ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
آیا خانه جلال و نیما به روی گردشگران ادبی باز می‌شود؟

زندگی ادبی‏ آقا جلال و سیمین بانو

شهروندان:
بر سر آخرین «رمان سیمین» دانشور چه آمد؟ کسی نمی‌داند. برسر خانه سیمین و جلال چه می‌آید؟ هنوز کسی نمی‌داند. آیا این خانه هم سرنوشت خانه عزت‌الله انتظامی، شهید رجایی و… را پیدا می‌کنند.

جلال آل احمد سرنوشتی که شهرداری از آن به موفقیت این نهاد شهری یاد می‌کند و نزدیکان و منسوبان جلال اعتقاد دارند هویت را از خانه‌ها می‌گیرد. هویتی که تنها دلیل دق‌الباب کردن خانه مشاهیر برای گردشگران ادبی است! برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید از پیچ و خمهای دادگاه‌ها گذاشت و به صدای چکش قاضیانی گوش داد که روی میز قضاوت می‌کوبند.

خانه آقاجلال

آقا جلال مدت هاست رفته و سیمین بانو هم دیگر ساکن خیابان <رفعت> نیست. خیابانی که به کوچه بیژن می‌رسد. کوچه‌ای سنگفرش که خانه‌ای دارد پر درخت با حوض آبی. خیابانی که به اسم تقی رفعت است نه نیما یا جلال. رفعت از جمله نخستین شاعرانی است که با اسلوب شکنی در شعر کهن، به سرایش شعر نو اقدام کرد، هر چند نه چندان اسلوب مند، اما شعرهای تقی رفعت و شمس کسمایی و دیگر شاعران آن دوره، گشایشی بود بر ایجاد سبک شعر نوی پارسی به همت نیما یوشیج. شاعران و نویسندگان خانه سکوت کرده‌اند. خانه اینک محل مجادله خواهر سیمین «ویکتوریا» و دختر خوانده‌اش «لیلی» است.

دخترخوانده‌ای که وصیتنامه‌ای از سیمین دارد که نشان می‌دهد ثلث خانه برای اوست. خواهری که تردید را بر پای امضای وصیت نامه زده اما دادگاه با استفاده از خط شناسی ممتاز اثبات کرده که امضا، امضای سیمین است حالا اما خواهر روی دستخط او خط تردید کشیده تا دوباره همه چیز از اول شروع شود! در این میان و تا به اینجای کار، برد با شهرداری منطقه یک بوده که خانه جلال و سیمین را از خواهرش به قیمت ۵ میلیاردتومان خریده است.

خانه‌ای که احتمال می‌داده است در طرح بیفتد و بخشی از آن خراب شود! عددی که علی خلاقی وکیل و همسر دخترخوانده «سیمین» به روزنامه ایران می‌گوید. خانه‌ای که حالا باید دیوار به دیوار خانه نیما پدر شعر نو ایرانی محلی برای بازدید گردشگران ادبی باشد اما درش بسته و سرنوشتش در میان راهروهای دادگاه چرخ می‌خورد.

بن‌بست ادبی

جلال، سیمین و نیما سری از هم سوا بودند. آن‌ها سه ستاره از ستاره‌های درخشان آسمان ادبیات ایران هستند. خانه‌های به یادگار مانده از آن‌ها هم سرنوشت مشترکی داشته است. دو خانه که دیوار به دیوار سایه همسایگی را روی سر همدیگر کشانده بودند و اگر همه چیز سرجایش بود الان مقصد گردشگران ادبی در خیابان رفعت بودند. البته که هیچ چیز سرجایش نیست! خانه نیما را پسرش «شراگیم» فروخت.

اگر سیمین نبود حالا خراب شده بود و برجی به جای آن آسمان تهران را شکافته بود. هرچند حالا هم روزگار خرابی دارد. خانه سیمین هم درحالی که هنوز پرونده تنفیذ وصیت‌نامه دردادگاه در جریان است به شهرداری فروخته شده. خانه‌ای متروک که وسایلش را شهرداری منطقه آن‌طور که خلاقی می‌گوید به جای دیگری انتقال داده شده است.

خلاقی درباره آخرین وضعیت دادگاه می‌گوید: «ویکتوریا خواهر سیمین اعلام کرده بود که امضای پای وصیتنامه متعلق به سیمین نیست. همین مسأله باعث شد تا در دادگاه از یکی از خط شناسان معروف دعوت کند.» ویکتوریا پیشتر هم گفته بود که وصیتنامه‌هایی که سیمین نوشته رسمی نبوده و اگر می‌خواسته واقعاً چیزی را به کسی بدهد، باید به محضر می‌رفته است، به هرحال ما وصیتنامه‌ای از او داریم که تمام وصیتنامه‌های قبلی‌اش را فسخ کرده است.

