ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
بررسی «بی‌سرپرستی عاطفی» در میزگرد گروه زندگی

عواطف گمشده

شهروندان:
گرفتاری‌های شغلی، مشکلات اقتصادی و… در زندگی ماشینی و مدرن امروز باعث شده تا اعضای خانواده به عنوان کوچک‌ترین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی از همه فاصله بگیرند. بی‌سرپرستی عاطفی یکی از مهم‌ترین مسائلی است که باید خانواده امروز به آن توجه ویژه‌ای داشته باشد.

جوانانوالدین امروزه به جای آنکه تمام توجه‌شان را به موفقیت‌های تحصیلی فرزندان معطوف کنند، باید به مسائل عاطفی آنان بیشتر بها دهند. دکتر علیرضا شریفی یزدی، جامعه‌شناس و پژوهشگر در زمینه خانواده، دکتر غزال زاهد، فوق‌تخصص روانپزشکی کودکان و نوجوانان و دکتر طهمورث شیری، جامعه‌شناس، تأثیرات بی‌سرپرستی عاطفی کودکان و نوجوانان و آسیب‌های آن را بر خانواده و اجتماع در میزگردی چندساعته موشکافی کردند.

  •  بی‌سرپرستی عاطفی چه مفهومی دارد و چه آسیب‌هایی به دنبال می‌آورد؟

دکتر شیری: تصور می‌کنم باید در مفاهیم بازنگری شود. اکنون مفهوم سرپرست خانواده نسبت به گذشته تغییر کرده است. در واقع انسجام و رابطه عاطفی میان اعضای خانواده با وجود وسایل ارتباطی نوین تغییرات چشمگیری پیدا کرده است. انزواجویی یا فردیت خانواده‌ها در سطح جامعه افزایش یافته است.

در گذشته افراد حداقل برای صرف ناهار یا شام در کنار اعضای خانواده می‌نشستند و با هم گفت‌وگو می‌کردند اما اکنون با وجود وسایل ارتباطی، حتی در مراسم خانوادگی و مهمانی‌ها می‌بینیم افراد مشغول کار با موبایل یا وسایل ارتباطی جدیدشان هستند. بنابراین در خانواده‌ها بحث فردیت به نوعی تقویت شده است و مفهوم سنتی سرپرست که فردی الگوهای فرهنگی خود را به فرزندانش منتقل می‌کند یا شیوه برخورد و منش اجتماعی را به فرزندان آموزش می‌داد، دگرگون

شده است.

امروزه با وجود وسایل ارتباطی نوین،‌ کودکانی که سواد خواندن و نوشتن دارند، بلافاصله وارد این چرخه می‌شوند و شخصیت‌هایشان شکل می‌گیرد. از این رو مفهوم سرپرست نیاز به بازنگری دارد.

شاید ۳۰ سال پیش مفهوم بدسرپرست معنا داشت اما امروزه با وجود وسایل ارتباطی جدید، این مفاهیم تغییر کرده است. نکته بعدی در این میان در مورد کودکانی است که وارد فضای آموزشی و مدرسه می‌شوند، آنها آنقدر دانش ارتباطی را در این فضا کسب می‌کنند که با ورود به خانه، ‌دیگر حرف‌شنوی سابق را از خانواده و والدین ندارند و این گلایه اکثر والدین و مایه تعجب خانواده‌ها شده است. دلیل این موضوع به فضای جامعه باز می‌گردد که در چند دهه گذشته کاملاً ‌ملتهب بود و ثبات اجتماعی در آن وجود نداشته است.

دوم این که وسایل ارتباطی نوین روز به روز در حال گسترش است و شبکه‌های اجتماعی مجازی، شرایطی را به وجود آورده که کودکان کم سن و سال به راحتی می‌توانند وارد این فضاها شوند و به نوعی به عضویت این شبکه‌ها درآیند. طبیعی است چنین فضایی روی نگاه این قشر تأثیر ویژه‌ای برجا می‌گذارد. در این راستا باید محتاطانه عمل و رفتار کنیم. علاوه بر این باید مفهوم بدسرپرستی را در ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار دهیم.

