فرهنگ زیست محیطی، پَر
شهروندان:
پرچم سیاه آلودگی هوا بالاست. چند سالی میشود که برای بسیاری از روزهای پایتخت پرچم سیاه بالاست، همچون روزهایی که پرچم سیاه لب ساحل بالا میرود و تن به دریا زدن را ممنوع میکند. چند روز که باد نمیوزد، پرچم ۷ شهر بزرگ کشور سیاه میشود تا این بار تن به دریا زدن را، نه، تن به شهرآلوده زدن را ممنوع کند.
پرچم سیاه میشود، تا دل شهرنشینان را برای آسمان آبی تنگ کند، دلی که دیگر خو کرده به این سیاهشدن پرچمها. آخر، پرچم تنها برای هوای دودگرفته سیاه نمیشود، پرچم، روزی که تالابی میمیرد نیز سیاه میشود، روزی که دریاچهای خشک میشود و تنها رد و نشانی از آن در نقشه باقی میماند، سیاه میشود. پرچم، وقتی درختان بریده میشوند تا زندگی شهری را برای مردم گرمتر کنند، هم سیاه میشود. پرچمها سیاه میشوند تا زنگ خطری باشد برای خداحافظی با طبیعتی که از آن بهعنوان امانت دست ما انسانها یاد میشود، اما ما امانتداران خوبی نیستیم، چشمانمان عادت کرده است به دیدن پرچمهای سیاه. چشم که عادت کرد، دیگر وظیفهای در قبال سیاهیها، حس نمیشود و همین، نقطه آغاز بالا رفتن پرچمهای سیاه بیشتر و بیشتر خواهد بود.
مردم، مسئولان را متولی حفاظت از محیط زیست میدانند و برای کمتر کسی مهم است، امانتدار خوبی باشد. مسئولان نیز که چند سالی است محیطزیست را رها کردهاند، انگیزهای برای آشناکردن مردم با وظایفی که در قبال محیطزیست شان دارند، احساس نمیکنند و هر از گاهی وقتی پرچمی سیاه شد، سر و صدایی به هوا رفت و چشمهایی نگران شد، اقداماتی میشود که آنها هم مهر موقتی بر پیشانی دارند. مسئولان معمولا برای حل مشکلات، آن هم در مواقعی که بحرانی میشوند و دیگر نمیتوان به آن توجهی نکرد، راهحلهای ضربتی پیدا میکنند. این رفتار در سالهای اخیر بارها و بارها درخصوص حل بحران آلودگی هوا مشاهده شده و در این سالها مسئولان با کمک اهرمهایی که در دست داشتهاند، مردم را به رعایت محدودیتهای تردد مجبور کردهاند، تا آلودگی را از حالت هشدار خارج کنند اما هیچگاه به این مهم پرداخته نشده که مردم به تردد بدون خودروی شخصی تشویق شوند و مضرات هوای ناپاک در برنامهای تبلیغاتی، هدفمند و بلندمدت به مردم آموزش داده شود. این در حالی است که وقتی مردم با وظایف خود در قبال محیط زیست آشنا شوند، همراهان خوبی برای حل مشکلات زیستمحیطی خواهند بود و این آشنایی هزینههای جبران ناپذیری را که روی دست محیط زیست خواهد گذاشت، به طرز چشمگیری کاهش خواهد داد.
یک جای خالی بزرگ
چیپس، ماکارونی، تلفنهمراه، مرکزخرید، بانک، بیمه، تلویزیون، یخچال و… در شهر قدم میزنی، پر است از تابلوهای تبلیغاتی که تنها مصرفگرایی را ترویج میکنند، اقتصادی که کمتر نگاهی به مصرف داخلی دارد و تابلوهای رنگارنگ شهر نگاهت را از روی یک محصول آسیایشرقی روی محصول دیگری از آسیایشرقی میکشاند و در ادامه راه به دنیای خوراکیها سر میزنی و وقتی به پایان راه میرسی، آنچه ندیدهای پیامی است برای زندگی شهری. پیامی که به یادمان بیاورد محیط زیستمان، همشهریهایمان و حتی خودمان نیازهایی داریم که باید با کمک یکدیگر آنها را برطرف کنیم. در سطح شهر کمتر پیامی دیده میشود که ذهن مخاطب را نه برای فعالیتهای اقتصادی بلکه به منظور آشنایی با وظایف شهروندی یا وظایف زیستمحیطی درگیر میکند. اگر پیامی نیز دیده میشود، جملات زیبایی هستند که آموزش چندانی به شهروندان نمیدهند و تنها ذهن مردم را با موضوعاتی که در پس ذهنشان مانده، بار دیگر آشنا میکنند. چند روزی است تابلوهایی با این پیامها در پایتخت به چشم میخورند، «یار شهر خود باشیم» یا «طبیعت امانتی است در دست ما، امانتدار خوبی باشیم » این دو تابلو هر چند که شهرنشینان را به مهربانی با شهر خود که
