الگوهای توسعه در تطبیق با مدلهای رسانه
شهروندان:
از میدان ونک به سمت شرق و در خیابانی با ساختمانهای بلند و ازدحام رهگذران، اتومبیلهایی که پیوسته بوق میزنند و آدمهایی که شتابان درگذرند، رفتن به دفتری نه چندان مجلل و گفتوگو با یک روزنامهنگار، پژوهشگر و استاد دانشگاه، که راه اندازی سه روزنامه بزرگ کشور را در کارنامه خود دارد.
همه و همه، تو را به سرسرای تاریخ توسعه میبرد و تو که برای انجام کار تحقیقی و پژوهشی دوره دکترا آمده بودی، از خاطرههای فارابی تا روستو و دیدگاههای شرق درباره توسعه، مدل سوسیالیستی روسیه شوروی سابق و نگاه منتقدانه «ژاک دریدا» درباره جامعه پستمدرن امروز، عبور میکنی تا به معنای توسعه پایدار دست یابی… همه اینها حاصل مصاحبهیی طولانی و چند ساعته با دکتر مجید رضاییان است که سخنان زیادی برای گفتن دارد.
بحثهای همهجانبهیی که از مدلهای امروز و دیروز توسعه اقتصادی با تاکید بر مدیریت رسانه شروع میشود تا توسعه فرهنگی از دهه ۹۰ میلادی به بعد و پیشگامان این نوع توسعه و نظریات مائوتسه دون و جامعه پستمدرن و مدلهای نوظهور توسعه ادامه پیدا میکند. آغاز سخن با مقایسه تطبیقی دیدگاههای شرق و غرب در مورد توسعه است و مدلهای مربوط به آن در زمینه مدیریت رسانه و توسعه فرهنگی، متن این گفت وگو را با دکتر مجید رضاییان بخوانید. کسی که فوقلیسانس روابط بین الملل دارد و دکترای روزنامهنگاری. وی از بنیانگذاران روزنامه ایران است و عضو شورای پنج نفره تاسیس دانشکده خبر و البته سابقه سردبیری روزنامه جامجم را نیز دارد و اکنون در دانشکده خبر، مرکز مطالعات و برنامهریزی رسانهها و دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تدریس میکند.
- با یک سوال ساده شروع میکنیم، تعریف شما از مدلهای موجود توسعه در جهان چیست؟
دیدگاههایی که درباره توسعه وجود دارد به سه دیدگاه عمده تقسیم میشوند که بر اساس این دیدگاهها و تحلیل آنهاست که میتوان به مباحثی نظیر مدلهای توسعه و توسعه فرهنگی و همچنین به فرایندها و مفاهیم ارتباطات دست یافت. دیدگاههایی که در مورد توسعه وجود دارد به سه قسمت تقسیم میشود:
الف – دیدگاههای «روستو» در مورد توسعه
ب- دیدگاه روسی در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق (دیدگاه سوسیالیستی)
ج- دیدگاه شرق که هم چین، هم هند و هم ژاپن، روی آن انگشت میگذارند و در متون کلاسیک به آن بیشتر اشاره میشود.
- هرکدام از این دیدگاهها، نگرشهای متفاوتی در مورد توسعه دارند؟
قطعا، در قسمت شرق درمورد دیدگاه چین باید گفت که توسعه از چهار عرصه سیاست، امنیت، اقتصاد و فرهنگ آغاز میشود و در این ارتباط تقدم به فرهنگ داده میشود. دانشمند ایرانی – فارابی – نیز به عنوان یک متفکر مشرق زمین، در بحث علمالاجتماع و مدیریت، به امنیت سیاست، اقتصاد و فرهنگ اشاره میکند. او موضوع تقدم اقتصاد بر فرهنگ را در توسعه متذکر میشود.
همانگونه که گفته شد، چینیها، در مورد تقدم فرهنگ بر اقتصاد در مقوله توسعه پایدار سخن گفتهاند و در این مورد میتوان گفت که مائوتسه دون – رهبر انقلاب چین – موفق عمل کرده است. البته ناگفته نماند که در کشور ژاپن نگاهی که به توسعه داشته اند این بوده که مدل خطی «روستو» را بومی کردند و از مدل سوسیالیستی، عنصر سرعت آن را اخذ کردند. ژاپن پس از جنگ جهانی دوم توانست که در این ارتباط خوب عمل کند.
