفکر برخی، میتوان کارآفرین تربیت کرد، استعدادها را شکوفا ساخت و نیروی نهفته در افراد را پرورش داد که امکان بروز بیابد.
خانواده، کانون شکلگیری کار آفرینی
گرچه ادبیات کارآفرینی بیانگر آن است که مفهوم کارآفرینی برای نخستینبار از سوی اقتصاددانان مطرح شده است، و نقش و تاثیر آن بیش از هرچیز در تحولات اقتصادی جوامع رخ نمایاند، ولی دلیل نشد که اندیشمندان علوم اجتماعی به بررسی ویژگیهای فردی و اجتماعی کارآفرینان نپردازند.
به گــفته مهرداد بیات، خانواده میتواند کانون شکلگیری عنصر کارآفرین باشد. در جامعههای سنتی که مردان، نقش«نانآور» و زنان، نقش«خانهدار و تربیت فرزندان» را بر عهــده دارند، انتقال ایده کسـبوکار بیشتر از سوی مردان انجام میشود؛ اما ساختار جــدید خانواده در جامعه امروز و به تبع آن خروج زن هــمراه مرد از خـانه، ظهور جــلوههای تــازهای از بروز خلاقیــت و نـوآوری را در هــر دو جنس (زن و مرد) سبب شده است.
به دنبال این تغییر نگرش، شیوه تولید، سبک زندگی و نقشهای والدین در درون خانواده نیز دچار دگرگونی شده است، به شکلی که هر یک از والدین با رفتارهای خود میتوانند در رشد اعتماد به نفس، خلق ایدههای نو در خانواده و تعیین مسیر شغلی فرزندان، نقشهای اساسی ایفا کنند.
به اعتقاد بیات، اگر خانواده را همچو یک نهاد مورد بررسی قرار دهیم، به این نتیجه میرسیم که این کانون از نظر کمی و کیفی میتواند عامل اصلی اندیشه کار و تلاش و پرورش روحیه ایده و کار خلاقه در افراد باشد.
تحقق این امر مستلزم توجه ویژه والدین به ابعاد و ساحت حیات فردی فرزند از کودکی تا زمان تکوین شخصیت اوست.
وقتی پدر یا مادر همچون الگویی تلاشگر و موثر در عرصه کار و تولید جامعه ظاهر شوند، کارکردهای مثبت ناشی از فعالیت آنان، فرزند را به سمت و سویی ترغیب میکند تا ذهن خود را به صورتی منسجم و ثمربخش به ادامه شغل والدین، ولی با ایدهای نو هدایت کند.
برای چنین فردی، دستیابی به منابع اقتصادی ناشی از کار و تسخیر فضاهای جدید، ارزش تلقی خواهد شد.
چنین طرز تلقی از دنیای پیرامون، ذهن فرد را نسبت به خلق ایدههای نو و استقلال اقتصادی و کسب موفقیت، دگرگون میسازد. در این مرحله، نوجوان یا جوان، ایدهکاری خود را با خانواده در میان میگذارد و چه بسا بتواند از تجربیات و رهنمودهای والدین و احتمالاً حمایتهای مالی و اجتماعی آنان بهرهمند شود .
اینجاست که معیارها و ارزشهای خانواده برای فرزند، ملاک عمل و چراغ راه خواهد شد. وظیفه والدین در چنین شرایطی، تشریح ابعاد گسترده فعالیت اقتصادی به عنوان ارزش بنیادی برای فرزند است تا در مسیر مطلوب، با موفقیت آغاز به حرکت کند.
این مدرس دانشگاه، میزان تحصیلات، نوع شغل والدین، ساختار خانواده، روابط خانوادگی (رابطه پدر و مادر با فرزندان)، درآمد خانواده و میزان برخورداری از امکانات رفاهی را در شکلگیری«فرهنگ کار» در خانواده موثر میداند و میگوید: انسانهای متفاوت، توانمندیهای متفاوتی دارند که اگر از همان دوران نوجوانی در مسیر مشخص هدایت شود، میتوانند با خلق ایدههای جدید خود، تغییرهای بنیادی در روند تولید و فرآیند تکنولوژی پدید آورند.
