موهبتی به نام تحریمهای اقتصادی! / نسل جوان، وارث نابرابریهای عریان
شهروندان – مرتضی قدیمی:
پیامکی به دستم رسیده و دعوت شدهام برای دیدن فیلم wasteland . فیلم مستندی که بسیار هنرمندانه هنر و پروژههای اجتماعی را ترکیب میکند.
داستان درباره عکاسی است که از افرادی که زندگی آنها از تفکیک زبالههای پایتخت برزیل میگذرد عکاسی کند. اما در ادامه به ایدهای میرسد تا مسیر زندگی برخی از آنها را تغییر میدهد.
او پرترههایی را که از آن افراد گرفته را با زباله در ابعادی بزرگ بازسازی میکند و از همان تصویر دوباره عکاسی میکند. نتیجه پرترههای جذابی میشوند که اگر به آنها دقت شود چیزی جز زباله نیستند. حالا با نمایش و فروش این عکسها در نیویورک، لندن و…عکسها که نه، سوژهها معروف شدهاند. آنقدر که بتوانند زندگی جدیدی را تجربه کنند. پس از پایان فیلم حاضران در جلسه نظراتی مطرح کردند و در ادامه دکتر حسین راغفر که فیلم را برای نمایش آورده بود درباره آن صحبت کرد. دیدن فیلم و صحبتهایی که صورت گرفت بهانهای شد تا چند روز بعد این استاد رشته اقتصاد را در اطاق ۷۱۷ طبقه هفتم ساختمان خوارزمی دانشگاه الزهرا ملاقات کنم. تا رسیدن به طبقه هفتم به این فکر میکردم کشوری چون ایران با داشتن منابع عظیم نفتی و معادنی چرا آنقدرها که باید نتوانسته پیشرفت کند و سوالاتی دیگر. گفت و گو که تمام شد جواب بخشی از سوالهایم را گرفته بودم. جوابهایی که البته شاید خیلی دوست داشتنی نباشند اما به نظر واقعیت دارند.
- به نظر شما طرح شعار حمایت از مستضعفان، ۳۳ سال قبل و پرداخت یارانه به مردم هشت سال قبل چقدر مفید و اقدام مناسبی بود؟
همه جای دنیا به اسم آرمان برابری، انسجام و عدالت اجتماعی که هدفش همکاری اجتماعی، ایجاد توازن و تعادل است که امنیت کل جامعه از جمله سرمایهگذار را تامین میکند پرداخت یارانه و حمایت از قشرهای کم درآمد را شاهد هستیم. هیچ جامعهای بدون چنین آرمانهایی نمیتواند باشد. همه جوامع چنین آرمانهایی متعالی دارند و برای رسیدن به آرمانهایش تلاش میکند. در همین راستا همه جوامع در دنیا به گروههای کم درآمد توجه میکند. حتی ثروتمندترین جوامع با داشتن اقتصادی آزاد این موضوع برایش مهم است. بیشترین مقدار یارانه در دنیا را آمریکا میدهد. اما این یارانهها از مسیرهایی مانند شرکتهای بیمه و درمانی داده میشود.
- اما به نظر میرسد در ایران دادن یارانه و یا توجه به قشر کم در آمد نتوانسته چنین آرمانهایی را محقق کند.
بله. متاسفانه در ایران به لحاظ بیتجربگی در اداره جامعه، خیلی از این شعارها به گروگان گروههای مختلف در آمد و صاحبان منافع مختلفی روی اینها دخالت کردند. ضمن اینکه ما با مشکلات خیلی جدی دیگری چون جنگ، تحریم، مسائل امنیتی و…روبرو بودیم. مسائلی که ذهن مدیران بیتجربه ما را در دوران اوایل انقلاب به خودش معطوف میکرد تا امکان شکلگیری سیستمهای پایدار امکان پذیر نشود. ضمن اینکه در ادامه، آثار و تبعاتی بهمنگونه باعث شد مشکلات عمیقتر و پیچیدهتر شود. اتفاقا جریانات مرتبط با دوره آقای احمدینژاد هم واکنشی اجتماعی به عدم توجه به همین آرمانها بود. اینکه چرا فقر و نابرابری گسترش یافت. پدیدهای که اتفاقی در ایران بوجود نیامد.