به این معنا که گاهی اوقات منظورمان از این مفهوم، فشارهای جسمی و روانی است که به کودکان وارد می‌شود اما در قالبی گسترده‌تر که این به معنای به وجود آوردن فضایی است که کودکان از زمان طفولیت تا زمانی که قرار است وارد خانواده و جامعه شوند، در فضایی نامناسب رشد کنند و نتوانند ارتباط منطقی و ارگانیکی که سایر کودکان به آن مجهز هستند را برقرار کنند.

دکتر غزال زاهد: زمانی که صحبت از سرپرستی می‌شود به معنی تهیه سرپناه، خوراک، پوشاک و آغوش برای کودک است تا از همه نظر تأمین شود. دو اصطلاح سوءاستفاده و غفلت از کودک، در قالب بی‌سرپرستی و بدسرپرستی جای خواهد گرفت و اتفاقی که به دنبال این دو موضوع رخ می‌دهد، موجب آزار کودک چه به واسطه غفلت و چه به واسطه مشکلات روانشناختی که به سراغش می‌آید، خواهد شد.

در این موارد کودک با مشکل سلوک، انواع مشکلات خلقی و مشکلات اضطرابی روبه‌رو می‌شود و ممکن است به سمت خودکشی پیش برود. برای پاسخ به این سؤال که چرا چنین می‌شود؛ باید مشکلات قدیم را در نظر گرفت. در مجموع استرس‌های محیطی، فرسودگی والدین و شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتماعی این مشکلات را شامل می‌شود که برای توضیح بیشتر باید به والدینی اشاره کرد که خود مشکلات روانشناختی دارند، افسرده‌اند، دچار وسواس، اضطراب یا اعتیاد هستند یا این که به دلیل حجم کاری زیاد و گرفتاری، فرصت برقراری ارتباط یا صرف وقت برای کودک خود را ندارند و مهم‌تر از همه این که خودشان درگیر و مجذوب فضای مجازی و مدیا هستند و رفتار و اعمال فرزند برایشان اهمیتی ندارد.

گروه دیگر والدینی هستند که در آستانه طلاق قرار دارند و از نظر عاطفی درگیر و سرد هستند که به این علت به فرزندشان آسیب وارد می‌کنند. ضمن این که برخی والدین از روش‌های فرزندپروری بی‌اطلاع هستند و نمی‌دانند چطور باید رفتار کنند که در این صورت ممکن است به فرزند آسیب وارد شده یا این که موجب غافل ماندن از او شود. فقر و نداری که در حال حاضر موجب فرسودگی زوجین در جامعه شده موضوع قابل مطالعه دیگر است.

دکتر شریفی یزدی: بی‌سرپرستی عاطفی، از نکاتی است که متأسفانه به خوبی به آن پرداخته نشده است. از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، وقتی به قانونی که اخیراً برای کودکان بی‌سرپرست در شهریورماه مصوب شده و آبان ماه جاری توسط رئیس جمهوری به سازمان بهزیستی ابلاغ شده است نگاه می‌کنیم، زمانی که پدر حضور نداشته باشد، مسئولیت به پدر و جد پدری و به ترتیب وابستگان درجه دو و سه می‌رسد اما هیچ توجه و نگاهی به خانواده مادری نشده است در حالی که مطالعه جامعه‌شناختی در پژوهشکده خانواده گویای این واقعیت است که بار اصلی فرزندان پس از جدایی بر دوش خانواده زن است اما در قانون به هیچ عنوان به آن اشاره نشده است. موضوع دیگر مقوله روانشناختی است. فرزند به لحاظ عاطفی تا حدود ۶ ماهگی بیداری چندانی ندارد اما از یک سالگی تا سه سالگی زمانی که به هر دلیلی از مادر جدا می‌شود، مشکلات عدیده روانی برای او ایجاد می‌شود که به عقیده روانشناسان و روانپزشکان ماندگار هم خواهد بود.