پیشتازان موفق
شکست، نامی آشنا در نزد کارآفرینان است که به جای تلخی، در نزد آنان طعم «تجربه» دارد.
به باور مهرداد بیــات- شاید سببهای شکست را بتوان در نبود یک برنامه منسجم در کسب و کار و یا نبود سرمایه کافی، پیشبینی ناقص بودجه، قیمتگذاریهای نادرست، غفلت از بــازاریابی، در نظر نگرفتن رقابت، نداشتن انعــطافپذیریهای لازم، اسارت در کسب و کار به جــای ریاست بر آن، رئیس در حد عالی ولی کارمندان در حــد معمولی، روابط نادرست، رشد کنترل نــشده، راهانــدازی کسب و کار فقط برای هیــجان، نبود حمایتها، محیط نامناسب و نداشتن مراکز رشد و پرورش کارآفرین، جست وجو کرد.
اما کارآفرینان موفق مرزشکن، کسب و کارهای خود را در اندازههای کوچک آغاز میکنند، همراه با ویژگی ابداع که معمولا جنبه فناورانه نیز دارد.
به گفته مهرداد بیات، «عظیم زاده» در شمار یکی از این افراد است و ابداع فرش گرد وی در اروپا، بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
بابک بختیاری نیز نوآوریاست با بستنی غیرسفت ابداعی آیسپک در بستهبندیهای متفاوت، که با استقبالی بیمانند مواجه شد و در مدت یک سال، دهها شعبه زد.
اکبرجوجه نیز در گرگان از کارآفرینان نوآوری است که پخت جوجه را به شیوه سنتی و با چاشنی ویژه و متفاوتی ارایه کرد و مورد توجه قرار گرفت.
به باور این مدرس دانشگاه، در کار همه کارآفرینان نکتههای ظریفی نهفته است که آنان را شاخص و از افراد معمولی جامعه متمایز میسازد و به دستاوردهایشان ویژگیای میبخشد که نمیتوان بیتفاوت از کنارشان رد شد.
آنان موجب دگرگونی اندیشه، تغییر رفتار و جنبشی در اقتصاد میشوند که نگاهها را به سمت خود بر میگردانند و یادآور میشوند که هر انسانی با آرامش و برنامهریزیهای درست و یاری جستن از خدا، میتواند طرح نویی رقم بزند و نقشه تازهای در اندازد و از دنیا، جای بهتری
برای زندگی بسازد.
کارآفرینان باید بکوشند بابت هرکاری که انجام میدهند و یا هر ساعتی که برای کاری میگذارند، به خود پاداش دهند؛ و نیز اشتباهات را نه بهانهای برای افسوس، بلکه هدیههایی ارزشمند بپندارند؛ و همچنین خوش بینی بیش از اندازه را کنار بگذارند و برای توقف ناگهانی طرح، آماده باشند؛ و آگاه به این که با کوچکترین دگرگونی، ممکن است، تغییرات زیادی به وجود آید. آنان خوب است تصمیم بگیرند چه کاری را چگونه و چه وقت انجام دهند؛ و یا این که راهحلهای مفید و با ارزش، همیشه دشوارترین و پیچیدهترین آنها نیست. اینها به گفته دکتر حسین بهرامی ـ مدرس دانشگاه، ۷ قانون کارآفرینی است.
وی درجایی از سخنان خود اشاره میکند که «کارآفرینی عرصهای بیمرز و گشوده به روی همه از شمار زنان است که با نوآوری در تولید و درآمد، سهمخواهی کنند»، اما در عمل، زنان در این عرصه چندان فعال نیستند.
بهرامی پاسخ میدهد که توسعه و نوآوری در جوامع، از رقابت میان کارآفرینان رخ میدهد و در همین راستا فنآوریهای نو-پدید میآید؛ و برای ایجاد جنبش کارآفرینی در زنان نوآور، باید این احساس رقابت را در آنان به وجود آورد.