- آیا چین به دلیل اینکه مقوله فرهنگ را بر اقتصاد در توسعه تقدم داد موفق عمل کرده است؟
قبل از پاسخ به این سوال باید توضیح دهم در مدل توسعه سوسیالیستی که در شوروی سابق اجرا شد، تاکید بر سرعت و تغییرات زیرساختی است و اینکه توسعه تا چه اندازه میتواند تغییرات زیرساختی ایجاد کند و اصولا فرق توسعه با «رفرم» هم این است که در رفرم «نوسازی» اما «دگرگونی» نیست. با تاکید بر این مساله و در جواب سوال شما باید گفت که یک وجه اشتراک چین، هند و ژاپن در موضوع توسعه این است که به مقوله فرهنگ توجه کردند. کشور چین از دیدگاه سوسیالیستی – مائوئیستی، سوسیالیسم را بومیتر میبیند که این با نگاه شوروی سابق تفاوت دارد.
باید همچنین اشاره کنم که در چین مبنای قدرت فرهنگ است که از سیاست، استقلال و امنیت بالاتر است. از دیدگاه نظریهپردازان سوسیالیسم، شوروی سابق، از این رو چین «رویزونیسم» یا تجدیدنظرطلب نامیده شد که در مکتب سوسیالیسم، تفکرات اصلاحطلبانه را وارد کرد و اصلاحات را انجام داد و این روند پس از «مائو»، ساختار قابل اجرایی بود که نتیجه داد. در ژاپن هم همانگونه که اشاره شد به فرهنگ در امر توسعه توجه کردند و پس از جنگ جهانی دوم به یک قدرت صنعتی تبدیل شدند. در هند نیز با تکیه بر فرهنگ و برمبنای نظریات «گاندی»، مساله توسعه دنبال شد و برنامههای توسعه در هند، توسعه صنعتی – روستایی بوده است. با اجرای سیاستهای توسعه بر مبنای فرهنگ، هند نیز به کشوری نیمهصنعتی تبدیل شد.
- در ایران، چرا دیدگاهها به مقوله توسعه تا بدین حد منفی است؟
در ایران بعد از انقلاب، جنجال و دعوا بر سر کلمه توسعه به راه افتاد که ما زیر بلیت، الگوهای غربی و شرقی، نمیرویم. این جار و جنجال سرانجام به پاک کردن صورت مساله ختم شد! به اعتقاد من، ما در ایران بهگونهیی عمل میکنیم که صورت مساله را خط میزنیم، ما بر این باور نیستیم که در قالبهای موجود توسعه میتوانیم چه کارهایی را انجام بدهیم. این در حالی است که در بسیاری از کشورها، از اصول و مبانی توسعه در مکاتب گوناگون بهره میگیرند، در کشور ما در ارتباط با مدلهای مختلف غربی و شرقی، همواره پرخاشگری وجود دارد اما من اعتقاد دارم که با بهرهگیری از جنبههای مثبت همه مدلهای موجود توسعه در دنیا میتوان به مدل «بومی» که واقعا شدنی است، دست یافت.
- آیا در این مورد یعنی بومی شدن مدل به جز موارد هند و ژاپن که مثال زدید موارد دیگری هم وجود دارد؟
بله، کشورهایی در سراسر جهان از جمله اروپا نظیر سوئد بودند که در اندیشه دستیابی به توسعه اقتصادی، دریافتند که اگر نسخههای مدل «روستو» را هدف قرار دهند با چالشهای گستردهیی روبهرو میشوند. از اینرو، مدلهای غربی را به مدلهای توسعه بومی تبدیل کردند. به عنوان مثال اولاف پالمه، نخستوزیر اسبق سوئد که او را ترور کردند با نگاهی به توسعه و مدل کاپیتالیستی و سوسیالیسم در شوروی سابق، در کشور سوئد، مدلی از توسعه را با عنوان «سوسیال دموکراسی» را طراحی کرد. اجرای قدرتمند در این کشور هم به وسیله خود اولاف پالمه انجام شد.
به همین دلیل میتوان گفت، یافتن مدل بومی «شدنی» است. همه مدلهای توسعه از مدلهای شرقی تا مدل کلاسیک روستو، قواعد و اصولی قابل اعتنا دارد که ایران میتواند این قواعد را مطالعه کرده و بهترین آن را پیدا کند. در این مورد باز هم میتوان از هندوستان، مثال زد که مهاتما گاندی – رهبر استقلال هندوستان – در کشوری که با فقر شدید روبهرو بود و استعمار انگلیس سالهای طولانی بر آن غالب بود، با روش مسالمتآمیز و با بهرهگیری از زمین و تاکید بر بهرهوری، فقر را کاهش داد.