نتیجه‌ای که می‌توان از این موضوع استخراج کرد، این است که وقتی در حوزه اجتماعی، رفتارهای این کودکان در سال‌های بعد مورد بررسی قرار می‌گیرد نمی‌توان از این نکته مهم بی توجه گذشت که یکی از نقش‌های بهزیستی به عنوان یک اورژانس اجتماعی این است که بررسی شود کدام کودک دچار بی‌سرپرستی یا بدسرپرستی عاطفی است، مطالعات جامعه‌شناختی نشان می‌دهد بسیاری از این کودکان دچار نوعی بی‌هنجاری هستند.

به این معنا که هنجارهای مثبت یا منفی با تعریف اجتماعی آن برای این کودکان شناخته شده نیست و این بی‌هنجاری خلأیی را به وجود می‌آورد که از دل آن نوعی بی هویتی خارج می‌شود. در راستای صحبت‌های استاد گرامی معتقدم بحث انسجام اجتماعی اهمیت دارد چرا که اگر خانواده را به عنوان معیار تحلیل در نظر بگیریم، امروزه به شدت از هم پاشیده است و دلایل متعددی دارد که یکی از آنها فضای مجازی بویژه برای نسل جدید است که با وجود تلفن‌های هوشمند و اینترنت در همه حال همراه افراد است.

برخلاف نظر دکتر شیری، معتقدم نقش سرپرست در دنیای امروز هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ تأثیرگذاری به دو دلیل افزایش پیدا کرده است. دلیل اول این است که در گذشته با خانواده‌هایی پرجمعیت سر و کار داشتیم در آن شرایط سرپرست برای فرزندان میانی زمان کافی صرف نمی‌کرد به این معنا که تکلیف فرزندان اول و آخر مشخص بود و معمولاً فرزندان میانی به لحاظ عاطفی گم بودند و فرصتی نبود که پدر و مادر به آنها بپردازند.

مثلاً فرزند دوم را فرزند اول حمایت می‌کرد و این رویه ادامه داشت اما در حال حاضر با کوچک شدن خانواده‌ها اتفاقاً درگیری عاطفی درون خانواده بین فرزند و پدر و مادر افزایش پیدا کرده است که این خود خطری جدی به حساب می‌آید زیرا خانواده‌ها به سوی تک فرزندی تمایل یافته‌اند و تمام هم و غم و فکر والدین به فرزندشان معطوف شده است اما به دلیل این که اغلب خانواده‌ها شیوه‌های فرزندپروری را نمی‌دانند، میزان آسیب وارد شده به فرزند بشدت افزایش پیدا می‌کند.

مبحث مهم دیگر در زمینه بی‌سرپرستی عاطفی، بحث تقسیم قدرت یا ساختار قدرت در درون خانواده است. در گذشته براساس یک سنت تکلیف مشخص بود و مرد نفر اول خانواده بود تا وقتی که فرزندان بزرگ شوند، زن نفر دوم بود و پس از آن با بزرگ شدن فرزندان، پسر بزرگ نفر دوم به حساب می‌آمد و به همین نسبت تقسیم قدرت تا انتها ادامه پیدا می‌کرد. اما امروز دچار نوعی اعوجاج و گیجی درخصوص تقسیم قدرت در درون خانواده شده‌ایم. به این معنا که زنان تا حدی به حقوق‌شان واقف شده‌اند و در خانواده درخواست سهم قدرت دارند که به حق و بجاست ولی اغلب مردان حتی تحصیلکرده این موضوع را نمی‌پذیرند و این درگیری، بین خانواده تعارض ایجاد کرده و مشکل‌ساز شده است و فرزندپروری از این مجموعه در حالی پا به عرصه می‌گذارد که بحث فرزندسالاری به دنبال آن مطرح است.

همه اینها نشانه‌های بدسرپرستی است و اولین حوزه‌ای که درون خانواده و با این شرایط دچار آسیب و لطمه می‌شود، حوزه عاطفی است. البته حوزه اقتصادی و سایر حوزه‌ها هم اثرگذار است.

اما نکته دیگر که درخصوص بحث عاطفی کودکان در خانواده مطرح است، پدیده چندشغلی والدین است. افراد مجبورند برای تأمین معاش ساعات بیشتری را به کار و فعالیت مشغول باشند و هم کارهای متعددی را انجام دهند و بخش دیگر به اشتغالات عاطفی خانواده‌ها بازمی‌گردد که حالت موازی پیدا کرده و در حقیقت خطری است که جامعه را درگیر می‌کند و بالطبع بر فرزندان اثر می‌گذارد. در برخی خانواده‌ها روابط مثلثی و گاه روابط مربعی شکل گرفته است. به این معنا که مرد بخشی از عاطفه‌اش را با همسر و بخشی از آن را به بیرون از منزل انتقال می‌دهد.