البته ممکن است سدهایی سر راه کارآفرینان زن قرار داشته باشد، مانند مشغله و درگیری بیش از اندازه با آن و یا داشتن هدفهای پراکنده و گاه متضاد، زدن از استراحت و خستهکردن خود، هراس از انتقاد، از دست دادن تمرکز ذهنی، فشارها روحی و روانی، خودپرستی و غرور، عادتهای بد زندگی؛ و یا منفینگری و نبود اعتماد به نفس.
به گفته این مدرس دانشگاه، خلاقیت همیشه با تازگی همراه است و نیز ایدهای که ارزشمند است. افراد خلاق، بیشتر برونگرا و در دسته واگراها هستند؛ واگراها نیز برای حل یک مسئله، چندین راه حل ارایه می دهند. همچنین کارآفرینان با خطرپذیری، تواناییِ سازماندهی و مدیریت یک کار ابداعگرانه را دارند و با برتراندیشی، به انواع خلقکردن و اختراع میاندیشند و به اقتصاد پایدار توجه دارند.
تنوع گونههای کارآفرین
«کار آفرین مستقل از زمان به دستآوردن مواد اولیه تا به دستآوردن محصول و ارایه آن به جامعه، همه کارها را به تنهایی انجام میدهد و همین انگیزاننده پیشرفت او است.»
بهرامی با بیان بند بالا به نوعی دیگر از کارآفرین نیز اشاره میکند: «شخص، کارها را مستقل انجام میدهد، ولی از سوی سازمان نیز- که به دنبال خلاقیت است- حمایت میشود.»
وی درباره ویژگیهای کارآفرینان، به «خویشتنداری» میپردازد که کارآفرین باید در برابر مشکلات از خود بروز دهد و نیز در برابر سختیها «پایداری» نشان دهد.
بهرامی معتقد است که همه افراد جامعه، چگونگی استفاده از فرصتها را نمیدانند و از جایگاه خود شناخت حقیقی ندارند، ولی کارآفرینان با شناخت زمان و جایگاهشناسی، خود را ممتاز میکنند.
کارآفرینان کارشان ایجاد تفاوت است؛ همچنین به معنای مثبت، آنان بسیار فرصتطلباند. البته دستاوردهاشان، همیشه گونهای فناوری نو نیست، بلکه شما گاهی یک شیوه نو و جالب در ارایه خدماتی میبینید که پیشتر هم دریافت میکردهاید.
کارآفرینان ضمن هماهنگی موقعیتهای مناسب با هدفهای عالی، باید از نوآوری اولیه فراتر بروند و همواره در جستجوی ایدههای جدیدتر و یا پیمایش راههای نوتر باشند؛ بررسی و آزمایشکردن را از یاد نبرند و با کم آغاز کنند و پروژههای بزرگتر را برای پروسههای بعدی بگذارند.
فرایند کارآفرینی
به لحاظ بسترهای اقتصادی، نخست باید منابع مالی و در دسترسبودن وام و نیروهای ماهر کار و سرمایههای اجتماعی از سوی کارآفرین مورد مطالعه قرار گیرد و سپس ارتباطات، خدمات تخصصی و ساختار بازار، چارچوب قوانین و مقررات و سیستمهای مالیاتی بررسی شود.
به گفته بهرامی، بار واقعی پیشرفت یک جامعه بر دوش کارآفرینان است. آنان هرینهای از دولت میگیرند و چندبرابر سود به دولت بر میگردانند؛ به گفته آلبرشت «برآیند تبدیل خلاقیت و ایده نو به عمل، سود است.» مجموع فعالیتهای موفق کارآفرینان، موفقیت اجــتماعی را به نمایش میگذارد. شگرد کار آنان«تصورکــردن» است، پس از آغاز تصور، آن را به یک ایده قابل اجرا تبدیل میکننــد و در اجرای نوآورانه آن میکوشند که در نهایت ارمغان انتشارش، سود خواهد بود.