- به نظر میرسد همه مدلهای توسعه که نام بردید کهنه هستند و در دنیای امروز چندان کارایی ندارند؟
بله، هم اکنون در سال ۲۰۱۴میلادی، همهچیز تغییر کرده است و فرهنگ به عنوان محور توسعه مطرح شده است که از دهه ۹۰ به بعد، توسعه فرهنگی به دو بخش تقسیم شده است:
الف – سایبری
ب- واقعی
با توجه به ادبیاتی که از دهه ۸۰ میلادی در دنیا مطرح میشود به ویژه از سال ۱۹۸۲که بحث اینترنت و آزادی اطلاعات مطرح میشود، ادبیات توسعه تغییر میکند و نگاه به مدیریت در همه عرصهها از جمله مدیریت شهری و مدیریت رسانه عوض میشود. درحال حاضر، توسعه فرهنگی، امروزه مهمترین جایگاه را در مدلهای توسعه دارد. در مناطق مختلف دنیا، امروز، مدلهای توسعهیی به شکل منطقهیی نظیر کشورهای برزیل، کره و مالزی وجود دارد.
- تفاوتهای مدل توسعه فرهنگی دیروز با مدلهای توسعه فرهنگی امروز چیست؟
در مدل توسعه فرهنگی دیروز، «نخبگان» نقش محوریتری داشتند، اما هم اکنون «اطلاعات» به جای نخبگان، نقش بیشتری را ایفا میکند و اطلاعات نقش نخبگان را کاهش داده است. در مدل توسعه فرهنگی سنتی، نگاه سخت افزاری وجود دارد درحالی که در توسعه فرهنگی مدرن امروز نگاه «نرمافزاری» یا «مغزافزاری» حاکم است. بدین معنی که در مدل توسعه فرهنگی پیش از اینترنت، برای رسیدن به تست و ساخت مدل، ابتدا، استراکچر (ساختار) آن پیاده میشد اما اینک در فضای مجازی، حضور سختافزار بر مبنای «استراکچر» توسعه فرهنگی، پیچیده شده است؛ زیرا نرمافزار و اینترنت ما را با یک جهان مجازی رو به رو میکند.
- بنابراین تعریفی که از مدل توسعه فرهنگی مدرن میتوان ارائه داد، چیست؟
مدل توسعه فرهنگی مدرن، مدلی است که مدیریت انسان واقعی هم مجازی است و در شرایط مجازی، ارتباط درست و معقولی را نمیتوان ارزشگذاری کرد زیرا زیرساختهای محکمی در دنیای مجازی وجود ندارد. نکته دیگر این است که در گذشته، توسعه فرهنگی همگام با «تحول درونی و اخلاقی» بوده است که همه این موارد در مدلهای شرقی (گذشته) وجود داشته است. معیارهای امتیاز دادن در توسعه فرهنگی پیش از اینترنت، تحول درونی انسانها بوده که اخلاق جایگاه ویژهیی در آن داشته است اما در توسعه فرهنگی امروز باید پرسید، «ادبیات اخلاقمحور» چه جایگاهی دارد؟ زیرا به این مقوله به طور ناخواستهیی در نظریهپردازیهای دانشمندان توسعه فرهنگی، کمتوجهی میشود.
- این نوع توسعه چه عوارض و پیامدهایی دارد؟
هم اکنون جامعه جهانی به سمتی میرود که به جامعه فردگرای پستمدرن تبدیل خواهد شد. در این مورد «ژاک دریدا» گفته است: «هر قدر جامعه، پست مدرنتر میشود، انسان، دیگر گمشده خود را پیدا نمیکند. به عبارت دیگر، آرمان این انسان را، تکنولوژی پر نمیکند، حتی رشد دیجیتالی نیز نمیتواند به این آرمانگرایی پاسخ دهد. اینجاست که «ژاک دریدا» در رسانهها، بحث «متن و فرامتن» را مطرح و تئوری شالودهشکنی را عنوان میکند.