با وجود این امضای سیمین تأیید می‌شود و نتیجه آن در ۵ تیرماه سال ۹۱ به دو طرف ماجرا اعلام می‌شود اما مسأله پایان نمی‌یابد. ویکتوریا این بار به خط وصیت نامه ایراد گرفته و اعتقاد دارد که دستخط سیمین نیست. حالا همه چیز از اول شروع می‌شود. به گفته خلاقی الان باید کارشناسان به مکان‌های «مسلم‌الصدور» بروند و دستخط‌های باقی مانده از سیمین بانو را با خط وصیتنامه تطبیق بدهند. بانک ملی شعبه پروین و بانک صادرات در خیابان شریعتی از جمله این مکان هاست که می‌تواند تکلیف وصیت نامه را مشخص کند.

میراث فرهنگی یا شهرداری!

جدال بر سر خانه سیمین و جلال تنها به وابستگان او محدود نمی‌شود. همین که سیمین چشم از دنیا بست، ویکتوریا در خانه خواهر نشست و شهرداری هم دست به نقد خریدار خانه شد. شهرداری خانه را از خواهر به قیمت ۵ میلیاردتومان که خرید، پای میراث فرهنگی هم وسط آمد. پنج میلیاردتومانی که برخی خبرها از پرداخت کامل آن به ویکتوریا خبر می‌دهنداما خلاقی می‌گوید وقتی موضوع وصیت سیمین به لیلی را به شهرداری گفته موضوع متوقف شده و سه میلیارد آن واریز شده.

سازمان میراثی که نمی‌دانست خانه جلال در سال ۸۳ به ثبت ملی رسیده، در نخستین واکنش خود به ماجرا از ثبت ملی آن سخن به میان آورد تا با ثبت آن از هرگونه دخل و تصرف در خانه جلال جلوگیری کند. این رسانه‌ها بودند که با نشر اسناد و مدارک به میراثی‌ها یادآوری کردند که دو خانه جلال در دولت «سید محمدخاتمی» ثبت شده است.

همان زمان بود که «سپیده سیروس‌نیا» معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران اعلام کرد: «تنها کاری که شهرداری می‌تواند برای خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور انجام دهد، یک مرمت جزئی و تبدیل آن به مکانی فرهنگی است.» از سوی دیگر ویکتوریا در حالی خانه سیمین وجلال را به شهرداری فروخته که پیش از آن گفته بود: «من قصد دارم خانه را تعمیر کنم و براساس قانون آن را به میراث فرهنگی بدهم. قانون احترام دارد و ما هم می‌خواهیم این خانه حفظ شود و براساس وصیتی که سیمین کرده، بنیادی برای او و جلال در آن خانه ایجاد شود.»

خلیل راحتی مدیرعامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی هم پس از خریداری خانه خیابان رفعت از تبدیل منزل مسکونی به موزه خبر داد. چیزی که رسانه‌ها از آن به خانه ادبیات نام بردند. هرچند خلاقی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما می‌گوید: برنامه داریم که خانه جلال و نیما محلی برای رفت و آمد شاعران و نویسندگان باشد» اما یک نکته دیگر هم وجود دارد که به دغدغه افکارعمومی منجر شده است!

محمدحسین دانایی خواهرزاده جلال می‌گوید: «در جلسه‌ای که با حضور چند نفر از اعضای خانواده و بازماندگان زنده‌یاد سیمین دانشور و مرحوم جلال آل احمد با مسئولان شرکت توسعه فضاهای فرهنگی وابسته به شهرداری تهران که مجری طرح «خانه – موزه جلال و سیمین» برگزار شد، حرف‌هایی شنیده که ممکن است هویت کلی خانه را زیر سؤال ببرد: «در آن جلسه مطرح شد که چون این خانه در طرح قرار گرفته و ناگزیر در آینده باید هم از طرف شمال و هم از طرف غرب عقب‎نشینی کند، بنابراین ممکن است شرکت توسعه فضاهای فرهنگی به این جمع‏‌بندی برسد که بنای فعلی خانه‌ سیمین و جلال تخریب شود و بنای دیگری مشابه آن در قسمت دیگری از زمینی که باقی می‎ماند، ساخته شود!»