محیط زیست شان محسوب میشود، دعوت میکند اما راهی به آنها برای مهربان بودن با زیستگاهشان نشان نمیدهد یا چند تابلوی دیگری که با بحرانی شدن آلودگی هوا، مهمان این روزهای پایتخت شده اند، نمونه دیگری هستند از تلاش مسئولان برای آشنایی مردم با وظایفشان اما فردا روز، با خداحافظی بحرانی آلودگی هوا با آسمان پایتخت، این پیامهای آموزشی نیز از حال و هوای تهران خداحافظی میکنند و تا سال دیگر و بحرانی دوباره خبری از آنها نخواهد بود. این امر حاکی از ضعف برنامهریزی برای فرهنگسازی در سالهای اخیر است، چرا که قدم محکم، بلندمدت و هدفمندی در این راه برداشته نشده و مسئولان به جای آنکه راه به مردم نشان دهند، راهی فرعی در پیش گرفتهاند تا مشکل را بهگونه دیگری حل کنند. مسئولان هزینههای بسیاری را به دلیل ناآشنا بودن مردم با وظایفشان میپردازند اما برای آشناکردن مردم با مسئولیتهایی که دارند، قدمی برنمیدارند. مثلا اگر در خیابان بطری خالی میبینیم جای آنکه خم شویم آن را به سطل بیندازیم، یا از کنار آن بیتوجه میگذریم یا به آن ضرباتی پی در پی میزنیم و به چند متر جلوتر پرتاب میکنیم، بطری خالی را با سر و صدای بسیار به همراه خود میبریم و درنهایت هم آن را به داخل جوی آبی پرتاب میکنیم چرا که میدانیم، شهرداری، کسانی را برای پاکسازی شهر گذاشته است، آنها وظایف ما در قبال شهری که در آن زندگی میکنیم را بر دوش خواهند کشید تا زیستگاهمان به سطلی بزرگ مملو از زباله تبدیل نشود. یا برای تامین بنزین مورد نیاز کشور، هزینههای بسیاری پرداخت میشود و هوای آلوده، تاوان سنگینتری است که اگزوز خودروهای سرگردان در شهرهای بزرگ به کشور تحمیل میکنند اما آموزشهایی که به مردم برای کاهش استفاده از خودروی شخصی داده شده است، آموزشهایی کوتاهمدت بود که ثمر چندانی نداشت و جز انیمیشنهایی که در نظر مردم بامزه بودند، ثمره دیگری نداشتند. مردم به خودروی شخصی خود در کنار برآورده کردن نیاز تردد، بهعنوان وسیله برای سرگرمی نگاه میکنند و هروقت حوصلهشان بهانه میگیرد، میروند که با خودروی خود دوری بزنند. درحالیکه مسئولان به جای آموزش پیادهروی برای بیبهانهکردن حوصله، راههای دیگری را در پیش گرفتهاند و به فکر زوج و فردکردن تردد خودروها هستند.
مسئولان مقصرند، مردم ناآگاه
فعالان محیط زیست معتقدند که مردم نسبت به وظایفی که دارند ناآگاهند و گناه ناآگاهی مردم هم بر دوش مسئولان است، چرا که آشنایی مردم با وظایفی که در قبال محیط زیست خود دارند، چیزی از وظیفه باسواد کردن مردم که برعهده دولت است، کم ندارد و دولت باید مردم را با وظایف خود آشنا کند. پرویز کردوانی، کارشناس محیط زیست، معتقد است، «متاسفانه ۹۹درصد افراد تعریف درست محیطزیست را نمیدانند. نمیدانند که محیطزیست، قسمتی از آب، خاک و هواست که زیستگاه موجودات است، اما جای تاسف دارد که در نظر همگان محیطزیست، یعنی حیاتوحش، جنگل و باتلاق.» پدر کویرشناسی ایران از مقامات سیاسی کشور به دلیل ناآگاهی افراد گله میکند و میگوید: «باید از مقامات سیاسی کشور گله کنیم که چرا مردم را با وظایف خود در قبال محیطزیست آشنا نکردهاند و مردم هیچ آگاهی با مسئولیتهای خود ندارند. باید از مقامات سیاسی و برنامهریزان کشور گله کنیم و از آنها بپرسیم که چرا سطح فرهنگ مردم را در زمینههای مختلف ارتقا ندادهاند، چرا مردم را از وظایف خود دور نگاه داشتهاند و چرا در این سالها به مردم آموزش داده نشده است؟ هر چند که ابتدا آموزش را باید از مسئولان شروع کرد، چرا که حتی مسئولان کشور هم در این خصوص آموزش ندیده اند. آموزش باید از کودکی آغاز شود.» کردوانی با اشاره به اینکه دولت بهجای پیداکردن راه حلهای موقتی برای حل مشکلات زیست محیطی باید مردم را با مسائل و مشکلات آشنا کند تا مردم برای رفع چالشها همراه شوند، میگوید: «دولت ابتدا باید مردم را با شرایطی که بر محیطزیست کشور حاکم است آشنا کند تا مردم بدانند که هر یک چه وظیفهای دارند. سپس باید به مردم، آموزش داده شود. این آموزش باید از طریق روزنامهها، بیلبوردهای تبلیغاتی، رادیو، تلویزیون و حتی سخنرانیهای مذهبی باشد تا هر کدام از این راهها مخاطبان خاصی را پوشش دهند و آموزش وسیعی را رقم بزنند.» اما چرا در این سالها گامهای موثری در این زمینه برداشته نشده؟ پرسشی است که این فعال محیطزیست اینچنین به آن پاسخ میدهد: «سوال ما نیز از مسئولان همین است. چه دلیل قانعکنندهای برای این کوتاهی دارند؟ به نظر میرسد که مسئولان در این سالها فرهنگسازی و آموزش در این عرصه را رها کرده و تنها به اقتصاد فکر کردهاند که در این زمینه نیز موفقیتی نداشتهاند.»
