فقر را دوباره تعریف کنیم
شهروندان:
اخیرا معاون اول رئیسجمهوری پرسشی را برای تعیین سقف درآمدی یارانهبگیران مطرح کرده است. به این پرسش، پاسخهای متعددی داده شده است. در پاسخ، برخی به خط فقر اشاره کرده و افراد و خانوارهای زیر خطفقر را واجد یارانه دانستهاند و برخی انتخاب درست ملاک تشخیص دارا و ندار را مطرح کردهاند. اما این پرسش همچنان مطرح است که فقر چیست؟ دارا و ندار کیست؟ داشتن چهچیزی تعیینکننده توانگری است؟
آیا خطفقر میتواند ملاک تعیین فقر باشد؟ و آیا فقر را باید به ناتوانی در تامین نیازهای معیشتی محدود کنیم؟ اگر نیازهای معیشتی خانوادهای با درآمد سرپرست خانوار تامین شود و یارانه برای پاسخ به بخشی از نیازهای فرهنگی خانواده صرف شود، آن را نمیتوان دچار فقر دانست؟
فقر را میتوان مهمترین و تأثیرگذارترین جلوه نابرابری در زندگی اجتماعی انسان دانست؛ از اینرو، بهعنوان یکی از مهمترین مسائل اجتماعی مورد توجه جامعهشناسان، اقتصاددانان و دیگر اصحاب علوم انسانی و نیز برنامهریزان و مدیران جوامع بوده است. این مسأله اجتماعی از چنان نیرویی برخوردار است که میتواند ظرفیتهای اخلاقی و توان معنوی فرد و جامعه را به سمتی سوق دهد یا در برابر رشد جنبههای گوناگون وجودی او موانع عمدهای ایجاد کند. بر این مبنا، فقر عاملی است که در برابر نمونههای آرمانی و وضعیتهای مطلوب قد علم میکند و بخش عمدهای از نیروی تحرک اجتماعی و وجودی انسان و جامعه را میزداید و در صورت پایداریاش او را به دره عمیق رکود و ناتوانی برای رسیدن به وضع مطلوب و نمونههای آرمانی و دست و پنجهزدن به هر درست و نادرستی برای زندهماندن پرتاب میکند.
وقتی از فقر گفته میشود، خیلی زود در ذهن ما افراد ناتوان مالی که از امکانات حداقلی زندگی برخوردار هستند یا همان حداقل را هم ندارند، تصویر میشود. اما فقر، چهرهها و ابعاد گسترده و نسبتاً عمیقی دارد. از ناتوانی در تامین حداقل کالری مورد نیاز بدن(فقر شدید) و تامین حداقل نیازهای معیشتی(فقر مطلق)، تا ناتوانی در رسیدن و دستیابی به شکوه زندگی اخلاقی، دامنه وسیعی از الزامات و ضرورتهای زندگی است که محرومیت از آنها را میتوان ذیل فقر گنجاند. فقر را اساسا میتوان با ناتوانی و محرومیت فهمید.
ناتوانی در کسب درآمد، ناتوانی در تامین زندگی، ناتوانی در دستیابی به بهداشت و درمان مناسب، ناتوانی در ادامه تحصیل، ناتوانی در برخورداری از مسکن و شغل مناسب، ناتوانی از دستیابی به رسانههای آزاد، ناتوانی در برخورداری از ابراز عقیده، ناتوانی از امکان مشارکت فعال و هزار ناتوانی دیگر که در ذهن من و شما قطار میشود و در جلوی دیدگانمان رژه میرود. اما این ناتوانیها، اموری فردی و شخصی نیستند.
بسیاری علاقه دارند تا آن را به ناتوانیهای فردی، تنبلیهای شخصی و ویژگیهای خانوادگی تقلیل دهند. ولی باید در نظر گرفت که افراد هر جامعهای در خلأ و به تنهایی زندگی نمیکنند، که فقرِ دامنگیر زندگی آنان، به مجموعه ناتوانیها و تنبلیها و ویژگیهای فردی و خانوادگی آنها قابل کاهش باشد. این ناتوانیها و محرومیتها بر حسب ساختار ناعادلانه اجتماعی و روابط نابرابر سلبشده که در موارد بسیاری نیز لایتغیر و پذیرفتهشده فرض میشود، شکل گرفته است.
از زاویهای دیگر به موضوع بنگریم. بسیاری از صاحبنظران و برنامهریزان و مجریان امور جامعه برای تسهیل واقعیت یا گریز از آن، فقر را در حد نداشتن درآمد یا کمی درآمد تقلیل میدهند و آن را با توانایی فرد در زنده ماندن(فقر شدید) و ناتوانی در گذران زندگی روزمره(فقر مطلق) یا درآمد سرانه(فقر نسبی) و شاخصهایی مانند آن میسنجند و آن را میزانالحرارهای برای اندازهگیری فقر و توزیع آن در جامعه در نظر میگیرند.
