ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
عباس رافعی کارگردان «فصل فراموشی فریبا»:

همه‌مان زندانی برای خود درست کرده‌ایم

شهروندان:
«فصل فراموشی فریبا» ساخته عباس رافعی از فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر بود. در این فیلم ساره بیات و امین زندگانی حضور متفاوت و قابل‌توجهی داشتند. در زمان فیلمبرداری یکی از سکانس‌ها، درگیری جالب و واقعی با یکی از قاچاقچیان به‌وجود آمد که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها داشت.

عباس رافعیبا عباس رافعی کارگردان فیلم فصل فراموشی فریبا گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید.

  • ‌‌‌«فصل فراموشی فریبا» نام زیبایی است. فکر می‌کنید این اسم در ذهن تماشاگر باقی می‌ماند؟

اسم اصلی فیلم، فصل فراموشی است. برای پوستر خارجی فیلم هم نام فصل فراموشی را گذاشته‌ایم. ایده اصلی فیلم از جایی آمد که یکی از دوستان من که از خارج آمده بود می‌گفت چرا من در فیلم‌های سینمایی، تهران را نمی‌بینم می‌گفت چرا خیابان‌ها را می‌بندید و فیلمبرداری می‌کنید؟ چرا خیابان‌های شما اینقدر خلوت است؟ می‌گفت من در تهران از یک جایی به جای دیگر بروم چند تا تصادف می‌بینم دوتا دعوا می‌بینم یا ترافیک می‌بینم. بعد من متوجه شدم وقتی می‌گویم برویم صحنه خیابانی بگیریم دستیارانم می‌گویند برویم در شهرک غرب چون هم خلوت هست و هم آرام.

بعد خود من متوجه شدم که روح شهر را از فیلم‌هایمان گرفته‌ایم. وقتی آدم‌های عادی در شهر وجود ندارند مردم هم خودشان را در این فیلم‌ها نمی‌بینند. می‌فهمند که خیابان را بسته‌اند به همین خاطر صحنه‌ها واقعی نیست. البته مثلا می‌گویند یک جوری بی‌زمان و بی‌مکان فیلم را ساخته‌اند.

بعد اگر ما بخواهیم یک‌جوری این شهر را نشان بدهیم چه بستری لازم دارد؟ فکر کردیم کسی که مسافرکش باشد و بتواند به همه جا برود به خوبی می‌تواند شهر را نشان دهد. من فکر کردم اگر وانت باشد بار هم می‌تواند ببرد، مسافر هم می‌تواند ببرد. خوب می‌تواند بستر خوبی باشد. بعد اگر این شخصیت ما یک زن باشد که در پی لقمه نانی باشد آن هم در زمانه‌ای که مردهای ما هم برای گذراندن زندگی خود مانده‌اند چه کار کنند فکر کردم که این شخصیت بسیار می‌تواند جذاب باشد.

  • ‌شخصیت اصلی فیلم گویا گذشته چندان خوبی نداشته؟

به این نتیجه رسیدم این زن اگر گذشته بدی هم داشته باشد و مثلا بدکاره باشد و حالا می‌خواهد پاکدامن باشد این مساله بازهم شخصیت را جذاب‌تر می‌کند. البته این شخصیت حالا مشکلی با اجتماع هم دارد.

  • ‌شخصیتی که البته بیچارگی‌های خاص خودش راهم دارد… .

ما پیش خودمان فکر کردیم این شخصیت سه‌کشمکش دارد؛ کشمکش با خود، کشمکش با اجتماع و کشمکش با همسر. این کشمکش‌ها باعث می‌شود تماشاچی را روی صندلی بکشانیم تا فیلم را دنبال کند. بعد آمدیم لایه‌های زیرین برای فیلم درست کردیم. خب اگر زن مدتی از جامعه دور باشد و مدتی حبس باشد و الان بخواهد برود در جامعه. وضعیت او چگونه خواهد شد؟

زنی که شوهرش هر روز صبح او را زندانی می‌کند و شب که می‌آید در را روی آن باز می‌کند. حالا از جایی فیلم را شروع می‌کنیم که شوهر آمده و قفل در باز است و زن نیست. زنی که از پشت نرده خلاص می‌شود و می‌رود پشت نرده‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تر و بزرگ‌تر قرار می‌گیرد. من فکر می‌کنم و مطمئن شدم که همه ما محبوسیم.

ما همه یک زندانی برای خودمان درست کردیم. مسیر من هم معلوم است. مثلا من روزها در محدوده و مسیر از خانه تا دفتر و تا استودیو حرکت می‌کنم و هرازگاهی مثلا برای هواخوری می‌روم خیابان جمهوری و یک موبایلی می‌خرم!

احساس کردم اگر این تم را داشته باشیم می‌توانیم موقعیتی بسازیم که برای تماشاگر جدید است. در فیلم این زنی که برای شوهرش لباسی می‌بافد برای اینکه شوهرش تنش کند، اگر در انتها آن لباس را خودش بپوشد و بیاید در شهر حرکت کند انگار که خودش را بافته است.

یعنی بیایید شخصیتی را تصور کنید که در این جامعه تاثیر می‌گذارد و تاثیر می‌پذیرد و هرکس یک خراشی و یا یک رنگی اضافه می‌کند و سر آخر خودش را می‌بافد و داخل شهر می‌رود.