تا این سؤال پیش بیاید که آیا اگر خانه دیگری در زمینی که متعلق به جلال و سیمین است ساخته شود می‌توان به جای خانه اصلی به گردشگران و ادبا معرفی کرد؟ البته حرف‌ها به همین جا ختم نمی‌شود. آن طور که دانایی می‌گوید: «اعلام شد چون این خانه فاقد امکانات و فضاهای کافی برای کاربری‎‏های بعدی است و نمی‌توان در آنجا نمایشگاه، کارگاه، سالن همایش و… درست کرد، بنابراین برای تأمین این امکانات باید از فضای بالای شیروانی استفاده شود، یعنی باید ستون‎هایی را در اطراف ساختمان نصب کرد و طبقات جدیدی را روی این ستون‌ها و بر فراز ساختمان فعلی قرار داد، به‌نحوی که شیروانی ساختمان فعلی حفظ شود.»

میراث فرهنگی تا به امروز آب پاکی را روی دست شهرداری ریخته و گفته جز تعمیرات هیچ تغییر دیگری نباید در خانه به وجود بیاید. به گفته سپیده سیروس‌نیا با توجه به ثبت ملی شدن خانه سیمین و جلال در ۲۴ اسفند ۱۳۸۳، حتی مالک آن هم نمی‌تواند هیچ دخل و تصرفی در بنا انجام دهد. این خانه‌ تاریخی مانند همه‌ خانه‌هایی که در بافت‌های تاریخی کشور قرار دارند، نباید دچار دخل و تصرف یا تخریب شوند. او بحث را به کوچه سنگفرش بیژن می‌کشاند و می‌گوید: «حتی کوچه‌هایی که در این بافت‌ها قرار دارند، امکان تعریض ندارند. بنابراین بحثی که برای اجرایی شدن یک طرح در منطقه خانه تاریخی سیمین و جلال مطرح می‌شود، غیرقابل اجرایی شدن است و هیچ برنامه یا بحثی در آن محدوده نباید ادامه یابد.»

نویسندگان پرنده می‌شوند

شاعران و نویسندگان نمی‌میرند، پرنده می‌شوند. شاید همین پرندگی، آن چیزی باشد که امروز به گله‌مندی بخشی از جامعه از نیما، جلال و سیمین و… منجر شده. منتقدان اعتقاد دارند اگر آن‌ها به مرگ جدی نگاه می‌کردند حالا شاید وجود وصیت نامه‌ای ثبت شده، مسیر خانه‌ای که باید محل رفت و آمد ادب دوستان باشد و آدرسی برای آشنایی توریست گردشگری ادبی، به دادگاه‌ها ختم نمی‌کرد اما از سیمین حرف‌هایی به جا مانده که می‌تواند در سرنوشت خانه‌اش مؤثر باشد.

آنجایی که سیمین بانوی قصه از اینکه پس از مرگش خانه او و جلال به یک کانون فرهنگی _ هنری تبدیل می‌شود اظهار خوشحالی می‌کند: «من و جلال بیش از ۵ هزار نسخه کتاب داریم، علاوه بر خانه از تمام اشیای موجود در آن نیز صورت‌برداری شده و قرار است در بخشی از همین خانه حفظ و نگهداری شود. در فضای این خانه می‌توان نمایشگاه‌های کوچکی برگزار کرد و با تعمیر نمای داخلی آن سالن کوچکی درست کرد که در آن گروه‌های کوچک موسیقی یا تئاتر برنامه اجرا کنند، یا محافل کوچک داستانخوانی و شعرخوانی برپا شود.»

کتاب‌هایی که از نگاه ویکتوریا خواهر او، کتاب‌های معمولی است که می‌توان در همه کتابخانه‌ها یافت: «از طرف وزارت ارشاد، آقای حمیدی بهترین متخصصان خودشان را فرستادند و یک هفته این کتاب‌ها را شماره‌گذاری کردند. اما این کتاب‌ها، کتاب‌های معمولی هستند که در هر کتابفروشی پیدا می‌شوند و کتاب خطی در میان آن‌ها نیست، اما به هرحال این کتاب‌ها شماره‌گذاری شده‌اند و در اتاقی نگهداری می‌شوند که ما در این اتاق را بسته‌ایم تا کتاب‌ها در همین خانه بمانند.»

شهرداری وسایل خانه را هم در اتاق‌های زیر همکف ساختمان معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه یک تهران، در مرکز نجوم و ستاره‌شناسی تهران جاداده است؛ وسایلی که البته همه وسایل آقا جلال و سیمین بانو نبودند. آن طور که خبرها می‌گوید برخی وسایل را ویکتوریا به خانه خود برده و گفته است پس از ساماندهی به خانه جلال برمی‌گرداند؛ وسایلی که نبود آن‌ها هم باعث شده بود «احمد مسجد جامعی» به روزگاری که هنوز ریاست شورای شهر پایتخت را داشت دستور بررسی وضعیت آن‌ها را بدهد. جمع‌آوری وسایل خانه باعث واکنش میراث فرهنگی شد تا یک نکته مهم را به شهرداری یادآوری کند که آنچه هویت خانه سیمین و جلال است همان وسایلی است که حالا در جای دیگری جا خوش کرده‌اند. خلیل راحتی می‌گوید: «یکی از رسالت‌های شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران گسترش فضاهای فرهنگی و ماندگار کردن محل سکونت پیشگامان و مفاخر فرهنگی است.