مطالعات نشان می‌دهد این حالت در میان زنان هم در حال افزایش است و این خلأ عاطفی از طریق تلفن، پیامک و اشکالی از این دست جبران می‌شود و تمام بار عاطفی این موارد بر دوش فرزند در سن کم قرار خواهد گرفت. در این مرحله دچار نوعی به‌هم ریختگی و بی‌هنجاری در این حوزه‌ها هستیم که نتیجه دوران گذار است. کارکردهای اخلاق سنتی‌مان به آرامی در حال از دست رفتن است اما جامعه به دلیل نوسانات اجتماعی که در سال‌های اخیر شاهد آن بوده‌ایم، قادر نبوده اخلاق متناسب با شرایط جدید اجتماعی و ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی نوین را به صورت غیررسمی ایجاد کند. به دلیل همین ناتوانی در خلأ به سر می‌بریم و در این فضا همه نوع اتفاقی خواهد افتاد که یکی از مهم‌ترین آن حتی برای ما که دانش‌آموخته جامعه‌شناسی هستیم، بحث‌های روانشناسی است.

  • خانواده‌ها به دلیل بی اطلاعی از ویژگی‌های فرزندپروری نمی‌توانند آن طور که شایسته است، رفتار کنند. حال اگر بخواهیم به آنها آموزش دهیم که به جای معطوف شدن تمام توجه‌شان به پیشرفت در شاخه‌های علمی و تحصیلی فرزندان به دیگر نیازها و مشکلات عاطفی فرزند باید توجه کنند و این زنگ خطر رادر ذهن‌شان به صدا درآوریم که آزمون ناپیدای عاطفی را چگونه در مورد فرزندشان درک کنند و به گونه‌ای خاص در این مورد با حساسیت برخورد کنند، باید چه راهی را در پیش گرفت؟

دکتر غزال زاهد: اخیراً شکایت والدین از بدرفتاری فرزندان افزایش پیدا کرده است. آنها از نق زدن، بهانه گرفتن، هراس و اضطراب، ترس‌های زیاد، همکاری محدود، به قول خودشان آبروریزی در جمع فرزندان گلایه می‌کنند در حالی که نمی‌توان تمام این موارد و بدرفتاری را ناشی از مشکلات روانپزشکی صرف که نیازمند مراجعه به درمانگاه‌ها است، دانست، بلکه این بدخلقی و نوسانات هیجانی که در حال حاضر و در سطح جامعه فوق‌العاده شایع است علل زمینه‌ای متفاوتی دارد.

یکسری نیازهای پایه در افراد وجود دارد مثل خوراک، خواب و… اما یکی از نیازهای پایه نیاز به دوست داشته شدن و مورد توجه قرار گرفتن است. والدین عصر حاضر دنبال این هستند که درآمدی داشته باشند تا مخارج زندگی را تأمین کنند و درگیری‌های متعدد شغلی و درگیری‌های عاطفی‌شان را پاسخ دهند.

روابط عاطفی خارج از چارچوب زندگی زناشویی و خانوادگی قسمت عمده انرژی و وقت آنها را می‌گیرد به طوری که دیگر انگیزه و حوصله‌ای نمی‌ماند برای این که با ورود به منزل زمانی را با فرزندان بگذرانند. والدینی که درگیر فضاهای مجازی و علاقه‌مندی‌های جدید که در جامعه ایجاد شده هستند و فرصت ندارند و البته والدین نمی‌دانند کودک در مراحل مختلف رشد چه حالاتی را از خود نشان می‌دهد چه نیازمندی‌هایی دارد و چه طور باید به اینها پرداخت و به کودک خدمات داد.

