ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
در گفت‌و‌گو با دکتر سعید معیدفر بررسی شد؛

ضرورت نهادهای مدنی

شهروندان:
به یقین بدون وجود نهادهای مدنی جامعه مرده است. در فقدان نهادهای مدنی جامعه مانند فردی خواهد شد که دچار مرگ مغزی شده است و دولت فقط دستگاه به آن وصل کرده است تا این جامعه فقط حیاتی نباتی داشته باشد. امروز در کشور ما نیز فقدان نهادهای مدنی باعث شده که نظام سیاسی و اداری ما هم فاقد کارایی شوند.

سعید معیدفردکتر سعید معیدفر؛ جامعه شناس برجسته و استاد دانشگاه معتقد است؛ نهادهای مدنی از جمله سازمان‌های مردم نهاد در کنار تعریف حقوق و تکالیف برای افراد، با اتصال شهروندان به خود، آنها را در فرایندهای سیاسی، فرهنگی، علمی و هنری و یا فرایندهای حمایتی و مسوولیتی در برابر دیگران مانند کاری که بنیادهای خیریه انجام می‌دهند شریک می‌کنند.

گفت‌و‌گوی شهروندان با دکتر معیدفر را بخوانید:

  • هستی شناسی نهادهای مدنی از جمله سازمان های مردم نهاد در جوامع امروزی را توضیح دهید؟

انسان علاوه بر اینکه موجودی عاقل و ناطق است موجودی اجتماعی نیز هست. در واقع، بر اساس نوشته های مورخین و مطالعات انسان شناسی و مردم شناسی انسان از آغاز حیاتش بر روی زمین زیستی اجتماعی در غالب انواعی از فرایندهای گروهی کوچک و بزرگ داشته است.

سابقا حیات یک جامعه در غالب یک قوم و یا یک قبیله بود و برای شکل گیری آن حیات لازم بود چندین فرایند گروهی از کوچکترین آنها یعنی خانواده تا فرایندهای بالاتر از جمله خویشاوندان، طایفه و قبیله انجام شود. در این فرایندهای گروهی، افراد با یکدیگر برای شکل گیری حیات قبیله‌ای به ایفای نقش می‌پرداختند. و بدینوسیله، برای تحقق مکانیزم های حیات اجتماعی، سلسله و یا زنجیره ای از فرایندهای گروهی از خانواده تا قبیله جریان دارد.

در چنین جامعه‌ای انسان ها همواره چندین عضویت دارند و هر جا می روند این عضویت را با خود همراه دارند. وقتی در خانه هستند عضویت گروه خانواده را دارند؛ وقتی در خویشاوندان هستند عضویت گروه خویشاوندان را دارند؛ وقتی در طایفه هستند عضویت طایفه ای دارند و در آخر هم عضویت های بالاتر از جمله عضویت در یک قبیله و یا قوم را به همراه دارند. بدین‌سان، جامعه همه جا حضور دارد و جایی است که عضویت انسان ها در آن هیچ کجا قطع نمی شود و این عضویت فقط از یک لایه به یک لایه ی بالاتر منتقل می شود. این وضعیتی است که در گذشته بوده است

حال سوال این است که این شرایط در جوامع امروزی چگونه است؟ امروز ما می خواهیم جامعه ی بزرگی به نام ایران داشته باشیم. این جامعه ی بزرگ فقط به چند نماد، یک سرزمین مشترک، یک وضعیت جغرافیایی، یک زبان، یک پرچم و یا چند اثر باستانی ختم نمی شود. اگرچه این نمادها برای جامعه ای به نام ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اما اگر در این جامعه فرایندهای گروهی، انسان ها را در عرصه های مختلف عضو جامعه نکند به کاهش وجه اجتماعی آنها و تقویت وجه فردی شان منجر خواهد شد.

ما امروز یک فرایند گروهی و یا یک نهاد اجتماعی به نام خانواده داریم که افراد در آن عضو هستند و مسوولیت هایی دارند. در این نهاد اعضا حس مشترکی از کنار یکدیگر بودن دارند و در نهایت با هم بودن، تعامل عاطفی و نقش های متقابل، افراد را به هم وصل می کند. بنابر این انسان ها در این ساحت احساس تعلق اجتماعی دارند. اما امروز دایره ای به نام دایره ی خویشاوندی به معنای گذشته اش تضعیف شده است. رابطه ای که پیش تر با خویشاوندان داشتیم و از آن هویت و فرایندی به نام خویشاوندی شکل می گرفت، اکنون وجود ندارد و این هویت بسیار ضعیف شده است.