- چه عواملی در شکلگیری چنین وضعیتی موثر بود؟
مطالعات ما بیانگر این است که طی ۳۰ سال گذشته نابرابری اقتصادی گستردهای در کشور وجود داشته و محاسبات ما نشان دهنده این نکته است که به رغم کسب درآمدهای بزرگی که طی هشت سال گذشته بدست آمد اما نوسانات نابرابری درآمدی در ایران بسیار اندک است و در دامنه محدودی نوسان میکند. ویژگی چنین حکومتهایی را نخبهگرا میگویند. به این معنا که ائتلافی بین صاحبان قدرت و صاحبان ثروت ایجاد شده است. به همین دلیل علیرغم شکستهای ساختاری در این ۳۰ سال مانند جنگ، سیاستهای تعدیل ساختاری و غیره و کسب درآمدهای خیلی بزرگ و بیسابقه نفتی اما نابرابری کاهش نیافت و در دامنهای باقی مانده است. معنای دیگر این موضوع این است؛ آنهایی که آن بالا نشستهاند و دارای قدرت هستند همانهایی هستند که ثروت را کنترل میکنند و بالعکس آنهایی که ثروت را کنترل میکنند در قدرت هم نفوذ دارند. بنابراین سیاستها به نحوی اتخاذ میشود که حافظ این نابرابری است.
- اما این ادعا یا شعار وجود دارد که در تمام این دوران تلاش شده تا نابرابری از بین برود؟
به نظر من اتفاق خاصی نیفتاده است . اقداماتی که صورت گرفته اقداماتی نبوده که نهادینه شود و بتواند پایداری و استمرار طرحها را تضمین کند. عمده حمایتهای سیاستی در ایران از بالا به پایین بوده است. به این صورت که مدیریت کلان، طرحی را آورده و شروع به اجرا کرده است. اما با تغییر زمان و شرایط، طرح تصویب شده کاملا به منابع عمومی و دولتی وابسته شده مانند طرحهایی چون کمیته امداد یا مانند حساب صد امام که آن طرح برای مسکن فقرا بود عملا کنار گذاشته شد و اتفاقی نیفتاده و دهها طرح دیگر.
- چه تفاوتی بین دیگر کشورها و ایران درچنین زمینههایی وجود دارد؟
در دنیا وقتی شکلگیری تعاونیها را میبینیم که نهادینه شده و تاثیرگذار بوده تلاشی برای پاسخ به نیاز جمعی است. در این حالت آدمهای ذینفع دور هم جمع شدند و تشکلی فراهم کردند و بر اساس آن اقداماتی داشتهاند، همیاری کردند و مسئله را حل کردند. حتی پس از رفع مشکل شاهد پایداری آن هستیم چرا که علت پایداری آن وجود افراد و گروههای ذینفع است. حتی در صورت تغییر افراد موسس، صاحبان منافع، حافظ این نهاد شکل گرفته هستند و به پایداری آن کمک میکنند. اما در نهادهایی که از بالا شکل میگیرد افرادی که باید ذینفع باشند نقشی در مدیریت و سازماندهی و تداوم آن ندارند و به محض اینکه منافع بالانشینها تامین میشود بلافاصله خود را کنار میکشند و پایداری نهادهای حمایتی در ایران تداوم نداشته است. ضمن اینکه این آمیزه قدرت و ثروت نکته بسیار مهم و اساسی در ایران است. خاطرم هست دوران جنگ، مهندس موسوی نخست وزیر بودند و تلاشهای ایشان و دولت با هدف حمایت از گروههای محروم منجر به شکلگیری طرحهایی میشد اما در انتهای دورهای مشخص میشد هدف تامین نشده است. یک بار خود ایشان در اعتراض به این وضع میگفت به نظر میرسد کسانی که ذینفع و صاحب قدرت هستند نمایندگانشان در مجلس و نهادهای تصمیمگیری حضور دارند و هر طرحی میآید محقق نمیشود و شکاف نابرابری بیشتر میشود و برنده نهایی همان گروههای برخوردار هستند. این آمیزه قدرت و ثروت که همیشه وجود داشته است باعث شده سیاستگذاری بخش عمومی به نفع گروههای حاکم و یا گروههای داخل سایه باشد.
هزاران مثال برای این موضوع میتوان مطرح کرد که مردم هزینه آنرا پرداخت میکنند که نمونه نزدیک آن این است که هنوز ۲ ماه از سال تحصیلی نگذشته، دو بار از خانوادهها در خواست پول کردهاند. یکی برای ثبت نام که خلاف قانون اساسی و تحصیل رایگان است و دیگر برای تامین تختههای هوشمند که نمیدانم چیست. در حالی که بعضا اساسیترین نیازهای مدارس تامین نشده است. به نظر میرسد باید منافع گروههایی که در کار واردات هستند تامین شود و مردم باید این هزینه را پرداخت کنند. در چنین موقعیتهایی باید به فساد اشاره کرد که محرک بسیاری از منافعی است که به اسم بخش خصوصی فعالیت میکنند. اما واقعیت این است که این اقدامات از خلاقیت، ابتکار، نوآوری، تلاش و سختکوشی نیست بلکه از زد و بند است که منافع بزرگی را برای عدهای رقم میزند که در چنین شرایطی مردم بازنده اصلی و پرداخت کننده هزینه هستند. به صورتی که نه تنها نسل کنونی و نسل گذشته این هزینهها را پرداخت کردهاند بلکه نسلهای آینده نیز باید پرداخت کند.