والدینی که خود مشکلات خاص عاطفی و ذهنی دارند (خفیف، موقت یا در حدی که تبدیل به یک مشکل روانپزشکی شود). والدینی که درگیری بین خودشان باعث می‌شود که یا به فرزند توجه نکنند یا بنا بر فرمایش دکتر شریفی یزدی که به زیبایی هم به آن اشاره کردند به فرزند قدرت می‌دهد یا این که فرزند ارتباط شغلی با والدین خود تشکیل می‌دهد و به نوعی فضا را در دست می‌گیرد به گونه‌ای که فرزند سنگ صبور یا مشاور اصلی والدین خود می‌شود. متأسفانه در این شرایط فرزند از درون دچار آسیب می‌شود که این آسیب بر حسب مراحل مختلف سنی متفاوت خواهد بود و به صورت ترس‌ها و اضطراب‌ها، نق زدن و گریه زیاد، بدرفتاری، بدخوابیدن، بدخوردن، چسبندگی زیاد به والدین بروز پیدا می‌کند.

والدین متوجه نیستند چه اتفاقی افتاده است و گمان می‌کنند فرزند همیشه به آنها پناه می‌آورد غافل از این که فرزند مضطرب است و به خاطر شرایط به هم ریخته و آشفته خود را به والدین می‌چسباند و هرچه که بزرگ‌تر می‌شود، به صورت اختلالات روانشناختی، انواع اختلالات اضطرابی و خلقی، بزهکاری و فاصله گرفتن از والدین از ابتدای دوره نوجوانی، اهانت به والدین، قبول نداشتن والدین و مواردی از این دست که ممکن است در دوره نوجوانی به وجود آید اما در مورد کودکانی که با شرایط نام برده رشد پیدا کرده‌اند شدت می‌گیرد زیرا گمان می‌کنند نمی‌توانند به این پدر و مادر تکیه و با آنها درد دل کنند چرا که گوش‌شان بدهکار نیست و این حالات بتدریج در فرزندان به وجود می‌آید شاید آنها در دوره کودکی قابل کنترل بوده‌اند اما در مرحله نوجوانی قدرت تصمیم‌گیری پیدا کرده، جثه بزرگ‌تری یافته و قدرت‌شان بیشتر شده است، جو همسالان آنها را حمایت می‌کند و تازه گرفتاری والدین با این فرزندان آغاز می‌شود.

  • این خلأهای عاطفی در دختران که مادران آینده هستند، چه آسیب‌هایی را به دنبال خواهد داشت؟

دکتر غزال زاهد: تکامل جنسی، شناختی و بلوغ دختران تا حدی زودتر از پسران صورت می‌گیرد و اکثراً به طور طبیعی مادر با دختر ابتدای نوجوانی درگیری‌هایی دارد (سن ۱۲ تا ۱۴ سال) ولی پسر از این بابت با تأخیر روبه‌رو است. معمولاً پدر با پسر در دوره سنی ۱۴ تا ۱۶ سال درگیری بیشتری دارد تا این که این فرزندان پختگی شناختی رفتاری، جسمی و عاطفی خود را پیدا کنند و به پایان دوره نوجوانی برسند و آرام آرام متوجه فضا شوند. متأسفانه شرایط امروزی به گونه‌ای است که صمیمیت و نقش خاصی که یک مادر در گذشته برای دختر و پدر برای پسر داشته است (محبت کردن به فرزند هم جنس که از ابتدای دوره نوجوانی بسیار ارزشمند است) اطلاعات دادن، هم‌صحبت شدن، درددل کردن، شوخی کردن، نوازش کردن و همکلام شدن کاهش پیدا کرده است.

طبیعی است که باید دختران برخی مفاهیم و موارد را از یک زن به عنوان الگو، آموزش ببینند و برخی حرف‌ها را بایستی با یک زن که مادر می‌تواند نقش این الگو را ایفا کند در میان بگذارند همان طور که پسران نیاز دارند این ارتباط را با یک مرد و البته پدرشان برقرار کنند. وقتی که والدین به هر دلیلی حضور نداشته باشند و به دلیل نبودن صمیمیت فرزند با آنها خصومت داشته و آنها را قبول نداشته باشد، به سراغ افرادی خواهد رفت که هم این اطلاعات و هم محبت را در اختیارش قرار می‌دهد اما نمی‌توان در مورد عاقبت این مسأله که بسیار هم بااهمیت است، اطمینان خاطر داشت.