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به طور عمده تنها یک نهاد اجتماعی در آن فعال است و همه یا به عنوان فرزند و یا به عنوان والدین عضو آن هستند. بیرون از خانواده انسان ها به هیچ کجا وصل نیستند. اینجاست که می توان به اهمیت نهادهای مدنی در جامعه ی مدرن پی برد؛ نهادهایی که با ایجاد فرایندهای گروهی می توانند انسان هایی را که از عرصه ی خانواده بیرون آمده و وارد جامعه ی بزرگ تر شهری و کشوری می شود به هم متصل کنند. این نهادها با ایجاد احساس با هم بودن، نقش آفرین بودن، ایجاد مسوولیت در مقابل دیگران و ایجاد حس داشتن سرنوشت مشترک، تکالیف و حقوق شهروندی را موجب می شوند. این نقشی است که امروزه نهادهای اجتماعی و نهادهای مدنی در نبود هویت ها و یا فرایندهای اجتماعی گذشته، مانند خویشاوندی، قوم، طایفه و یا قبیله ایفا می کنند. هم اینک نبود نهادهای مدنی از جمله سازمان های مردم نهاد به معنای فرو کاسته شدن هویت افراد فقط به هویت خانوادگی است. در چنین شرایطی اگر چه افراد در یک کشور و یا یک شهر زندگی می کند اما آنچه برایشان اهمیت دارد آن شهر، کشور و اجرای تکالیف شهروندی نیست، بلکه فقط حفظ هویت خانوادگی است.

بنابر این امروز برای بقای جامعه در مقیاس های بزرگ تر از خانواده، مانند محله، شهر و یا کشور به نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد نیاز است که انسان را به یک نهاد و یا صنف وصل کنند و با بخشیدن هویتی تازه به افراد، احساس اشتراک و داشتن مسوولیت برای بازیگران ایجاد کنند.

  • کارکرد نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد را چگونه تعریف می کنید؟

نهادهای مدنی از جمله سازمان های مردم نهاد در کنار تعریف حقوق و تکالیف برای افراد، با اتصال شهروندان به خود، آنها را در فرایندهای سیاسی، فرهنگی، علمی و هنری و یا فرایندهای حمایتی و مسوولیتی در برابر دیگران مانند کاری که بنیادهای خیریه انجام می دهند شریک می کنند. کارکرد اصلی سازمان های مردم نهاد این است که انسانی را که به هنگام خروج از خانه و جدا شدن از هویت خانوادگی خود به فرد تبدیل می شود به فرایندهای گروهی متصل کنند. اگر این اتصال به وجود آید آن انسان، شهروند خواهد شد.

پس به نظر شما شهروندی موضوعی نیست که فقط با یکسری قواعد و اصول ایجاد شود؟

معیدفر: بله شهروندی فقط به معنای تعریف یکسری قانون و مقررات از سوی دولت برای مردم و اجرای کامل آنها از سوی مردم نیست؛ بلکه شهروندی پیش از هر چیز به اتصال انسان ها در فرایندهای گروهی و اجتماعی از جمله نهادهای مدنی، احساس مسوولیت نسبت به جامعه و در مقابل گرفتن حمایت از جامعه معطوف است. بنابر این عضویت در نهادهای مدنی را می توان به عبارتی معامله ای دانست که اعضا در آن خدماتی ارایه می دهند و در مقابل احساس های خوب و حمایت هایی را نیز جذب می کنند. به عنوان مثال احساس همبستگی، انگیزش، مفید بودن، نشاط و شادمانی از بودن با دیگران و گاهی حتی منافع اقتصادی را می گیریم و در مقابل خدماتی را ارایه می دهیم که برای جامعه و هم نوعان‌مان مفید است. مسوولیت هایی را بر عهده می گیریم، به قوانین اعتماد می کنیم به دیگران احترام می گذاریم و باعث ناراحتی دیگران نمی شویم. اینها مواردی هستند که در این فرایند مثبت در جامعه یعنی شکل گیری نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد اتفاق می افتند.

