ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
عبدالجبار کاکايي:

فحاشی بخشی از ادبیات سیاسی ما شده است

شهروندان:
شاید یک دهه پیش شنیدن جملات و الفاظی که از گروه خاصی انتظار می رفت از زبان دولتمردان را کسی باور نمی‌کرد. چرا که استفاده از یک سری واژه‌ها در خلوت یک چیز است و استفاده از آن‌ها در منظر جهانیان و در رسانه‌های جمعی چیزی دیگر.

عبدالجبار کاکاییتا حدودی می‌توان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین ایران را سرآغاز ورود این ادبیات از زبان دولتمردان در رسانه‌های جمعی دانست. داستان لولو و خس و خاشاک و… را هنوز کسی از یاد نبرده است.ادبیاتی که کم کم از زبان رئیس جمهور وقت به دیگر اعضای دولت نیز سرایت کرد.خیلی‌ها فکر می‌کردند با رفتن ایشان ادبیاتش نیز با او به فراموشی سپرده می‌شود.

اما امروز می‌بینیم که نه خود محمود احمدی نژاد قصد پیوستن به تاریخ را دارد و نه ادبیاتش. چندی پیش نیز برخی از منتقدان و حتی هواداران حسن روحانی به او هشدار داده بودند که مواظب باشد ادبیاتش به گفتار رئیس جمهور سابق نزدیک نشود. در این خصوص تصمیم گرفتیم با عبدالجبار کاکایی شاعر،نویسنده و فعال فرهنگی کشور به گفت و گو بنشینیم و از او درباره ضرب المثل: «ادب مرد به ز دولت اوست» بپرسیم. در ادامه گفت و گوی ما با این شاعر معاصر،درباره ادبیات دولتمردان و موضوعاتی دیگر را می‌خوانید:

  • با توجه به فرهنگ ایرانی و پشتوانه ادبیاتی که در آن وجود دارد به نظر شما این پشتوانه چقدر در ادبیات سیاسی دولتمردان ما و به طور مشخص در ادبیات رئیس جمهور پیشین و کنونی ما حضور دارد؟

اگر منظور تان از تاثیر ادبیات مشخصا در ادبیات گفتاری و خطابه آنان است باید بگویم مخاطب این دو اصلا قابل قیاس نیستند. مخاطب ادبیات خاص آقای احمدی نژاد تقریبا اقشار فرهیخته جامعه بود. ایشان نخبگان و عقلای کشور را به باد استهزاء می‌گرفتند و به آن‌ها توهین می‌کردند. اما مخاطب آقای روحانی طبیعتا اقشار تحصیلکرده و فهمیده جامعه نیست. مخاطب آقای روحانی گروه خاصی است که منافع سیاسی دارند و کسانی هستند که به جای انتقاد سعی در هتاکی کردن دارند و آقای روحانی در آن مورد خاص با زبان خود آن افراد با آن‌ها مقابله کرد. فکر می‌کنم این موضوع توصیه قرآنی نیز هست که در مقابل کسی که هتاکی و فحاشی می‌کند باید مقابله به مثل کرد. تصور اینکه لحن آقای احمدی نژاد و روحانی شبیه به یکدیگر بوده اساسا فکر اشتباهی است. زیرا کسانی که مقابل آقای احمدی نژاد بودند به ایشان توهین نمی‌کردند که ایشان با توهین جوابشان را میدادند. قصد ورود به این جزئیات را نداشتم و چون اصل سوال درباره جمله ای از آقای روحانی است به این موارد اشاره کردم. ای کاش در همان زمانی که هر وقت رادیو و تلویزیون را روشن می‌کردیم از این الفاظ گهربار شنیده می‌شد کسی صدایش در می‌آمد و نگران ادبیات سیاسی بود. در آن زمان هیچ کدام از این آقایان چیزی نمی‌گفتند. اما امروز آقای روحانی یک «به جهنم» گفته اند. در سال‌های قبل از این بارها و بارها ما از این «به جهنم»‌ها و «به درک»‌ها شنیده ایم. این موارد متاسفانه بخشی از ادبیات سیاسی ما شده است. اگر به اخبار رسمی مملکت نیز نگاه کنیم می‌بینیم که مجریان و مفسران خبری نیز چنین دایره واژگانی را به کار می‌برند. تا آنجا که ما می‌دانیم ابتدایی ترین اصل و روش برای انتقال خبر اصل بی طرفانه منتقل کردن آن است تا پیام اثر لازم را در مخاطب داشته باشد. شبکه‌هایی که آن‌ها را به عنوان شبکه‌های معاند میشناسیم را نگاهی بیندازید.مشاهده می‌کنید که با الفاظ کاملا محترمانه مؤثرترین خبرها را پخش می‌کنند. اما مفسر سیاسی یا مجری خبری ما هنوز هم از کلماتی مثل «خبیث» و یا «ملعون» در اخبار رسمی کشور استفاده می‌کند. اگر بخواهیم ریشه یابی بکنیم متاسفانه ما فحاشی سیاسی را از مهدکودک‌ها به بچه هایمان یاد می‌دهیم. مگر کلمه مرگ فحش نیست؟ بهرحال در شرایطی انقلابی ایجاب می‌کرد که مرگ بر شاهی گفته شود. اما کسانی که این شعار را توسعه دادند و وارد فرهنگ سیاسی ما کردند باید دقت کنند که با نگه داشتن مداوم ملتی در حالت بحران رفته رفته اخلاقیات در آن جامعه سقوط می‌کند.وقتی پیوسته شعار مرگ، لعنت و دشنام سر داده شود اخلاقیات ما سقوط می‌کند. به نظر من درجامعه ای که معلم‌های اخلاق و در واقع نمایندگان مجلس آن چنین ادبیاتی را جا انداخته اند گفتن یک لفظ «به جهنم» خیلی جای دوری نمی‌رود. مخصوصا اگر این به جهنم به کسانی گفته شود که سرتاپا نماد هتاکی هستند. روزنامه مدعی پیروی از دفتر مقام معظم رهبری را نگاه کنید. روزی نیست که در این روزنامه سرمقاله ای سراسر هتاکی،فحاشی وتعابیر چاله میدانی با اسم‌های جعلی که خود همین نوعی خیانت به اهل قلم و فرهنگ است چاپ نشود. من فکر می‌کنم که دنبال دریچه تنفس گشتن در این هوای مسموم دشوار است و چنین اتفاقاتی خیلی عجیب و غریب نیست. یک آقایی از دست یک عده عصبانی بود، در جوابشان برگشت و گفت به جهنم.