- شالودهشکنی معنایش چیست؟
شالودهشکنی، حرف جدیدی است که متعلق به «دریدا» است، در این جهت است که به بحث توسعه فرهنگی میرسیم که توسعه فرهنگی باید فکری برای درون وآرمانهای انسانی بکند. در شرایط رفاه زیاد و خلأ درونی، انسانها دچار افسردگیهای بالا میشوند. رفاه زیاد، درصد خودکشی را بالا میبرد، انگیزهها را نابود میکند. به نظر میرسد که این تحول بسیار بزرگی حتی بزرگتر از جامعه اطلاعاتی است که به معنای حلقه مفقوده است که به صرف تکنولوژی و گردش اطلاعات، به مدل افلاطونی (یامدینه فاضله) نمیتواند پاسخگو باشد. به عبارت دیگر افراد به الگویی میرسند که پیرو جامعه حکیمان و جامعه فضیلتمحور نیست زیرا مدل «فضیلتمحور» است که، هم «دانش»، هم «اطلاعات» و هم «اخلاق» را در بردارد. به عبارت دیگر، به صرف اینکه جامعه مجازی و جامعه اطلاعاتی وجود دارد، نمیتواند پاسخگوی مدل توسعه فرهنگی باشد. چنین جامعهیی، دنیای بسیار بزرگی است که اقیانوس بی نهایتی دارد اما عمق این اقیانوس، دو سانت بیشتر نیست!
- در این میان، توسعه پایدار چه معنا و مفهومی پیدا میکند؟
در بیان موضوع توسعه پایدار باید گفت که توسعه فرهنگی یکی از وجوه آن است، همین طور توسعه سیاسی از وجوه دیگر آن به شمار میآید. ضمنا وجه دیگر توسعه پایدار نیز آموزش است که در این مورد باید گفت که فرضا «آزادی بیان» و نحوه آن و انتقاد کردن و «گفتمان انتقادی» باید آموزش داده شود. در حقیقت، گفتمان انتقادی، «اصلاح مسیر دولتمردان» و «اصلاح قانون» است که نتیجه روشنی – چه در عرصه فرهنگ و چه در عرصه سیاست – دارد.
مطبوعات توسعه پایدار هم، در عرصه فرهنگی، قطعات پازل فرهنگ هستند. برای اجرای توسعه پایدار نیاز به هزینههای زیادی وجود دارد که مهمترین مزیت نهادینه شدن مساله مطبوعات، هزینههاست که اگر توسعه پایدار را ایجاد و مطبوعات را به عرصه فرهنگی لازم برسانیم، نخستین هزینهاش در عرصه جامعه، این است که سطح فرهنگی پایین، موجب میشود که تحمل انتقاد نباشد و سطح فکر پایین باشد، بنابراین باید هزینه کنید و ساختار را تغییر دهید.
- ارتباط آزادی بیان را با مفهوم توسعه پایدار و نقش مطبوعات را در این زمینه توضیح دهید.
اگر بخواهیم بگوییم که رسانه و مطبوعات مساوی با چه چیز هستند، باید بگوییم که یک جواب بیشتر ندارد و آن هم «رسانه به معنای آزادی بیان» است، به عبارت دیگر مطبوعات و رسانه یعنی آزادی بیان، تصویری که از مطبوعات و رسانه هست، دقیقا آزادی بیان را تداعی میکند، مطبوعات از این مقوله سخن میگویند اما رویکرد آنها سیاسی است، در این حالت باید گفت که رویکرد با مبانی متفاوت است درحالی که روزنامهنگاری و ارتباطات، زیرمجموعه فرهنگ است؛ نه سیاست. اگر روزنامهنگاری را به شکل یک مثلث فرض کنیم، یک ضلع این مثلث، مدیا (رسانه)، ضلع دیگر (مخاطب) و ضلع سوم (رویداد) است.
به این سه ضلع سه کلمه «سیاست رسانه»، «نگاه مخاطب» و «ارزش رویداد» را اضافه کنید و ضمنا وسط این مثلث، دایرهیی را بکشید تحت عنوان دایره آزادی بیان و چرخه اطلاعات. آنگاه مشخص میشود و معنایش این است که مطبوعات زیرمجموعه فرهنگ است. اگر این مثلث را به رسمیت بشناسیم، به مدل توسعه فرهنگی در مطبوعات ایران دست پیدا میکنیم و بر اساس این دیدگاه، باید تکلیف مطبوعات را مشخص کنیم که آیا زیر مجموعه فرهنگ هستند یا نه.