- چه کسانی باید پاسخگوی چنین وضعیتی باشند؟
قاعدتا صاحبان قدرت، مسئولین سیاستگذاری و صاحبان مدیریت کلان کشور. درهمین هشت سال گذشته دولت منابع بیسابقهای را در اقتصاد بدست آورد که اگر صرف سرمایهگذاری در داخل کشور میشد میتوانست آینده کشور را تضمین کند. میتوانستیم الگوی رشد اقتصادی در دنیا شویم به نحوی که رشک بسیاری از کشورها به ویژه همسایهها را رقم بزنیم. اما این اتفاق که نیفتاد هیچ، نقطه مقابل آن اتفاق افتاد تا در حسرت رشد و توسعه اقتصاد کشورهای مجاور باشیم. آن هم در حالی که ظرفیت اقتصادی و نیروی انسانی آنها بسیار نازلتر از آن چیزی است که ما داریم. اما فقط به نظر میرسد درایت و مدیریت بیشتری اعمال شده است و هر روز از ما فاصله بیشتری میگیرند. مسئول پرداخت این هزینهها کسانی هستند که سعی میکنند شرایط را به نفع خودشان حفظ کنند. کسانی که حاضر نیستند به نیازهای تغییر پاسخ دهند. تا جایی که چندین بار عملا شاهد انفجار تقاضا برای تغییر شدیم که عمده آنها در انتخابات مهم شکل گرفت که آخرین آنها را در انتخابات خرداد امسال دیدیم.
- چنین تقاضاهایی برای تغییر، رسیدن به چه هدفی را دنبال کردهاند؟
تغییری که معمولا هم جوانان تقاضای آن را دارند بیشتر از آنکه سیاسی باشد تغییرات صنفی است. یعنی اینکه نسل جوان کار و شغل میخواهد. تغییر برای آیندهاش میخواهد. چشمانداز امیدواری میخواهد که از او گرفته شده است. به نظر من امسال مردم به تغییر رای دادند نه به آقای روحانی. چون هیچکدام یک از دیگر نامزدهای ریاست جمهوری، وعده تغییر نمیدادند و تغییرات آنها مورد نظر و خواسته مردم نبود. این اتفاق به یک معنا انعکاس نیاز به تغییر بود. اگر این پیام از سوی اصحاب قدرت گرفته نشده باشد میتواند وضع را خطرناکتر کند چرا که معلوم نیست اتفاق بعدی بتواند به همین سهولت شکل گیرد.
- چه حدسی میتوانید بزنید در خصوص این نگرانی؟
شواهدی داریم که در حال شکل گرفتن است یا شکل گرفت. اتفاقات مصر، سوریه، لیبی و تونس ریشه مشترک دارند، بیکاری و نابرابری گسترده. دقیقا پدیدهای که امروز هم در جامعه ما ایجاد شده است. به نظر من چنین نابرابری موجود در جامعه ما بیسابقه است و حداقل من در ۵۰ سال گذشته چنین نابرابری فاحشی را سراغ ندارم. هیچگاه نابرابری تا این حد عریان نبود که امروز هست. این نابرابریهای عظیم به شدت هویت نسل بیکار را تحقیر میکند و به شدت آسیب زننده است و محرک اصلی آنها درخواست برای تغییر است. کافی است این دو یعنی نرخ گسترده بیکاری و نابرابری عظیم را کنار هم قرار دهیم تا متوجه شویم این تفاوت یک بمب ساعتی درست کرده است. عدهای خیلی عریان و شفاف در صف فروش کلیه هستند و عدهای دنبال خرید پورشه. متاسفانه نظام اداری و کارشناسی ما نیز درجهت حفظ منافع شخصی خودش، وارد چرخه فساد شده است.