تمام موارد یاد شده در مورد ارتباط بهتر فرزند با یکی از والدین به دوران نوجوانی فرزند بازمی‌گردد در حالی که هم دختران و هم پسران در دوران کودکی احساس نیاز و وابستگی بیشتری به مادرشان دارند زیرا او مراقبت بیشتری از فرزند خواهد داشت و به دلیل حضور کمتر پدر در محیط خانه، بیشترین نیاز فرزند توسط مادر پاسخ داده می‌شود.

نکته مهم دیگر این است که در جامعه امروز فرزندان از قدرت خاصی برخوردارند و پدر و مادر رسماً از فرزندشان احساس ترس دارند و تصمیم‌گیری‌ها برعهده فرزند خواهد بود و در نهایت مسیر فعالیت‌ها و کارهای روزانه را با وجود ادعاهایی که پدر و مادر دارند، فرزند هدایت می‌کند. در واقع نقش اصلی که در گذشته به عهده پدر بوده و البته درست و بجا هم بوده است بخصوص نقش‌های کلیدی که در مورد نوجوان تعریف می‌شده است و ممکن بود مادر خانواده از پس آنها برنیاید، از بین رفته است. در این شرایط یا فرزندسالاری شکل گرفته است یا این که قدرت موازی و مساوی پدر و مادر در نقطه روبه‌روی هم نکته مورد اهمیت دیگری است که باعث می‌شود فرزند از این تقابل قدرت سوء استفاده کند و کار خود را پیش ببرد.

در حال حاضر در سیستم خانواده سلسله مراتب تعریف نمی‌شود و تعریف برای فرمانبری در شرایط و خانواده‌های کنونی وجود ندارد.

  • زمانی گفته می‌شد حضور مادران در خانه جلوی این آسیب‌ها را می‌گیرد. با این نظر موافقید؟

دکتر شیری: می‌توان گفت این آسیب‌ها در صورت خانه‌دار بودن مادر تا حدودی کمتر خواهد بود اما برای توضیح بیشتر باید گفت در علوم انسانی نمی‌توان قاطع و محکم در مورد مسائل حکم کرد. از این رو وقتی از سرپرست صحبتی به میان می‌آید، باید به این موضوع توجه داشت که سرپرست محصول و مسئول چه خانواده‌ای است. آیا پدر و مادری که در مورد آنها صحبت می‌شود، صلاحیت انتقال دانش و تجربیات خود را به فرزندانشان دارند یا خیر.

این تفاوت‌ها زمانی که جامعه ما سنتی و بسته بوده، بیشتر قابل مشاهده بوده است اما در حال حاضر این تقسیم‌بندی از بین رفته است چرا که خانواده دگرگون شده است و نمی‌توان به این قضیه آرمانی و تک علتی نگاه کرد. باید این موضوع را یادآور شوم که نظارت خانواده و سرپرست‌ها به فرزندان کاهش پیدا کرده است چرا که مهمانان ناخوانده زیادی وارد فضای جامعه و خانواده شده است شخصیت اکتسابی، شخصیت کودکان و نوجوانان ما را شکل می‌دهد و بر همین اساس نظارت‌ها کمتر می‌شود و والدین هم که با فضای جدیدی مواجه شده‌اند، با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو خواهند شد.

به همین علت معتقدم بایستی دایره مصادیق و تعریف‌مان از بد سرپرست تغییر پیدا کند زیرا حتی والدینی که به واسطه چند شغله بودن نمی‌توانند ارتباط عاطفی خوبی با فرزندشان برقرار کنند و به واسطه فقر و متغیر‌های مداخله کننده مختلف، نمی‌توانند انتقال دهنده الگوهای فرهنگی‌ای باشند که خودشان از آن طریق رشد یافته‌اند، بدسرپرستی را معنا می‌کنند.

از این رو بد سرپرستی گستره بسیار وسیعی را شامل می‌شود که تنها یک نمونه آن آزار جنسی و روحی کودکان است.