این مدرس دانشگاه، به دیگر شیوههای کارآفرینان میپردازد: آنان از روشهای تحقیق درباره یک محصول، یا یک منبع و فنآوری، به ایده جدید و سوم میرسند. یا با نظرخواهی از افراد فعال و مطلع و با تجربه در بخشهای طراحی، تولید، بازاریابی، فروش و بازار، به کسب ایده میپردازند.
آنان میدانند که خواستهای مشتریان و نیازهایشان، بازتابی از نیاز کل بازار است و یا انتقاد مشتری میتواند به رفع نقص از کالا بینجامد، از این رو با تجزیه وتحلیل نظر مشتریان به اطلاعات تازهای در باره کالا دست مییابند.
همچنین آنان از تحلیل رفتار شرکتهای موفق و مورد مطالعه قراردادن تبلیغات و تحقیق و سیاستهای بازاریابی آنها، ایدهها را دستیافتنی میکنند. کانالهای توزیع فروشندگان و رابطه آنان به سبب نزدیکی به بازار، اطلاعات ارزشمندی در اختیار کارآفرینان قرار میدهد. کارآفرینان همچنین با مطالعه جز به کل یک پدیده تکنولوژیک، به فنآوری ساخت آن دست مییابند.
فروشنده خوب کارآفرین
بازار از دید بهرامی، نظام باز اجتماعی است که در آن معاملات سودمند انجام میشود.
کارآفرین باید ۴ عامل را آویزه گوش کند؛ تهیه کنندگان مواد اولیه، تولید کنندگان، خریداران، واسطهها و خدماترسانان در شمار گروه شکلدهنده بازار وی(کار آفرین)هستند. در بازار، منابع انرژی و نیروی انسانی و خدمات اطلاعرسانی وجود دارد. محیطهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و رقابتی بر فعالیت کارآفرین اثرگذار است. بازارشناسی، سبب ارتباط پویا و کارآمد کارآفرین با اطراف میشود. توانایی مواجه شدن با دیگران (روابط عمومی قوی)، آگاه از رمزهای فروشندگی موفق و اعتماد به نفس بالا، لازمه کار است.
هر کارآفرینی باید یک فروشنده خوب هم باشد و روشن است که یک فرد درونگرا و یا کوتهبین، فروش چندان موفقی نخواهد داشت. در حالی که یک فروشنده برونگرا که در ضمن فروتنی، با حوصله است و دارای اعصابی راحت و با اعتماد به نفس بالا، میتواند نتیجههای خوبی از فعالیتاش بگیرد.
ساختار سازمانی
یک سازمان موفق از دیدگاه دکتر حسین بهرامی آن است که دارای فلسفه خلاقیت و نوآوری و مدیریتی است که بر خلاقیت و نوآوری متمرکز است؛ محیط فرهنگی آن نیز همسو با نوآوری و ساختارش متناسب با خلاقیت شکل یافته و از وجود اعضای مستعد و خلاق بهرهمند است.
این مدرس دانشگاه در راستای همین بررسیها به «سازمانها بر پایه وظیفه» اشاره میکند:«اینگونه سازمانها همه امور نزدیک به همِ یک رشته مانند تولید، بازاریابی و کارکنان متمرکز در یک اداره را زیرنظر معاونتها قرار میدهند که برآیندش کاراییِ بالا است؛ اما اینها از انعطافنداشتن در برابر تغییرات محیط و عادت به مسایل روزانگی رنج میبرند؛ یا هر بخشی به جای در خدمت کل سازمانبودن، جداگانه به فکر هدفهای خودش است.