  • به عنوان یک فعال حوزه ادبی و فرهنگی، عملکرد یکساله وزارت فرهنگ و ارشاد را با توجه به وعده‌های انتخاباتی رئیس جمهور چگونه ارزیابی می‌کنید؟

کار فرهنگی در مملکت ما کار ساده ای نیست. در کشور ما فرهنگ مدعی زیاد دارد. نهاد‌های موازی بسیاری وجود دارد. بر روی فرهنگ مراقبت امنیتی وجود دارد.هرکسی در این عرصه هر چقدر هم وزیر فرهیخته؛ ادب مند و سخن سنجی باشد در مواجهه با این همه آدمی که از مقام نظامی گرفته تا نماینده مجلس پا برهنه وارد مباحث ادبی می‌شوند لنگ می‌اندازد. در این عرصه کار فرهنگی و هنری کردن کار دشواری است. به نظر من سخت ترین خاکریز دولت آقای روحانی خاکریز فرهنگی ایشان است. این عرصه فعلا با تهوّر و شجاعت جناب آقای جنتی پیش می‌رود اما این کافی نیست. به نظر من اهالی فرهنگ باید با وزارتخانه فرهنگ و ارشاد قلب و جان مشترکی داشته باشند که اینطور نیست متاسفانه.باید حاشیه‌ها را آرام کرد که هنوز این اتفاق نیفتاده است.

  • از حاشیه‌های حوزه فرهنگی صحبت کردید. به نظر می‌رسد یکی از این حاشیه‌های حوزه ادبیات تقسیم بندی ای با عنوان شاعران انقلابی و غیر انقلابی است که از سوی بسیاری از شاعران طیفی خاص شنیده می‌شود. شما اساسا به این چنین تقسیم بندی‌هایی اعتقاد دارید ؟ اگر نه به نظر شما راه حل حاشیه‌هایی این چنینی چیست؟