- منظورتان این است که در حال حاضر مطبوعات که علیالقاعده زیر مجموعه فرهنگ هستند به این عنوان شناخته نمیشوند؟
بله همینطور است به عنوان مثال در سینما این اجازه داده میشود که مثلا اسپانسر و تهیه کننده برای ساخت یک فیلم وجود داشته باشد اما در روزنامهنگاری کمتر اینگونه است و روزنامهنگار، جایگاه خود را نمیتواند پیدا کند، مادام که این مسائل حل نشود، برای مطبوعات، روزنامهنگاری «توسعهیافتهیی» نمیتوانید تصور کنید. بنابراین در مدل مربوط به مطبوعات بر دو ضلع «ارزش رویداد» و «مخاطب» میتوان تکیه زد و پیامی را به تناسب رویدادها و ارزشها برای مخاطبان منتشر کرد. ویلبر شرام، یک تئوری به نام تئوری پاداش مخاطبان دارد. او میگوید: هرچه بیشتر مطلب و اخبار ارائه دهید و مخاطب بیشتر راضی شود، به او پاداش بیشتری میدهید. این تئوری بسیار ارزشمند است زیرا به مخاطبان بسیار اهمیت میدهد. بنابراین توسعه مطبوعات، توسعه مدل فرهنگی است، از این رو است که مطبوعات را باید زیربنای فرهنگ دید، نه سیاست، آزادی بیان در درون مثلث سه ضلعی که قابل چرخش باشد، باید آزادی بیان تحقق پذیر شود، در این مورد دو مساله باید اصلاح شود، قانون مطبوعات و مقوله کارکرد آزادی بیان.
- نقش مطبوعات برای رسیدن به توسعه چیست؟
مطبوعات برای رسیدن به توسعه به بخش آموزشی باید بسیار اهمیت بدهند، هنوز سطح فرهنگ مردم -که ارکان توسعه پایدار در کشور هستند – بسیار پایین است. معدل مطالعه در کشور ما به زیر ۲۵ دقیقه در روز میرسد، زمانی که مدل مطالعه پایین است و مطبوعات به آن حد از جایگاه نرسیدهاند که باعث رشد فرهنگی شهروندان شوند، چه باید کرد؟ نکته دیگر این است که نقش مطبوعات برای توسعه پایدار، جدا از آزادی بیان، مستقیما به نمایندگی افکار عمومی ارتباط دارد. مطبوعات باید مطالبات افکار عمومی را درخواست کنند، زیرا وقتی مطالبات بهطور دقیق پیگیری نشود و در مطبوعات انعکاس پیدا نکند، به مرور ایام، اعتماد مخاطب از مطبوعات کم خواهد شد.
- درحال حاضر شما فکر میکنید که مطبوعات، کارکرد فرهنگی ندارند؟
در حال حاضر مطبوعات نماینده دیدگاه سیاسی هستند که مثلا متعلق به حاکمیت نیست یا دارای همان دیدگاه حاکمیت است. معنایش این است که مطبوعات کارکرد فرهنگی ندارند. بنابراین کارکرد فرهنگی مطبوعات باید به آنها باز گردانده شود. عموما مدلهای توسعه مطبوعات از تفکر و نقد حرفهیی برخوردار هستند البته بین انتقاد و نقد، تفاوتهایی وجود دارد و ما در جریان توسعه، مطبوعات نقدکننده باید داشته باشیم و این ورای انتقاد به مسائل روزمره است. نکتهیی را هم در این زمینه باید اشاره کرد و آن هم این است که «روزنامهنگاری تخصصی» در زمینه توسعه نقش بهتری میتواند داشته باشد، بررسیها نشان میدهد که از اوایل سال ۸۰، روزنامهنگاری تخصصی در ایران در امرتوسعه، رشد داشته است. هم اکنون نیز با تربیت روزنامهنگاران متخصص میتوان به شکل پایدارتری در امر توسعه سرمایهگذاری کرد و مطبوعات و رسانههای تخصصی در عرصه وب باید جایگاه واقعی خود را پیدا کنند.