اما «سازماندهی بر پایه محصول»، اگر یک سازمان واحد، دارای محصولات متنوع و متفاوت باشد، هزینه تولید هریک، سنگین خواهد بود و کارآفرین بر پایه «محصول» کار انجام میدهد؛ و روشن است که تهیه یک محصول برای سازمان، سختتر از تهیه محصول عمده برای همان سازمان است؛ از اینرو وجود یک خط تولید، بسیار مورد توجه کارآفرینان است؛ چون مسئولیت و سوددهی برای همه است، نه یک نفر. اما در ساختار سازمانی(سازماندهی بر پایه محصول) پراکندگی نیروهای تخصصی به چشم میخورد و کنترل برای مدیران در سطوح بالا دشوار است.
بهرامی درباره مزایای ثبت نشان تجاری نیز معتقد است: ثبت نشان، حق انحصاری استفاده نشان را از آنِ شما میکند. ثبت، سبب میشود، بدون دغدغه به پیامدهای حقوقی نشان، دست یابید و نیز حق ثبت گمرکی به وجود آمده، از واردات کالاهای همانند، جلوگیری خواهد کرد و زمینه را برای استفاده از حقوق ثبت علامت تجاری در کشورهای خارجی، فراهم میآورد.
کارآفرینی درکشور ما و جهان
فلسفه پدیداریِ کارآفرینی درغرب، در راستای بارور کردن خلاقیتها، ترغیب به نوآوری وتوسعه آن، افزایش اعتماد به نفس، ایجاد و توسعه تکنولوژی، تولید ثروت در جامعه و افزایش رفاه عمومی بوده است.
در کشورهای پیشرفته از سالهای پایانی دهه ۱۹۷۰ میلادی کارآفرینی پدیدار شد؛ اما در ایران با برنامه سوم توسعه(۱۳۸۰) بود که کارآفرینی برای حل مشکل بیکاری فزاینده مورد توجه قرارگرفت؛ که برآمده از برداشتهای نادرست بود؛ زیرا کارآفرینی، متفاوت از ایجاد کار و یا اشتغالزایی است و از اینرو در پی خود، برنامهریزیها و سیاستها و بخشنامهها و سخنرانیهای ناهمگونی را به دنبال آورد.
به گفته دکتر بهرامی، اینک در کشور ما به کارآفرینی در بُعد پژوهش توجه میشود و اعتباراتی نیز پیشبینی شده تا به گستره فرهنگ کارآفرینی و برنامهریزی در این مسیر و پشتیبانی از کارآفرینان از سوی ادارههای گوناگون اجرایی، توجه شود.
از آن جایی که در کشورهای پیشرفته جهان، دانشگاهها در این مسیر پیشگاماند، طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور نیز پی گرفته میشود.
رحیم نجاتی – کارآفرین و مبتکر در این باره میگوید: در همه جهان در ۳ ترکیب دستگاههای دولتی، خوداشتغالی و کارآفرینی، فعالیتهای اقتصادی انجام میشود که بخش بزرگی اختصاص به بنگاهای کارآفرینی دارد که میتواند درصد قابل توجهای از تولید ناخالص داخلی را پوشش دهد. بنابراین کارآفرینی شایسته این است که در کنار دیگر مقولههای جامعه، از ضرورتهای حیاتی به شمار آید.
وی می افزاید: کارآفرینی و داشتن روحیه نوآوری، همهاش درونی و سرشتی نیست و بخش زیادی از آن، کسبکردنی و آموختنی است و افراد باید در این راه پرورش یابند.
همانگونه که اینک در کشور دانشکدههایی در این مسیر به وجود آمده است. به رسمیت شناختن کارآفرینان نیز، قدم نخست جدیگرفتن این افراد است که سرمایهای در اختیار ندارند و تنها سرمایه آنان، ایده و فکر و اندیشهای است که بسیار برایش زحمت کشیدهاند؛ زیرا لازمه ذهن خلاق داشتن، سختی کشیدن است. باید این را دریافت که کارآفرین یک ارزش است که برای دیگران نیز ارزشآفرینی میکند و آنان را در افکار خلاق خود شریک میسازد و افرون بر این، آنان را از درآمد برخودار میکند. آنان خدمتگزار بزرگ و واقعی اقتصاد هستند و دارای چیزی که همه ندارند. اگر یک چنین صاحب ایدهای با کاغذبازی و مقررات کارشکن مواجه شود، خیلی زود سرخورده خواهد شد.
