بازنگری در روشآموزش رفتار شهروندی
شهروندان:
برنامههای آموزشی تنها زمانی میتواند ارزشمندی خود را ثابت کند که شواهد قابل اطمینان و معتبری در مورد تأثیر آموزش بر بهبود رفتار و عملکرد شرکتکنندگان و بالطبع منافع مردم و منطقه عرضه کند.
این مقاله در همین ارتباط با هدف تعیین میزان اثربخشی دورههای آموزش چهره به چهره عوامل شهرداری تهران بر رفتار شهروندان در مدیریت پسماندهای شهری انجام شده است.
نوشته حاضر در واقع ارزیابی میزان تأثیر این آموزشها بر رفتار شهروندان در ۳ سطح دانش – بینش و عملکرد شهروندی در مدیریت پسماند شهری است. جلب مشارکت شهروندی یکی از رویکردهای اساسی مدیریت شهری در راستای ارتقای بهره وری در سطوح مختلف یک اجتماع شهری به مثابه یک سازمان است.
یکی از ابزارهای اساسی در جلب مشارکت شهروندی، تغییر رفتار آنها از طریق فرهنگسازی است و مهمترین راهکار برای ایجاد، تغییر و ارتقای فرهنگ شهروندی، آموزشهای شهروندی است که از راههای مختلف در دستور کار مسئولان شهری قرار میگیرد، اما از آنجا که آموزشهای مستقیم اثربخشی مستقیمی بر دانش و احتمالاً در بینش و رفتار خواهد داشت و به نوعی قابل اندازهگیری و مطالعه بهتر و موردی است، مطالعه و بررسی تأثیرگذاری آموزشهای چهره به چهره بر رفتار شهروندان، آن هم در مقوله مهمی مانند مدیریت پسماند شهری میتواند برای مدیران شهری مفید باشد.
یکی از معضلات مهم شهرنشینی روند رو به رشد تولید زباله است. برای رفع این معضل باید چارهای اندیشید و با استفاده از روشهای مناسب برای برگشت این مواد به چرخه تولید اقدام نمود، در غیر این صورت در آیندهای نه چندان دور با مشکلات زیست محیطی مواجه خواهیم شد. در حال حاضر در شهر تهران روزانه حدود ۷۰۰۰ تن و سالیانه ۵/۲ میلیون تن زباله تولید میشود که در این میزان زباله با توجه به آنالیز انجام شده ۷۰ الی ۷۵ درصد مواد آلی قابل کمپوست (زباله تر) و ۲۰ الی ۲۵ درصد مواد خشک قابل بازیافت و ۵ الی ۱۰ درصد مواد زاید وجود دارد، لذا در صورت جداسازی این مواد در مبدأ توسط شهروندان، با فروش و بازیافت میزان قابل توجهی از این زبالهها (آنها که قابلیت فروش و بازیافت را داشته باشند) میتوان اقدام مؤثری برای بازیافت و دفع بهداشتی آن صورت داد و از آلودگی محیط زیست و از بین رفتن سرمایههای ملی جلوگیری کرد، اما دراین میان به نظر میرسد با فرهنگسازی مناسب میتوان گامهای مؤثری برداشت.
مسأله اساسی در برنامههای آموزشی توجه نکردن به اثربخشی و تأثیرگذاری آموزشها است. اکنون اجرا و برگزاری این گونه برنامهها جز اتلاف هزینه و سایر منابع سازمانی نتیجهای ندارد و نشانه نوعی تردید ودودلی در میان تصمیم گیران سازمانها در مورد اثربخشی برنامههای آموزشی است که به نظر میرسد یکی ازعوامل اصلی ناکارآمدی این آموزشها، نداشتن رویکرد سیستماتیک آموزشی و بیتوجهی یا کم توجهی نسبت به هریک از گامهای چرخه تصمیمگیری آموزش است.
متناسب با سرعت جریان تغییر و تحولات علمی و فنی، همهساله مبالغ هنگفتی از سوی شهرداری و سازمان مدیریت پسماند برای آموزش صرف میشود در حالی که هزینههای مصرف شده به تنهایی دلیل موجهی بر اثربخشی آموزش نیست، بدون اینکه اثربخشی آنها به طور مطلوب اندازهگیری شود یا سیستم بازخورد مناسبی وجود داشته باشد.
از سوی دیگر هرگونه بیتوجهی و سهلانگاری در ارزشیابی دورههای آموزشی موجب میشود که آن دورهها به صورت اقدامی تفننی برای کارکنان و شهروندان یا تلاش برای استفاده از مزایای آن درآید.از سال ۱۳۷۴ تاکنون طرحهای متعددی توسط سازمان بازیافت و تبدیل مواد به منظور ساماندهی تفکیک جمعآوری پسماندهای خشک در مناطق مختلف شهر تهران به اجرا درآمده که این طرحها اکثراً با موفقیت همراه نبوده است.
یکی از دلایل موفق نبودن این طرحها، اشتباه در انتخاب صحیح هدف بوده که معمولاً به اطلاع کلیه دستاندرکاران طرح نیز نمیرسیده و بدین جهت اجرای کار نیز دچار اختلال میشده است.