- دانیل لرنر، جامعهشناس ارتباطات با ارائه طرح نوسازی که برای توسعه چند کشور خاورمیانه ارائه شده بود به مقوله آموزش و نقش فرهنگی توسعه توجه کرده است؛ پس چرا اجرای این طرح مثلا در ایران رژیم گذشته با شکست و موانعی روبهرو شد؟
ویژگی مهم رسانهها «توسعهمحور» بودن آنها و دیدگاه دانیل لرنر درمورد نوسازی، توسعه رسانهیی با محوریت فرهنگی بود. باید سوال کرد که نقاط مثبت آن، چه میتواند باشد. وجه مثبت دیدگاه لرنر، تقدم بخشیدن بر توسعه فرهنگی و اصالت رسانه است که دیدگاه درستی است؛ زیرا لرنر، تقدم توسعه فرهنگی را بر توسعه سیاسی مطرح میکند. با توجه به این مساله میتوان گفت که تقدم توسعه فرهنگی بر توسعه سیاسی، بسیارمهم است، زیرا فرهنگ حکومت کردن وحکومت شدن را برای شهروندان مشخص میکند. در کشورهای جهان سوم به دلیل اینکه بخش فرهنگی همواره مشکل داشته است، این ذهنیت را به وجود آورده که فرهنگ رشد نکرده و هم حکومت کنندگان و هم حکومت شوندگان به گونهیی به ساز غرب میرقصند!
- آیا توسعه سیاسی، همگام با توسعه فرهنگی نباید باشد؟
مساله تقدم توسعه فرهنگی بر توسعه سیاسی مهم است و نگاه لرنر هم تقدم توسعه فرهنگی به توسعه سیاسی است که وجه مثبت آن است، اما نقدی به آن وارد است که «رسانهمحوری» زمانی میتواند نقش موثری را ایفا کند که دو مساله آن باید حل شود؛ اول توسعه فرهنگی که در حدی باشد که رسانه بتواند در آن نقش خود را ایفا کند. مساله بعدی هم توسعه سیاسی است که باید طوری باشد که همه به آزادی بیان پایبند باشند.
شاخص بزرگ توسعه سیاسی، آزادی بیان است. باید گفت درکشورهایی که شرق دنیا محسوب میشوند، مناسبات آزادیخواهانه باید ترویج شود، یک حکومت تحمل ومدارا با پذیرفتن اصل آزادی، حقوق همه را طلب میکند. با اجبار نمیتوان سطح فرهنگ را بالا آورد، اگر آسیبپذیری فرهنگی حل نشود و هرکسی درصدد جواب به مسائل باشد؛ معنایش عوام فریبی خواهد بود. نقد دیگری که به نظریه لرنر وارد است این است که لرنر در دیدگاهش با توجه دقیق به محور بودن رسانه در توسعه همهجانبه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، کمتر جواب میدهد.
این درحالی است که نسبت ریاضی نقش توسعه همهجانبه را در تمام ابعاد، با محور یافتن رسانه، باید دنبال کرد. در توسعه فرهنگی یکی از رسالتهای رسانه، آموزش است و آموزش شهروندی در توسعه فرهنگی باید دنبال شود. نسبت توسعه رسانه یا رسانهمحوری نسبت تعریف شدهیی است و تعریف آن، این است که شرایط آزادی بیان درحداقل باید پذیرفته شود.
- در ارتباط با مدل مدیریتی متناسب با برنامهها و الگوهای توسعه پایدار چه نظری دارید؟
مدل مدیریتی رسانه مکتوب، متکی بر آن قدرت فرهنگی است که آزادی بیان را به رسمیت میشناسد. مدل مدیریتی رسانه که بر سه اصل آموزش، اطلاعرسانی، تفریح و سرگرمی متکی است میتواند بر اصل آزادی جریان اطلاعرسانی و آموزش تکیه کند که این نوع مدل مدیریت رسانهیی بر مبنای قدرت فرهنگی است. به دیگر سخن، رسانههایی که بر روی این دو اصل، تمرکز بیشتری دارند؛ رسانههای قدرتمحور هستند. زمانی که رویکرد رسانه، فرهنگمحور باشد؛ چنین رسانهیی میتواند قدرت فرهنگی ایجاد کند که چنین قدرتی برتر از قدرت سیاسی و پیشروتر از وجوه دیگر قدرت است.