نکته قابل ملاحظه دیگر این است که در حال حاضر نظارت‌ها کمتر شده است و مطالعات جامعه‌شناسی نسل‌ها گویای این واقعیت است که تضاد نسلی به حدی رسیده که در مقایسه نسل جدید و نسل گذشته الگوپذیری فرهنگی، آموخته‌ها، دانش اکتسابی، منش، تعامل با دیگران و بسیاری از ویژگی‌های دیگر با تضاد قابل توجهی روبه‌رو شده است و بالطبع گلایه‌های خانواده از تربیت فرزندشان به میزان زیادی افزایش پیدا کرده است.

بنابراین باید در خصوص بحث بدسرپرستی عاطفی، موضوع را تحت تأثیر عوامل مورد مطالعه قرار دهیم زیرا به دلیل ورود متغیر‌های بی‌شمار در فضای خانواده، ساختار آن دگرگون شده و پیامدهای متعددی به دنبال داشته است. از سوی دیگر ما در سطح جامعه آرامش لازم و کافی را نداریم و همین موجب می‌شود خانواده که مهم‌ترین نهاد برای شکل دادن به هویت کودک است، با مشکل مواجه شود و در ارائه بسیاری از کارکردهای خود ناتوان عمل کند.

از طرفی خانواده‌های گسترده قبل به خانواده‌های هسته‌ای تبدیل شده‌اند که هویت شخصی ندارند. برخلاف گذشته که دختران و پسران پس از ازدواج در کنار خانواده خود زندگی می‌کردند و جدا شدن و فاصله گرفتن از آنها دفعی و ناگهانی اتفاق نمی‌افتاد، بلکه جدایی دختر و پسر از خانواده همسرشان به مرور و به آرامی انجام می‌شد در همین فرآیند بسیاری از مفاهیم و مهارت‌هایی که نیاز بود از طریق پدر یا مادر به فرزند آموخته شود، منتقل می‌شد. اما امروز این جدایی ناگهان اتفاق می‌افتد بنابراین باید انتظار بروز مشکلاتی را در آینده داشت و مؤلفه‌هایی که قرار است تحت تأثیر آن زندگی کنند، برایشان مشخص شده است.

دکتر شریفی یزدی: به لحاظ تاریخی در کشور ایران زنان خانه‌دار قدمت ۱۵۰ ساله دارند زیرا پیش از آن چنین نبوده است و تقریباً اکثریت زنان شاغل بوده‌اند اما نوع شغل‌شان در هر منطقه متفاوت بوده است. زنان در طول روز زمان‌هایی را به تولید و درآمدزایی اختصاص می‌دادند.

  • شما به کیفیت حضور اعتقاد دارید؟

دکتر شریفی یزدی: خوشبختانه یا متأسفانه اگر آگاهانه رفتار شود، زنان شاغل ما در بخشی از حوزه‌ها موفق‌تر از زنان خانه‌دار هستند. زیرا در یک دوره سنی این الزام وجود دارد که مادر باید در کنار فرزند باشد تا او از دایره مشکلاتی مثل اضطراب جدایی و مشکلاتی از این دست دور باشد اما بعد از مدتی کودک باید وارد شبکه‌های اجتماعی شود. این اتفاق در نسل‌های گذشته به این گونه رقم می‌خورد که کودکان علاوه بر این که در جمع خواهر و برادرشان حضور داشتند، اطراف خود کودکان همسن و سال اقوام‌شان را می‌دیدند و با گروه همسالان که قرابت خونی هم داشتند ارتباط می‌گرفتند اما امروز این شبکه‌ها حذف شده است و مهدهای کودک و کودکستان‌ها به شکلی جایگزین آن شبکه‌ها شده‌اند در نتیجه چه زنان خانه‌دار باشند و چه نباشند، به لحاظ جامعه‌شناسی خانواده به طور حتم از یک سنی کودک باید از مادر جدا شود تا او بتواند در یک شبکه اجتماعی همسالان از محاسن این اتفاق استفاده کند و فرآیند اجتماعی شدن را قبل از حضور در مراکز پیش‌دبستانی و مدرسه سپری کند.

