سنت ادبی- اخلاقی ایرانیان
شهروندان – عبدالجبار کاکایی:
اثبات این موضوع که سنت ادبی ایران از این منظر که در درون خود به موضوعاتی اخلاقی، اشارات مفصلی داشته و در بیشتر آثار کهن، رد پای این نوع ارزشها دیده میشود، بسیار سهل است.
اگر قرار باشد از منظر زمانی این موضوع را بررسی کنیم، بخشی از این ادبیات مربوط به پیش از اسلام است یعنی قبل از اینکه ایرانیها اسلام را بپذیرند، در همان آیینهای پیش از اسلام (آیینزرتشتی یا آیینهای پیش از زرتشت) براساس بقایا و اسنادی که بهجا مانده، پرداختن به موضوعات اخلاقی مانند راستگویی، خوبکرداری، راستگفتاری و دیگر ملاحظات اخلاقی بین ایرانیان مرسوم بوده، در دورهای هم که به پذیرش اسلام منجر شد، صفات اخلاقی مورد توجه دین اسلام بود؛ جدای از این بستر تولید، تفکر صوفیانه در ایران بر مبنای گرایش بین آیینهای پیش از اسلام به اصول اخلاقی و جوانمردی، سبب شد طبقه خاصی به نام فتیان بین طبقات اجتماعی ایران ظهور کنند.
در بین اصناف آن زمان، هر صنفی برای خودش فتوتنامهای داشت که در آن، عادات صنف خود را با ملاحظات اخلاقی مانند آداب خرید و فروش، رعایت حقوق مشتری و… آموزش میدادند و کسی که آموزش میدید، میتوانست بین جامعه آن صنف حضور یابد و در آن مشغول به کار میشد؛ حتی برخی از اصناف هم در آن زمان بودند (مثل صنف قصابان) که بهلحاظ نوع شغلشان راهی در طبقه عیاری و جوانمردی نداشتند. با این توضیح، ملاحظات اخلاقی همیشه بوده، چه پیش و چه بعد از اسلام؛ در ادبیات فارسی بعد از اسلام هم بخش ویژهای به نام ادبیات تعلیمی و ارشادی توسط بسیاری از شاعران دنبال میشده است. مولانا در رسائلش، در فیهمافیهاش و نیز در مثنوی گرانسنگش بر مبنای فقه اسلام، به اخلاقیات توجه کرده و همچنین شاعری مانند سعدی که فقیه و واعظ بوده و نیز شیخ آداب صوفیه در شیراز بوده، ملاحظات اخلاقی گستردهای داشته است. ایشان در دو کتاب بوستان و گلستان که هرکدام ٨، ٩ باب درباره اصول اخلاقی مثل احسان، نیکیکردن، بخشندگی و اخلاق را با توجه به طبقهبندی که از مردم به عمل میآوردند، مانند نخبگان، امرا و زعما و حکومتدارها، هرکدام را به نوعی توصیه به اخلاق میکردند؛ سعدی رعایا را به نوعی و زُهاد، متدینین و مراجع دینی را نیز درواقع به نوع دیگری توصیه به اخلاق میکرد؛ و اهل ادب آنها را بینصیب نمیگذاشتند و با آسیبشناسیای که نسبت به دین داشتند، با ریاکاری و… مقابله میکردند.
بههرحال بخشی از آنها رسائل و کتابهایی داشتند مثل اخلاق ناصری خواجهنصیرالدین؛ یا اینکه خیلی از بزرگان و زعما هم برای فرزندان خویش کتاب اخلاقی مدون میکردند. کتاب قابوسنامه که توسط عنصرالمعالی برای پسرش گیلانشاه نوشته شده از این نمونههاست. تا همین اواخر در دوره مشروطیت، «کتاب احمد» از زمره کتابهای معاصرین است که درباره آداب زندگی کردن و اخلاق نوشته شده است. حتی نکتهای را از یکی از کتابهای اخلاقی قدیم اشاره کنم که خالی از لطف نیست؛ در کتاب قابوسنامه، امیر عنصرالمعالی حتی نصایحی در امور جزیی میکند. او در جایی از این کتاب به پسرش اشاره میکند که وقتی حمام میکنی، نباید با سر خیس جلو میهمان حاضر شوی و در محضر او بنشینی؛ یا وقتی میهمان داری، سعی کن جلوی میهمان بنشینی و با او صحبت کنی تا او خجالت نکشد و احساس غریبی نکند. با این توضیح در سنت ادبی ایرانزمین، نکات ظریف اخلاقی ازجمله رعایت اخلاق میهمانی، سلوک بخشندگی و… بهصورت ویژه و دامنهدار مورد توجه قرار گرفته است. به همین دلیل وقتی این نوع ادبیات نامگذاری شد، از آن پس منتقدان ادبی از آن، بهنام «ادبیات تعلیمی و ارشادی» یاد میکنند.
آنچه مسلم است، جامعه ایرانی در گذشته جامعه اخلاقمدارتری بوده است. یکی از موضوعات و سوالاتی که مطرح میشود این است که ادبیات گذشته ما بر زیستاخلاقی گذشتگان تأثیر داشته و در صورت مثبت بودن این پاسخ، تاثیرش چقدر بوده است؟ درباره این موضوع باید گفت: قطعا وجود افرادی خاص نشانه اثرگذاری این نوع ادبیات بر اخلاق جامعه ما بوده است. یکی از افرادی که در دوره معاصر از او در بین جوانمردان و فَتیان یاد میشود، «مرحوم حاج مرشد چلویی» است در بازار تهران. تابلوی مغازه او « نسیه و وجهدستی داده میشود» معروف است. وجود چنین آدمهای اخلاقمدار نشان میدهد، تعلیمات اخلاقی این آدمها را برجسته میکرده و در احوالات ایشان، نکات و ظرایف اخلاقی ویژهای وجود دارد که خیلی جالب است؛ من به واسطه نسبت سببی با ایشان، شنیدههایی هم از او دارم. از احوالات حاجمرشد یکی نقل این است که گاهی اوقات تمثیلهایی را بیان میکرد که برای اطرافیان درس اخلاق بوده است. یکی از این نمونهها این است که روزی شیره خرما گوشهای ریخته بود و تعدادی مگس دور آن جمع شده و هرکدام از آن تناول میکردند و میرفتند.
یکی از مگسها وسط این شیرهها گیر کرده و مانده بود و دستوپا میزد. حاجی به آن مگس اشاره کرد و به اطرافیان گفت: «مال دنیا همینه! کناری بنشین و به اندازه نیاز و روزیت بردار؛ اگر چشم طمع به همهاش بدوزی مثل آن مگس خواهی شد که وسط گیر کرده» اینجاست که میبینیم این تیپ آدمهای اخلاقی قراین و شواهد را در اطراف میدیدند و اسلوب و معادله میکردند و درس اخلاق میدادند. از اینروست که باتوجه به وجود موارد متعدد، جامعه گذشته ما جامعه اخلاقیای بوده و طبقات، طبقاتی بودهاند که مصونیت اخلاقی داشتند و کمتر دچار فساد میشدند.