پرچم فرهنگ سیاه شد
حالا در کنار پرچمهای سیاهی که برای آسمان، تالابها، دریاچهها، درختان و… بالا رفته، پرچم فرهنگسازی نیز سیاه شده است. بهگفته فعالان محیطزیست در سالهای اخیر، توجهی به محیطزیست نشده، اگر زیستگاهی به بحران رسید، مسئولان به یاد آوردهاند که باید گامی در جهت زردکردن چراغ قرمز بحران بردارند. گامی که به مسئولان محدود شد و مردم نقشی در این راه بازی نکردند. این در شرایطی بود که در خلأ بیتوجهی به فرهنگسازی و درگیر کردن ذهن ایرانیها با مسائل زیستمحیطی در داخل کشور، شبکههای ماهوارهای چندی است در این راه قدم برداشتهاند و میان برنامههای زیستمحیطی برای فارسی زبانان به نمایش میگذارند. میان برنامههایی درخصوص دریاچه ارومیه و درختان خیابان ولیعصر که با نشانه گرفتن حس نوستالوژی ایرانیها، قصد دارند مردم را نسبت به تغییراتی که در محیط زیستشان به وجود میآید، حساس کنند. در این میانبرنامهها، از مردم در مورد سهمشان در حفظ درختان خیابان ولیعصر، سوال پرسیده میشود و با نمایش نقشه ایران، دریاچه ارومیه را که در قسمت سر گربه قرار دارد، نشان میدهد و نسبت به اینکه روزی برسد که در این نقشه نشانی از بزرگترین دریاچه کشور نباشد، ابراز ناراحتی میکند. این در حالیست که در داخل کشور قدمی در این راه برداشته نشده و حتی برای یادآوری مسائل زیستمحیطی تابلویی نیز در سطح شهر به چشم نمیخورد و حالا دستهایی کیلومترها دورتر از این خاک در تلاش است تا با اهداف خاصی که دنبال میکند، این خلأ را پر کند. با وجود اینکه ماههاست این تلاشها از سوی شبکههای ماهوارهای آغاز شده اما هنوز این اقدامات از سوی مسئولان به خلأ در داخل کشور معنا نشده و اقدامی در راه پرکردن جای خالی آموزش و فرهنگسازی صورت نگرفته است.
انیمیشنهایی که خاطره شدند
کودکان دهه ۷۰ که حالا دیگر همه آنها، ۲۰سال را گذراندهاند و به اتفاقات دهه تولد خود بهعنوان نوستالوژی نگاه میکنند، قدمهایی که برای فرهنگسازی مصرف برق و آیین ترافیک برداشته شد را به یاد دارند. قدمهایی که بسیار خوب کودکان آن روزگار را نسبت به مصرف حساس کرده بود و باعث شده بود آنها همچون ناظری دقیق رفتارهای مصرفی سایر اعضای خانواده را زیرنظر بگیرند و هشدارهای مصرفی بدهند. همه ما شاید از کودکان اطرافمان در زمانی که برقی بیدلیل روشن بود شنیدهایم که «الان بابابرقی میاد، لامپ اضافه خاموش»؛ انیمیشن بابابرقی که درسال ۷۷ ساخته شد را میتوان موفقترین گامی دانست که برای فرهنگسازی مصرف برداشته شد و تاثیری بلندمدت از خود به جای گذاشت. بعد از انیمیشن موفق بابابرقی، برای بهبود فرهنگ ترافیک، انیمیشنهای ترافیکی با شخصیتهایی همچون سیاساکتی و داوودخطر درسال ۸۰ ساخته شدند و در کنار آن انیمیشن آقای ایمنی نیز به کاهش آسیبهای مالی و جانی به دلیل عدم رعایت مسائل ایمنی گاز کمک بسیاری کرد. اما در عرصه محیطزیست گامی در این خصوص برداشته نشد و انیمیشنی ساخته نشد تا مردم را با فرهنگ زیستمحیطی آشنا کند.
مریم میرزایی – شهروند