در همین راستا نیز تاکنون خانه مسکونی شهیدان رجایی، بهشتی، مطهری، چمران و نیز هنرمندان صاحبنامی چون عزت الله انتظامی به موزه تبدیل شده است.» حرف‌های او همان نکاتی است که بشدت اطرافیان جلال از جمله خواهر‌زاده او محمدحسین دانایی را نگران کرده است.

او هم وضعیت خانه عزت‌الله انتظامی یا تغییر خانه شهید رجایی را یادآور می‌شود و می‌گوید: «این حرف‌های عجیب و غریب درباره خانه سیمین و جلال، یادآور اتفاق عجیبی است که در مورد خانه استاد عزت‌الله انتظامی افتاده و داد ایشان را درآورده است، یعنی مجریان امر، موضوع اصلی کار خودشان را که حفظ هویت خانه استاد است، نادیده گرفته‌اند و به خیال اینکه بازدیدکنندگان از این خانه اهل فیلم و سینما هستند، لذا کف حیاط را به اندازه هشت متر گودبرداری کرده‌اند و در آنجا یک سالن سینما ساخته‌اند! غافل از اینکه اینجا خانه است، نه سالن سینما و مردمی هم که به اینجا می‌آیند، قصدشان سینما رفتن نیست، بلکه می‌آیند تا خانه استاد انتظامی را ببینند.»

به اعتقاد دانایی وجود چنین دیدگاه‌هایی است که موجب نگرانی می‌شود و این احتمال را به وجود می‌آورد که مبادا همان بلایی بر سر این خانه بیاید که بر سر خانه بزرگانی چون مرحوم شهید دکتر بهشتی و شهید رجایی آمد، یعنی طرح‌هایی که به استناد اظهارات خود حضرات در آن جلسه، مورد بی‌توجهی مردم قرار گرفته تا جایی که در هر هفته حتی هفت نفر بازدیدکننده هم ندارند!

بدون تردید، این بی‌علاقگی، ربطی به خود آن شهیدان ندارد و نباید به حساب آن‌ها گذاشته شود، بلکه عامل اصلی این رویگردانی‌ها، مسئولانی هستند که با طرز فکرها و نظریات غیرکارشناسی و حتی غیرمنطقی، خانه مشاهیر را از جوهر و مایه اصلی‌اش که عنصر اصلی جذابیت آنهاست، تهی می‌کنند و آن وقت کالای بدلی و بی‌روحی را که محصول تخیل خودشان است، به جای آن می‌نشانند و توقع دارند مردم تفاوت بین آن اصل و این بدل را تشخیص ندهند! علی خلاقی هم می‌گوید: <صاحبان یک ثلث این خانه راضی به خریداری آن از سوی شهرداری نیستند و این قرارداد را باطل می‌کنند. دیدیم که شهرداری چه بر سر خانه تناولی آورد، ما نمی‌خواهیم که این تجربه تلخ دوباره تکرار شود.>

آدامس فرگوسن!

این روزها عکس آدامسی که «آلکس فرگوسن» در آخرین مسابقه «منچستریونایتد» جویده بود، در فضای سایبری چون فیسبوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی صفحه به صفحه می‌شود آدامسی که به قیمت ۶۰۰ هزار دلار به فروش گذاشته شد. در کنار این عکس که احتمالاً «آخ» و «اوخ» برخی خوانندگان این گزارش را در خواهد آورد- مثلاً به خاطر غیر بهداشتی بودن آن- عکسی از قبر ویران «پوریای ولی» را نشان می‌دهد که آه از نهاد خیلی‌ها در آورده است.

البته از نهاد همه نه! که اگر این طور بود وضعیت قبر یکی از پهلوانان-قهرمان کشور- جور دیگری بود تا رشک جایگاه آدامس فرگوسن حسرت بخشی از افکارعمومی نشود اما مثال خوبی برای نشان دادن برخورد ما با آنچه را که پیشینه و هویت فرهنگی- اجتماعی می‌گویند، است.

همین است که وقتی «شیراز» جایگاه دومین شهر ادبی جهان را از دست می‌دهد، تعجب نمی‌کنیم!

 زهرا کشوری

ایران

برچسب‌ها : ,