- آیا تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران متوجه چنین وضعیتی نیستند؟
خیلی از این حلقههای سیاستگذاری جلسات پرتکلفی هستند که هیچ کسی از مشکلات سخن نمیگوید. در گروههای رسمی سیاستگذاری کسی حاضر نمیشود از مشکلات به صورت عریان بگوید و راه حلهای متناسب به دنبال داشته باشد. چون طرح مسئله نمیشود، راه حل نیز مطرح نمیشود. اگر هم گاهی خطای استراتژیک و اساسی در مورد سیاستگذاریها صورت میگیرد برای اینکه کسی جرئت تعرض به این سیاستهای غلط را نداشته باشد که در پس آن منافع گروها نهفته است، فضا بسته میشود. نمونه آن همین سیاستهای غلط به اسم طرح هدفمند کردن یارانههاست.
- چرا این طرح، سیاست غلطی بود؟
وقتی میخواهند سیاستهای هدفمندی را اجرا کنند شورای امنیت ملی کشور تصویب میکند اگر روزنامهها، مطبوعات و رسانهها نسبت به ماجرا شروع کنند به نوشتن ، با آنها برخورد خواهد شد. معنی این یعنی اگر با هدف اصلاح این سیاستها نقدی وجود داشته باشد ، فضایی نخواهد بود. الان به ۷۶ میلیون نفر یارانه میدهند که تردید ندارم این منابع کانالکشی شده به جاهای خاصی خواهد رفت و به جریانهای قدرت وصل است. این طور است که میبینیم ۱۲۶ هزار میلیارد تومان پول مملکت دور ریخته شده که هزینههای این فرصت از بین رفتن میلیونها شغل برای جوانان، ایجاد نابرابریهای گسترده در اثر تورم شکل گرفته، خروج صدها هزار نیروی نخبه و دانشآموخته دانشگاههای کشور به عنوان سرمایههایی بسیار عظیم و شکلگیری فساد بسیار گسترده است.
- و از بین رفتن تولید در کشور؟
دقیقا. شکلگیری این نابرابریها تولید را نابود کرد و بیکاری را برای بسیاری رقم زد. در این مقطع ما تغییر پارادایم اقتصادی کشور از تولید به اقتصاد مالی را داریم. ما در حالی که رکود اقتصادی بسیار شدید داریم، رکود تورمی بالا هم داشتیم. وضعیت به گونهاست که بسیاری از شرکتهای تولیدی ورشکست شدند اما در عوض شاهدیم بالاترین نرخ سود را موسسات مالی و اعتباری بدست میآورند. موسساتی که چون قارچهای سرطانی، اقتصاد کشور را فرا گرفتهاند. این اقتصاد نابودکننده تولید است. تولید اگر نابود شود ظرفیتهای اشتغال و امید به آینده از بین رفته است. چنین اقتصادی مانند بدنی است که مرتب از بدن او خون خارج میشود. این اقتصاد نمیتواند یک اقتصاد شکوفا باشد و هیچ نسبتی با شاخصهاس ۱۴۰۴ کشور ندارد و چه بسا نقطه مقابل است. در این فرآیند یک دفعه یک آدم یک لاقبا که هیچ کسی او را نمیشناسد پیدا میشود که فقط به وزارت نفت ۱۳ هزار میلیارد تومان بدهکار است. چنین جریانی اتفاقی شکل گرفته است؟ چه کسی مسئول است؟ آیا این اتفاق در شبکهای از قدرت و فساد در جامعه پدید نیامده است؟
- آیا به جواب درستی میتوان رسید؟ در تمام این سالها هر گروهی که آمده مشکلات را متوجه گروه قبلی کرده است؟
همینطور است و متاسفانه در چنین شرایطی ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… جامعه به جای اینکه به سمت سازندگی و یگانگی پیش رود در تقابل و تعارض هم قرار میگیرند که جز خصومت و اتلاف منابع ملی ثمری نداشته است و نکته اینجاست که در این فضاهای پر خصومت، فرصت طلبها سرمایهگذاری میکنند و انحصارهای اقتصادی خودشان را در پس انحصارهای سیاسی و حتی ارزشی تعریف میکنند و هر کسی مخالف آنها باشد، مخالف ارزشها میشود تا بتوانند برخوردهای سیاسی و حذفی کنند. بنابراین اگر منافع اقتصادی آنها چنین ضرورتی را ایجاب کند در پس شعارهای سیاسی و ارزش پنهان میشوند و به اسم حمایت از اصولگرایی فسادهای بزرگی را شکل میدهند. بیجهت هم نیست که بیشترین میزان فساد اقتصادی را در همین دوره هشت سال گذشته و در پس پرده اصولگرایی شاهد هستیم.