  • با وجود تاکید شما بر اهمیت ایجاد سازمان های مردم نهاد برای پیشرفت جامعه ی مدنی ، چرا در جوامع در حال توسعه در مسیر گسترش نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد مشکلات بسیاری وجود دارد؟

دلیل این موضوع عدم درک صحیح از ماهیت جامعه است. تلقی دولت های توتالیتر در برخی از کشورهای در حال توسعه این است که به طور اساسی جامعه یعنی جایی که تعداد زیادی خانه و خیابان و ساختمان های اداری که تاسیساتی همچون برق و آب و تلفن و حمل و نقل هم دارند در آن واقع شده است. این نگاه، نگاهی ابزاری است زیرا در این نوع نگاه تصور بر این است که انسان ها موجوداتی هستند که فقط می خورند، می خوابند، کار می کنند و لاغیر؛ در حالی که انسان موجودی متفاوت و اجتماعی است و حیات او به اجتماعی بودن او بستگی دارد. این اجتماعی بودن هم به این معنا نیست که او فقط از طریق جامعه نیازهای خودش را بر طرف کند؛ بلکه او اساسا بدون جامعه نمی تواند زندگی کند.

تلقی حکومت ها در کشورهای در حال توسعه این است که انسان فقط موجودی است که اجتماعی بودن آن به عنوان یک ابزار است برای تحقق نیازها و هدف های دیگرش. در حالی که اینطور نیست بلکه اجتماعی بودن انسان هدف است و اصل بقای انسان به اجتماعی بودن است و اگر این مساله را از انسان دریغ کنیم او را کشته ایم. رگ حیات انسان در فرایندهای گروهی و ارتباط است.

  • برای بهبود این وضعیت چه باید کرد؟

باید ذهنیت حکومت‌گران را تغییر داد و برای آنها روشن ساخت که اگر انسان ها با هم باشند و احساس با هم بودن کنند شاید به کمترین چیزها در زندگی قناعت کنند. در گذشته، افراد اگر چه به لحاظ امکانات رفاهی در سطح پایین تری از امروز قرار داشتند، اما شادتر بودند؛ زیرا با هم بودند و این موضوع به آنها شادی و انرژی می بخشید. متاسفانه امروز بعضی دیدگاه ها در برخی حکومت ها وجود دارد که برمبنای آن، جدا افتادگی انسان ها از یکدیگر عامل بقای حکومت است. چنین حکومت‌هایی فقط خانواده را به عنوان تنها نهاد اجتماعی به رسمیت می شناسند؛ آن هم فقط به این دلیل که در آن توالد و تناسل اتفاق می افتد، اما حاضر نیستند بپذیرند که انسان ها نیاز به زیست مشترک دارند و قبل از تامین آب و برق و امنیت شان باید بتوانیم احساس با هم بودن را در آنها زنده کنیم و به آنها فرصت دهیم به غیر از خانواده در عرصه های دیگر از جمله نهادهای علمی، هنری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و خیریه نیز یکدیگر را پیدا کنند و با یکدیگر ارتباط داشته باشند.

امروز در بسیاری از کشورهای توسعه یافته میلیون ها نهاد مدنی برای فعالیت های اجتماعی از جمله کمک به نیازمندان وجود دارد. آنها با انجام چنین فعالیت هایی هم به نیازمندان و اقشار آسیب پذیر کمک می کنند و هم نیاز خودشان به حضور در جمع را بر طرف می کنند چرا که در آن فعالیت جمعی آنها احساس زنده بودن و مفید بودن می کنند. باید دولتمردان متوجه این موضوع بشوند که انسان بیش از خانواده نیازمند آن است که در حوزه های دیگر حتی در فعالیت های مذهبی نیز فعالیت و عضویت داشته باشد. روزگاری مساجد ما کانونی بود که در آن مردم دور هم جمع می شدند و به فعالیت های اجتماعی و مذهبی می پرداختند؛ امروزه اما برخی جریان ها در دولت ها در فعالیت های مساجد هم دخالت کرده و آنها را نیز دولتی کرده اند.