سوابق و گزارشهای طرحهای تفکیک در مبدأ نشان میدهد که علل این موضوع ناشی از عوامل متعددی از جمله موارد ذیل است:
* تبیین نشدن اهداف مناسب برای طرحهای تفکیک
* اعمال نظرات مدیریتی در حین انجام کار
* نبودن امکانات و تجهیزات و منابع مالی مناسب برای انجام کار
* نبود هماهنگی بین بخشی در شهرداری مناطق
* انجام کار بر خلاف الگوهای اجرایی یا نبود نگرش سیستمی
برخی از این طرحها، پس از شروع از محدوده اختیارات طراح (سازمان بازیافت) خارج و به وسیله مجریان (مناطق) به اشکال مختلف اجرا شده که بعضاً با طراحی اولیه نیز مغایرت داشته و بدین ترتیب امکان بازنگری و بهبود سیستم توسط سازمان سلب شده است.
مدیریت پسماند در عصر جدید پس از آغاز یعنی از سال ۱۹۶۰ میلادی در سه مرحله شکل گرفت:
در مرحله اول، به برنامه مدیریت این برنامه پرداخته شد. این برنامه بر تحقیقات کاربردی روی چهار موضوع مدیریت دفع، امور مالی، مدیریت زیرساختها و محیط زیست شهری و با هدف توسعه راهبردهای علمی و ابزارهای کاربردی مدیریت زباله در قاره اروپا متمرکز شد.
در مرحله دوم ابتدا به صورت منطقهای و در مرحله بعد، بسط و گسترش آن به کل قاره بود. در این مرحله کاهش زباله یکی از اهداف اصلی به شمار میآمد.
مرحله سوم مدیریت پسماند، به منظور ایجاد چرخهای فراگیر از زمان تولید یک کالا در کارخانه تا دفع زایدات مرتبط با آن با کمترین هزینه و نیروی انسانی تعریف شده بود.
مدیریت پسماندهای شهری به دلایلی مورد توجه کشورها و مجامع بینالمللی مختلف به ویژه کشورهای پیشرفته قرار گرفتهاند که برخی از آن دلایل را میتوان چگونگی ایجاد آلودگیهای زیستمحیطی شدید و غیرقابل جبران در آب (زیرزمینی و جاری)، هوا و خاک و جلوگیری از انتشار گازهای گلخانهای که در گرمایش جهانی تأثیر منفی قابل توجهی به بار میآورند، دانست. همچنین چون از یکسو هزینه مدیریت پسماندها بالا است و از سوی دیگر بخشی از پسماندها قابل استفاده مجدد است و با استفاده مجدد از آنها در مصرف انرژی و مواد اولیه باارزش صرفهجویی میشود، مدیریت پسماند مورد توجه دولتها قرار گرفت و آنها دانستند بخشی از پسماندها قابل بازیافت است و با بازیافت آنها، همزمان با صرفهجویی در مصرف انرژی و مواد اولیه باارزش، ارزش افزوده پسماند افزایش مییابد و صرفهجویی و نفع اقتصادی هم به دنبال خود دارد. از سوی دیگر، دولتها فهمیدند که انرژی تولیدی از پسماندها پاکتر از انرژی حاصل از منابع فسیلی است و با تولید انرژی از پسماندها، تمام یا بخش اعظمی از هزینههای مدیریت پسماند باز میگردد.
در حال حاضر تمام کشورهای جهان برنامهریزی خود را براساس اجتناب و کاهش تولید پسماند از مبدأ قرار دادهاند. استفاده مجدد از پسماندهای جامد که با تغییرات اندکی مجدداً به چرخه مصرف باز میگردند نیز در اولویت بعدی است. بازیافت حداکثری مواد قابل بازیافت و تولید انرژی در رده بعدی قرار دارند. حداقلسازی دفن پسماند نیز از اولویت بسیار بالایی برخوردار است.
با توجه به آموزشهای چهره به چهره ارزیابی اینکه کدام روش تحویل پسماند مورد استقبال و استفاده شهروندان بوده نیز مهم است که با تحلیل آن شهرداری میتواند برنامهریزیهای خاصی را برای آن در نظر بگیرد لذا تحلیلها حکایت از آن دارد که ۱۲درصد افراد مورد مطالعه جهت تحویل پسماندهای خشک خود با اداره بازیافت منطقه تماس میگیرند، ۵/۲۳ درصد با سامانه ۱۸۸۸ و ۱۳۷ تماس میگیرند، ۴۱ درصد آن را تحویل غرفههای بازیافت میدهند، ۶/۱۷ درصد طبق برنامه زمانبندی شده تحویل به خودروی بازیافت (طرح ملودی) میدهند و ۹/۵ درصد در واقع هیچکدام از روشهای ذکر شده را در دستور کار قرار نداده و زبالهها را بهصورت کلی و تفکیک نشده به مخازن سر کوچه منتقل میکنند که البته باید این رفتار مورد موشکافی قرار گیرد تا ببینیم آیا آموزشها در این تعداد معدود از افراد تأثیر نداشته یا رفتار شهروندان معنای خاصی دارد.
حسین کرامتینژاد
ایران