- دوره هشت ساله آقای خاتمی با هشت سال گذشته از این منظر چه تفاوتی دارد؟
دولت آقای خاتمی از لحاظ اقتصادی از دیگران موفقتر بود. مهمترین دلیل این اتفاق باز شدن فضا برای رسانهها بود تا این فرصت فراهم شود مردم و نهادهای مختلف بر رفتار و عملکرد اصحاب قدرت نظارت داشته باشند که به کنترل فساد کمک میکرد. این اتفاق باعث شد آثارش را در حوزه اقتصاد ببینیم و فساد کمتر و پاسخگویی بیشتر شود. وقتی فضا بسته میشود و هر آن کسی که با برچسب زدن به گروههای مختلف، خارج کردن و حذف آنها به بسته شدن جامعه و حذف ظرفیتها کمک میکند قاعدتا تا چند کیلومتری هم میتواند به حرکت خود ادامه دهد. البته بعد از چندی شروع میکند به فروپاشی.
- چرا درآمدهای بالای نفتی نتوانست در این دوران حداقل شرایطی مشابه با دوره آقای خاتمی را تکرار کند؟
ما از ابتدای انقلاب در تحریم آمریکا هستیم اما هیچ وقت اینقدر وابسته به واردات نبودیم و نابرابریها این قدر گسترده نبود و جالب اینکه به رغم فقیرتر بودن در گذشته انسجام اجتماعی هم بیشتر بود. این وضع ظرفیتی بود که در این دوره از بین رفت. هم نابرابری بیشتر شد و هم انسجام اجتماعی گسسته شد. بنابراین ظرفیت برای مداخله آمریکا و این ائتلاف جهانی برای تحریم بوجود آمد و عوامل آمریکا نیز در داخل این زمینه را ایجاد کردند. ضمن اینکه دولت قبل در شکلگیری این تحریمها سهم اساسی داشت. به نظر من این ائتلاف جهانی علیه ایران اتفاقی نیست.
- دولت آقای روحانی در صورت موفقیت در بحث تحریمها با چه مشکل جدی دیگری در حوزه اقتصادی مواجه است؟
شکلگیری یک پارادیم اقتصادی مالی که در آن بانکها و موسسات مالی و اعتباری، نقش تعیینکنندهای در جلوگیری اصلاحات دارند. اینها ماننده غدههای سرطانی هستند که وارد سفتهبازی و دلالی شدند و منابع اصلی آنها درآمدهای نفتی و بخش عمومی است.
این موسسات و بانکها بخش عمدهای از درآمد و داراییهای خود را به صورت ارزهای خارجی نگاه داشتهاند که یکی از موانع اصلی پایین آمدن قیمت ارز است چرا که کاهش قیمت ارز موجب کاهش دارایی اینهاست. طبیعتا اینها به بانک مرکزی فشار خواهند آورد که نهایت بازنده ماجرا میلیونها شهروند هستند که دیگر توان تامین هزینههای درمان خود را ندارند. قاعدتا عدم توانایی تامین چنین هزینههایی در جامعه میتواند به سرعت به یک انفجار اجتماعی کمک کند. البته در خصوص تحریمهای اقتصادی هم معتقدم میتواند موهبت تاریخی برای ایران هم محسوب شود. چرا که مشکلات داخلی به مرحلهای میرسد که حکومت ناگزیر به اصلاحاتی است که در آن همه مردم برای حفظ کیان جامعه شرکت میکنند.
چرا که در شرایط کنونی و تجربه چهار پنج سال گذشته هم نشاند میدهد افراد صاحب قدرت به سادگی حاضر به تسهیم و تقسیم قدرت با مردم نیستند و خیلی امیدواری به تغییرات از داخل ندارم مگر اینکه تهدیدهای جدی خارجی منجر به بازنگری در سیاستهای کلان از سوی ساختار قدرت صورت گیرد.
- اقدامات صورت گرفته از سوی دولت یازدهم را چطور ارزیابی میکنید؟
حدود ۳ ماه بیشتر از سر کار آمدن دولت نگذشته و شاهد سنگاندازی هستیم که در تلاش تخریب اعتبار دولت هستند. شاهدیم جریانهای وابسته به قدرت مثل رسانههای عمومی در تلاشی ناشیانه هستند و در این تخریب عجله دارند که خوشبختانه میتواند به نتیجه عکس تبدیل شود چرا که مردم میتوانند متوجه شوند مسئول همه این نابسامانیهایی که به ارث بردهاند نه این دولت که دولت مورد حمایت اصولگرایان در کشور بود. دولتی که در هشت سال گذشته از بیشترین حمایتها بهره برده است.