ما پدیده ای به نام «شاعر دولتی» داریم. نمی‌توان منکر آن شد. شاعر دولتی کسی است که سیاست گذاری در آثارش بر اساس سیاست گذاری دیپلمات‌های ما است. به عنوان مثال امروز می‌بینیم که منطقه به هیجان در آمده است.در منطقه خاور میانه اتفاقات عجیب و غریبی در حال وقوع است. وزارت امور خارجه ما فقط درباره چند نقطه موضع گیری می‌کند. اگر شاعر ما نیز فقط درباره همان چند نقطه موضع گیری کند به این می‌گویند شاعر دولتی. در واقع شاعر وقتی دنباله رو اهل سیاست می‌شود شاعر دولتی است. شاعری که اجازه ندهد صداهای متفاوت شنیده شود، مشاوره‌های غلطی را به نظام بدهد، جلوی آزادی فکر را بگیرد و فقط فضای تولید اثر را برای خودش بخواهد این شاعر شاعری دولتی است. ما این گونه شاعران دولتی را داریم که با اسم وفاداری به آرمان‌های انقلاب، با اسم دلسوزی و یا با مظلوم نمایی کردن اجازه نفس کشیدن را به صداهای دیگر را نمی‌دهند. ولی لزوما این شاعران دولتی جزو شاعران انقلاب نیستند و در فضاهای دیگری سیر می‌کنند. اسمشان شاعر دولتی نیست ولی رفتار و عملکردشان دولتی است. یعنی نمی‌خواهند صداهای متفاوت را بشنوند و فقط به شنیده شدن یک صدا اعتقاد دارند. اگر با این نگاه دنبال کنیم به نظر من شاعر حزبی با شاعر دولتی هیچ فرقی نمی‌کند. شاعر حزبی که به منافع حزب و جریان سیاسی خود فکر می‌کند با شاعری که به منافع وزارت خارجه فکر می‌کند هیچ فرقی ندارد. شاعر باید به منافع انسانی فکر کند و نگاه یک شاعر باید کاملا نگاهی انسانی باشد.

  • شما جلسات و برنامه‌های گوناگونی در فرهنگسراهای مختلف مثل ارسباران داشته اید که شعرخوانی و اجرای موسیقی جزو بخش‌های این برنامه‌ها بوده است. نظر شما درباره رویکرد تازه شهرداری که در آن کلاس‌های موسیقی را به بهانه پایین بودن سطح کلاس‌ها لغو می‌کند در حالی که از طرف دیگر وزیر فرهنگ در کنسرت‌های مختلفی حضور پیدا می‌کند و با اهالی شناخته شده موسیقی دیدار می‌کند چیست؟ این رویکرد دوگانه سازمان‌ها به موسیقی را چگونه می‌بینید؟

به نظر من حقیقت امر این است که سازمان فرهنگی – هنری شهرداری تهران موسیقی را در جهت ماموریت خود می‌خواهد. این موضوع خیلی صریح بیان شده است و از فحوای مصاحبه‌ها و گفته‌های رؤسای فرهنگی-هنری شهرداری تهران متوجه شدیم که این افراد قانونا اعتقاد دارند که یک نهاد فرهنگی مبلغ هستند وباید در جهت مأموریت‌های خود کار بکنند و موسیقی را نیز در جهت مأموریت‌های خود می‌خواهد همانطور که صداوسیما نیز تعریف خاصی برای انتشار و تألیف آثار هنری دارد. به این معنا که داعیه این را ندارند که از ادبیات و هنر به طور عموم حمایت کنند. آن‌ها می‌گویند که از هنر و ادبیاتی حمایت می‌کنیم که در خدمت مأموریت‌های فرهنگی ما باشد. بنابراین با این تعریفی که از مدیریت دارند ممکن است کلاس‌های آموزش موسیقی را تعطیل کنند. ممکن است تمرین تفکیک جنسیتی کنند. آزمونی که به نظر من بارها و بارها در آن شکست خورده و مضحکه شده اند اما متأسفانه برای این که همین حواشی(منظور من از حواشی یعنی جریان‌هایی که فکر می‌کنند دلواپس پیاده کردن احکام دینی هستند) را به آرامش برسانند مدیران فرهنگی مجبور شده اند از ابزارهای بسیار ساده لوحانه ای استفاده کنند با این تصور که با این کارها معنویت بیشتر در جامعه ترویج می‌شود و به دین داری و رفتار دینی بیشتر توجه می‌شود. این اتفاقات به نظر من بیشتر آب بر روی آتش ریختن افراطی‌ها است. یک استراتژی است و اصلا پشت آن اعتقادی وجود ندارد. قطعا خیلی از عقلایی که پشت این طرح‌ها هستند خودشان می‌دانند که این پروژه تفکیک جنسیتی شکست خورده است و تنها راه حل آن این است که باید فرهنگ را بالا برد.در جامعه ای که فرهنگ بالایی دارد از این دست اتفاقاتی که این آقایان نگران آن هستند و از آن وحشت دارند نمی‌افتد. باید صبر کنند و این اتفاق تلفاتی نیز دارد. پروسه فرهنگ مند کردن یک ملت قطعا تلفاتی دارد. باید فضاها را رفته رفته باز کرد تا مردم با قدرت انتخاب و ریسک این کار را بکنند و کم کم صلاحیت لازم رشد بکند. بی شک این مسیر مطمئن تر است و به مقصد هم می‌رسد. این مسیر بهتر از مسیرهای کوتاهی است که بایستی از آن‌ها برگشت.

ابتکار

برچسب‌ها : ,