  • ‌انتخاب بازیگران این فیلم چگونه صورت گرفت؟

انتخاب بازیگران این فیلم به این شکل نبود که فیلمنامه این فیلم را به بازیگران مختلف بدهیم و بخوانند و بگویند در فیلم بازی می‌کنند یا نمی‌کنند. ما وقتی فیلمنامه را نوشتیم خانم طناز طباطبایی کمک زیادی در زمینه نوشتن فیلمنامه به ما کردند و از تجربه‌هایی که داشت در نگارش فیلمنامه استفاده کردیم بعضی از تجربه‌های خانم طباطبایی را نمی‌شود نوشت و نمی‌شد فیلم کرد چون جامعه خشن می‌شد.

چون یک زن وقتی سوار وانت یا تاکسی می‌شود، اتفاقات زیادی برایش می‌افتد و تو ذهنش می‌تواند اتفاقات زیادی را فلاش فوروارد کند. همین موضوع به ما کمک زیادی کرد که ما یک تهران دیگری را نشان بدهیم.

  • ‌چطور شد طناز طباطبایی با این پروژه همکاری کرد؟

من خودم با ایشان تماس گرفتم و دوست داشتم بیایند و حتی قرار بود بازی کنند. حدود شش ماه ما با خانم طباطبایی مراوده داشتیم و دوست هم داشتیم که بازی کند. اما بعد پروژه شاهگوش پیش آمد و می‌گفت چون با رفتنم به پروژه شاهگوش از لحاظ مالی اتفاق‌های خوبی برایم می‌افتد، اجازه بدهید من نباشم. با همفکری خودش به ساره بیات که دوستش بود رسیدیم. ساره بیات را دعوت کردیم و بیات دو تا فیلم را پیشنهاد داشت یکی متروپل بود و دیگری کلاشینکف. وقتی که داستان را برایش تعریف کردم جذب شد و خیلی صمیمی گفت در همین برخورد اول پیشنهاداتم را کنار می‌گذارم و دربست می‌آیم در اختیار این پروژه. چون فکر می‌کنم این پروژه یک اتفاقی در پرونده کاری‌ام هست و می‌تواند من را به شکل دیگری معرفی کند.

وقتی خانم طباطبایی آمدند سر صحنه فیلم ما و با ساره بیات و من صحبت می‌کردند، می‌گفتند خیلی خوب شد که شخصیت فریبا را خانم ساره بیات بازی کردند.

من هم خانم ساره بیات را نمی‌شناختم و فقط فیلم جدایی نادر از سیمین را دیده بودم. وقتی ساره بیات با گریم کامل خودشان وارد صحنه‌ها می‌شدند کسی ایشان را نمی‌شناخت، همین باعث شده بود که به داستان کمک کند، مسافرها سوار بشوند و آدم‌ها به‌خوبی با او ارتباط برقرار کنند و داستان را باورپذیر کرده بود و فیلم نیز به مستند نزدیکی جالبی داشت…

آقای امین زندگانی هم در فیلم قبلی‌ام «آزادراه» قرار بود بازی کنند که نشد و فکر کردم آقای زندگانی قابلیت‌های بازیگری خوبی دارد ولی او را بردند در رده‌های بالا که از اسب پیاده نمی‌کنند.

بعدا من او را از اسب به پایین آورده و با او صحبت کردم و پذیرفت و تست‌های مختلفی زدم و پذیرفت و به‌نظر خودم هم بازی امین زندگانی غافلگیر‌کننده است و تماشاگر انتظار ندارد کسی که قبلا نقش پیامبران را بازی کرده، اینجوری زنش را کتک بزند.

بازیگرهای دیگر فیلم هم بازیگر تئاتر هستند. البته این نبود که نخواهیم برای تک‌سکانس‌ها از بازیگران حرفه‌ای استفاده نکنیم بلکه می‌خواستیم با استفاده از بازیگران تئاتر به مستندنمایی کار کمک کنیم. ما سعی کردیم از بازیگران خوبی برای این فیلم استفاده کنیم. بازیگران خوبی که خیلی چهره نباشند و تماشاگر فکر کند پلیس و قصاب در فیلم واقعی است.

  • ‌در طول دوره‌های مختلف برگزاری جشنواره، آیا خاطره‌ای از آن دارید؟

چند سال پیش که «آفتاب بر همه یکسان می‌تابد» در جشنواره شرکت داشت در یکی از سینماها با مردم همراه بودم. در این نمایش متوجه شدم که یکی از دیالوگ‌های ما به شکل ناخواسته‌ای باعث خنده مردم شده است. در حالی که این دیالوگ نباید باعث خنده می‌شد. در زمان جشنواره کپی‌های فیلم به فارابی می‌رفت و من هماهنگ کردم که بروم فارابی و آن دیالوگ را درست کنم. وقتی به آنجا رفتم دیدم یک عده آدم در آنجا هستند و در پشت میز مونتاژ با هم صحبت می‌کنند. یکی از آنها می‌گفت اصغر، پلان‌ها را درآوردی؟ حواست باشه که اگر درآوردی، دوباره درست بگذاری سر جایشان.

از آنها پرسیدم که آیا این فیلم‌ها، فیلم‌های خارجی بخش بین‌الملل است؟ بعد جواب داد این فیلم‌ها را وقتی در سینماهای مردمی نشان می‌دهیم یکسری پلان‌هایش را درمی‌آوریم و بعد برای خود میهمانان و عوامل فیلم‌های خارجی که نشان می‌دهیم آن پلان‌ها را دومرتبه سرجایشان قرار می‌دهیم.

 محمدتاجیک

شرق