تأسیس دانشکدههای کارآفرینی
در بررسی تاریخچه کارآفرینی در مییابیم که نخست از غرب آغاز شد. از نخستین کشورهای فعال در این زمینه، آلمان، انگلیس و آمریکا بودند. در دهه ۴۰ میلادی در آلمان و سپس در دهه ۵۰ میلادی در آمریکا و انگلیس مطالعه و شناسایی
(با هدف حمایت) در مورد افراد جسور و با انگیزه -ولی در تنگنای اقتصادی- آغاز شد و نخستین دانشکدهها برای تربیت این افراد در آن کشورها پا گرفت. افراد خلاق در این دانشکدهها در دورههای کوتاهمدت، آموزشهای لازم را برای شروع کارهای اقتصادی میپیمودند و میآموختند که چگونه اقتصاد فردی و اقتصاد جامعه با گسترش کارآفرینی، رشد خواهد یافت.
در دانشکدهها افراد خلاق از ایدههای خود میگفتند و روانشناسان و رفتارشناسان و جامعهشناسان و استادان مدیریت، به اندیشههای این افراد سمت وسو میدادند. اما در دهه ۵۰ میلادی، ژاپن برای ترویج فرهنگ کارآفرینی، آن را از سطح دبیرستان آغاز کرد و نخستین بنیاد کارآفرینی را در توکیو پیافکند؛ و در پی آن آموزش و پرورش و نیز آموزش عالی به طرح برنامه پرداختند و با برپایی دورههایی به دانشآموزان و نیز دانشجویان آموختند که همزمان با تحصیل در مدرسه و دانشگاه، به دنبال کار و سود باشند و برآیند این برنامهریزیها آن بود که در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۲ میلادی، نوآوریهای صنعتی جوانان توانست موقعیت ممتاز را در اقتصاد جهانی برای ژاپن به ارمغان بیاورد.
همه کارآفرینهای ژاپنی در یک اتاق ویژه و در مراکز مجهز و برای دولت کار میکردند؛ اما از این امتیاز برخوردار بودند که اختراع و ابتکاراتشان را به نام خودشان ثبت کنند و سپس در همهجا از آنان به نام قهرمان ملی یاد میشد.آمریکا نیز بیش از ۹۰ درصد موفقیتهای اقتصادی خود را وامدار اختراعها و نوآوریهای کارآفرینان واحدهای صنعتی کوچک و متوسط خود است. آنان در دانشکدههای خود به افراد مستعد، زمینهسازی تحقق خیال به واقعیت، اندیشهسازی، مدیریت نوآوری، ارزشیابی، تحلیل امکانسنجی و تامین مالی شرکتهای نوپا را درس میدهند.
در هند نیز که به لحاظ منابع طبیعی بسیار فقیر است، کارآفرینان توانستند خوش بدرخشند و کشورشان را در جهان به مرتبه خوبی برسانند و جلوی مهاجرت و تمرکز روستاییان در شهرهای بزرگ را بگیرند.
به گفته مهرداد بیات، از سده شانزدهم میلادی، ماموران نظامی در شمار کارآفرینان قرار گرفتند و از سال ۱۷۰۰ میلادی نیز پیمانکاران امور آبادانی دولتی، کارآفرین به شمار آمدند.
این واژه نخستینبار از سوی اقتصاددانان به کار گرفته شد و همه مکتبهای اقتصادی از سده شانزدهم میلادی به تبیین آن پرداختند. جُستار توسعه اقتصادی «جوزف شومپیتر» به سال ۱۹۳۴ و (همزمان با رکود اقتصادی غرب،) در باره نقش محوری کارآفرینان در ایجاد سود، مورد توجه قرار گرفت و عنوان پدر کارآفرینی را برایش به ارمغان آورد.
ع. درویشی
اطلاعات