- به طورکلی مدیریتهای مطبوعاتی از چه مدلهایی پیروی میکنند؟
الگوهای مدیریت مطبوعات به سه مدل تقسیم میشود که مدل اول آن که در بسیاری از روزنامههای دنیا، یعنی فیگارو، لوموند و… دنبال میشود مدل مدیریت مشارکتی است که در این نوع مدل، دموکراسی اداری یا سازمانی محقق میشود. در این مدل یک اسپانسر یا سهامدار و سرمایهگذار وارد روزنامه میشود وبخشی از سهام را به کارکنانی واگذار میکند که در انتخابات هیات مدیره شرکت میکنند. در مدل دوم مدیریتی مطبوعات، اسپانسر وارد میشود و تجهیزات بنگاه اقتصادی روزنامه را با چاپخانه راهاندازی میکند که یک مرحله بالاتر از بنگاه چاپ ونشراست، کسانی که در روزنامه مسوولیتهایی میپذیرند با آنها وارد معامله میشوند بدین مضمون که اگر در روزنامه مسوولیتهایی را برعهده گرفتند و توان اقتصادی روزنامه را بالا بردند مقداری سود را به دست میآورند.
دراین مدل مدیریتی، درحقیقت مطبوعات وارد بورس ارزش افزوده میشوند و کسانی که توان مالی دارند سهامی را میخرند ودر فرآیند مالی شرکت میکنند. این مدل، مدل مدیریتی – اقتصادی است. مدل سوم، مدل مدیریتی فرهنگی است که اسپانسر سرمایهگذاری میکند و به تنها موردی که فکر نمیکند سود است و قرار نیست که از این راه پول به دست آید. میزان فروش و آگهی از ابتدا ۴۰ درصد ارزیابی میشود که آن را اسپانسر تامین میکند و ۶۰ درصد بقیه از فروش روزنامه به دست میآید که این نوعی مدیریت فرهنگی – سیاسی است
- آیا بر اساس مدلهای مدیریتی که اشاره کردید میتوان مدل مدیریتی مشارکتی را در مطبوعات پیاده کرد؟
ترویج مدل مدیریتی مشارکتی در مطبوعات امکانپذیر است زیرا این مبتنی بر اصل ۴۴ قانون اساسی است. در سال ۱۳۹۰ این اصل به صورت (اختصاصی سازی یا شبهخصوصی) اجرا شد. به اعتقاد من، روزی بخش خصوصی میتواند جایگاه نسبی آزادی در کشور پیدا کند که در عرصه آزادی بیان و رسانه نیز پذیرفته شود. مدل مدیریتی مشارکتی به این دلیل مورد تایید است که روزنامهنگاری که وارد روزنامه میشود وکارش را شروع میکند، برای امرار معاش اقتصادی، قلمش وابسته نخواهد بود. درعین حال باید توجه داشت که مدلهای مدیریتی دوم و سوم که قبلا به آنها اشاره شد در ایران چندان قابل پیاده کردن نیست مثلا مدل مدیریت فرهنگی که بر اساس آن اسپانسری با توقع سود به روزنامه بیاید در بخش خصوصی ایران، محقق نمیشود.
نباید فراموش کرد که مدل مدیریتی مشارکتی در روزنامه برای کارکنان ایجاد انگیزه میکند و در اقناعسازی آنها بسیار موثر است. ضمنا اقناع سازی روزنامهنگاران بسیار مهم است. دراین مدل، روزنامهنگاران احساس میکنند که در رسانه سهیم هستند و در خلاقیت و نوآوری آن نقش بسزایی ایفای میکنند. این نوع برخورد مدیریت رسانه یعنی مشارکتی میتوان گفت برخورد فرهنگی است. در چنین حالتی روزنامهنگار حس میکند که در مالکیت رسانه هم حضور دارد و درهیات مدیره سخنگو دارد. چنین فردی با مخاطبش برخوردی فرهنگی خواهد داشت زیرا رسانه را متعلق به خود دانسته و به عنوان یک سرمایه روی آن حساب میکند. درمدل مدیریتی مشارکتی، بقای رسانه تضمین شده و مخاطب نسبت به آن احساس تعلق خاطر میکند. به نظر میرسد این نوع مدل مدیریتی در رسانه بیش از آنکه در عرصه توسعه سیاسی جواب بدهد در عرصه توسعه فرهنگی به رسانههایی نیاز دارد که به جریان اطلاعرسانی خبری احترام بگذارند و مخاطب هم احساس نکند که به جریان رسمی دولتی تعلق دارد. به هر حال نقش مدل مشارکتی به طور صددرصد در روزنامه از دیگر مدلها تاثیرگذارتر است.
مینو بدیعی
اعتماد