  • به نظر شما علت اینگونه برخوردها چیست؟

معیدفر: شاید برخی بی دلیل احساس خطر می کنند و فکر می کنند که بیشتر بودن افراد با هم ممکن است به تولید مزاحمت منجر شود. این یک تصور و احساس است ولی به نظر من چنین تصور و احساسی اشتباه است و اگر با این احساس با جامعه برخورد شود، جامعه دچار بیگانگی و انفصال بیشتر شده و در نهایت امکان فروپاشی اجتماعی وجود دارد.

  • این در حالی است که با توجه به گسترش روز افزون ناهنجاری های اجتماعی از جمله اعتیاد، طلاق، فقر و … وجود نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد بیش از همیشه احساس می شود نظر شما در این ارتباط چیست؟

به یقین بدون وجود نهادهای مدنی جامعه مرده است. در فقدان نهادهای مدنی جامعه مانند فردی خواهد شد که دچار مرگ مغزی شده است و دولت فقط دستگاه به آن وصل کرده است تا این جامعه فقط حیاتی نباتی داشته باشد. امروز در کشور ما نیز فقدان نهادهای مدنی باعث شده که نظام سیاسی و اداری ما هم فاقد کارایی شوند. باید درک سیاست گذاران اجتماعی ما عوض شود. درست است که دولت یک چارچوبی دارد مانند وکیل و وزیر و رییس قوا و چند مدیر کل اما بدنه ی دولت از افراد همین جامعه هستند. هنگامی که در یک جامعه احساس مسوولیت وجود نداشته باشد و خانواده تنها عرصه ی فعالیت اجتماعی افراد باشد این افراد در ساختار دولت هم که باشند بیشتر منافع خانوادگی شان را در نظر می‌گیرند تا منافع بزرگ کشوری، زیرا آنها فقط هویت خانوادگی دارند.

چرا امروزه فساد اداری زیاد شده است چرا در ۸ سال گذشته ما بدترین شرایط را به لحاظ اقتصادی داشتیم زیرا اگر چه این افراد در مسوولیت های اداری ودولتی هستند اما هر کس به دنبال منافع فردی و خانوادگی خودش است و احساس منافع بالاتر نمی کند. فقدان نهادهای مدنی و فقدان تعریف هویتی بزرگتر از هویت خانواده حتی می تواند زمینه های فساد و ناکارآمدی دولتی را رقم بزند. بنابر این از این جهت هم باید دولتمردان به هوش باشند که برای احیای هویت های جمعی فراتر از خانواده تلاش کنند و این امر ممکن نیست جز این که زمینه ی رشد و توسعه ی نهادهای مدنی مهیا شود و موانع پیش روی مردم برای تشکیل و تقویت نهادهای مدنی برداشته شود.

  • دورنمای عدم حمایت از شکل گیری سازمان های مردم نهاد و نهادهای مدنی چیست؟

دورنمای این وضعیت روزی است که ما با انبوهی از فساد، سوء مدیریت و انبوهی از عدم کارایی نظام اداری روبرو شویم. آن موقع است که جامعه دچار بحران های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می شود؛ شرایطی که جامعه شناسان از آن به عنوان نشانه های فروپاشی اجتماعی یاد می کنند. در چنین شرایطی انسان ها هیچ احساسی به کشور، جامعه و همنوعان خود نخواهند داشت و فقط خانواده برایشان مهم است. اگر چه خانواده هم نمی تواند از این بحران بدور باشد؛ چرا که هم اکنون آثار این بحران در خانواده را نیز شاهدیم .

از آنجا که جامعه انداموار (ارگانیک) است وقتی برخی از اعضایش به درستی کار نکند این عدم کارایی به سایر اعضا از جمله خانواده نیز کشیده خواهد شد. بنابر این هر روز شاهد بیشتر شدن از هم گسیختگی خانواده ها و افزایش جرم و جنایت و خشونت در خانواده ها هستیم.در این شرایط و در فقدان نهادهای مدنی نهادی هم نیست که بتواند به رفع معضل ها و مشکل های این خانواده ها کمک کند. تنها نهادهای دولتی باقی خواهند ماند که آنها نیز خودشان در برخی موارد فاقد کارایی و دچار سوء مدیریت هستند پس چگونه می توانند به فریاد خانواده برسند. بدین ترتیب نوعی چرخه ی معیوب ایجاد خواهد شد که کل جامعه را از حرکت باز می ایستاند.