بر همین مبنا نیز با تعریف خط فقر که میزان مشخصی از درآمد ماهیانه است، با خطی مستقیم افراد جامعه را به ۲ بخش زیر خط فقر و بالای خط فقر تقسیم میکنند؛ بدون این که به وضعیتهای متفاوتی که در این بین وجود دارد یا دیگر ابعاد فقر توجهی داشته باشند. بهعنوان مثال اگر خط فقر را در جامعهای یک میلیون تومان فرض کنیم، خانوادهای با یک و نیم میلیون تومان درآمد را بالای خط فقر و در رفاه نسبی در نظر میگیریم.
این در صورتی است که ممکن است همان خانواده دارای بیماری خاص یا معلولی باشد که نیمی از درآمد خانواده صرف درمان او میشود و درآمد آن خانواده برای گذران زندگی به حدود ۷۰۰هزار تومان یعنی زیر خط فقر کاهش مییابد یا وقتی فردی برای تأمین نیاز خانواده مجبور است برای تأمین کسری درآمد خود شغل دوم بیابد و این گونه درآمد خانواده را به بالای خط فقر برساند، همچنان در فقر دست و پنجه میزند؛ چرا که خانواده را از بخش قابل توجهی از فرصت و زمان لازم را برای در کنار یکدیگر بودن و رسیدگی به وضعیت تحصیل و تربیت فرزندان از دست میدهد و مجبور است به حداقلهایی در این زمینه تن دهد.
حال اگر از جنبه توانمندیها به موضوع بنگریم، شغل مناسب، درآمد کافی، تغذیه سالم و کافی، برخورداری از خدمات بهداشتی و درمانی مناسب، دسترسی به آموزشوپرورش، زندگی در محیطزیست سالم برخورداری از محیط اجتماعی ایمن، دسترسی به امکانات فراغتی متناسب، دسترسی به فضای سالم اطلاعاتی، برخورداری از زیرساختهای عمومی، امکان طرح دیدگاههای متفاوت نسبت به مسائل مرتبط با زندگی اجتماعی و مشارکت در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی ازجمله ضرورتهایی هستند که افراد در زندگی جمعی برای دستیابی به آنها تلاش میکنند.
این تلاش لزوما به نتیجه مطلوب نمیرسد؛ بهطوری که از یک سو، بخشی از نیازهای افراد در این موارد پاسخ میگیرد و از سوی دیگر، در مواجهه با برخی موانع ساختاری، رفتهرفته آن نیاز و ضرورت به بوته فراموشی سپرده میشود یا از اولویت آن کاسته میشود؛ بهعنوان مثال، بیسوادی و کمسوادی سطح مطالعه نیاز به کتاب و مطبوعات را به شدت تقلیل میدهد. علاوه بر اینکه مصرف فرهنگی در ردههای پایینتر مصرف خانوارها قرار میگیرد.
بههرصورت، بین وضع موجود و بالفعل(آنچه اکنون هست) و وضع مطلوب و بالقوه (آنچه میتواند باشد) شکاف و فاصلهای است که آن فاصله محرومیت و به تعبیری فقر محسوب میشود. ممکن است فردی بیکار از توان و مهارت لازم برای داشتن شغلی مناسب برخوردار باشد، ولی جامعه، ظرفیت و توان مناسب برای تولید شغل را نداشته باشد یا ممکن است فردی به جهت برخورداری از درآمد مناسب، دارای تغذیه کافی باشد، ولی از فضای سالم اطلاعاتی برخوردار نباشد یا با محیط اجتماعی ایمنی نداشته باشد.
از اینرو، آن فرد از برخی جنبهها محروم و فقیر محسوب میشود؛ چرا که فقدان شرایط مناسب موجب توقف و رکود آن جنبهها شده است. هر دو فرد از جنبههایی در دایره فقر جای میگیرند. در این رویکرد، دایره فقر و محرومیت، گستردهتر و عمیقتر میشود و نگاه ما را از تأکید صرف به فقرمطلق و فقرنسبی (علیرغم اهمیتشان) بهعنوان تعریف فقر میرهاند؛ به همین جهت است که در بسیاری از ارزیابیهای سازمانهای جهانی، درآمد یکی از ابعاد رتبهبندی محسوب میشود و کشور ما عمدتاً در ردیف پایین رتبه جای میگیرد. از اینرو، شاید پرسش تعیین سقف درآمدی، پرسش مناسبی نباشد. بلکه باید تلاش کرد تا در خانوارهایی که دچار فقر درآمدی نیستند، بخشی از یارانهها به مصارفی دیگر مانند ارتقای توان اجتماعی و فرهنگی خانواده برسد.
حسین نورینیا
شهروند