نکته بعدی که اثرگذار بوده و حوزه عاطفی کودکان را از نظر اجتماعی واکاوی می‌کند، این است که در سطح هر جامعه‌ای پنج نهاد اصلی اقتصاد، آموزش، اعتقادی،‌ سیاست و خانواده وجود دارد. به این معنی که ممکن نیست چه در حال حاضر و چه در عمق تاریخ لفظ جامعه به جایی اطلاق شود که فاقد این ۵ نهاد اصلی باشد، زمانی که این چنین شد، تعامل بین این ۵‌ نهاد اصلی جامعه را متعادل ساخته و استوار نگه خواهد داشت.

هر کدام از این نهادها کارکردهای متعددی دارند برای مثال در جامعه‌شناسی آموزش و پرورش، برای نهاد آموزش اجتماعی کردن، تربیت، ‌الگوسازی‌ها و کارکردهایی از این قبیل در نظر گرفته می‌شود که سازمان‌های رسمی و غیررسمی هر یک از این کارکردها را ایفا می‌کنند. همچنین اصلی‌ترین کارکرد نهاد اقتصاد، پاسخگویی به نیازهای اقتصادی افراد جامعه است. یا این که دو کارکرد اصلی نهاد سیاست، ‌امنیت و نظم در اجتماع است و کارکرد نهاد اعتقادی ایجاد اصول اخلاقی در جامعه است و در نهایت تولید نسل و تربیت نسل از کارکردهای نهاد خانواده است اما در سال‌های اخیر بالاخص در دو یا سه دهه اخیر ۴ نهاد اصلی دیگر به دلایل مختلف کارکردهای اصلی‌شان را به درستی اجرا نمی‌کنند و در این بین خانواده ناگزیر است بخشی از کارکردهای آن نهاد‌ها را به عهده بگیرد تا فرزندش از گزند هر نوع آسیبی مصون باشد.

به عنوان مثال ارائه صحیح و دقیق موضوعات درسی به عهده نهاد آموزش است اما از آنجا که مدرسه نتوانسته این کارکرد را به درستی انجام دهد، خانواده مجبور خواهد شد با صرف هزینه مضاعف از طریق کلاس‌های خصوصی کمبودهای درسی فرزندش و ضعف کارکردهای نهاد آموزش را جبران کند همچنین زمانی که نهاد اقتصاد معاش خانواده را تأمین نکند یا این که نهاد سیاست در ایجاد امنیت در جامعه ناتوان ظاهر شود، خانواده بخشی از زمان خود را صرف پوشش‌دهی این خلأها خواهد کرد در نتیجه زمانی که خانواده تلاش می‌کند تا کژ کارکردی‌های ۴ نهاد دیگر را جبران کند، ترجیح می‌دهد یک یا دو فرزند داشته باشد و از کارکردهای اصلی خود که تولید مثل است، باز می‌ماند و از تربیت صحیح فرزند که از قضا بی‌سرپرستی عاطفی در این سبد و حوزه قرار می‌گیرد، باز می‌ماند.

دکتر غزال زاهد: همان طور که دکتر شریفی اشاره کرد، دوره‌ای به نام دوره دلبستگی وجود دارد یعنی دوره‌ای که کودک نیاز شدیدی دارد به این که با مراقب اولیه‌اش زمان سپری کند که شامل سرویس دادن‌های جسمی، عاطفی، ‌نگاه کردن، ‌در آغوش گرفتن، ‌ماساژ دادن، لمس کردن، ‌خندیدن و بوسیدن می‌شود. این دوره از ۸ ماهگی کودک شروع و تا پایان سه سالگی مشروط بر این که مشکلی پیش نیاید، ادامه پیدا می‌کند.

در این دوره توصیه می‌شود مادر در خانه و کنار فرزند بماند زیرا مراقب اول و فردی است که بچه از او شیر می‌خورد و به آغوش،‌ صدا، بو، ‌چهره و حضور او نیاز دارد و معمولاً فرد دیگری نمی‌تواند با چنین کیفیتی جای مادر را پر کند. در حال حاضر که موضوع خانواده برای کشورهای اروپایی بسیار مهم شده و مطالعات زیادی صورت گرفته است، مسئولان این کشورها برای مادران تا پایان سه سالگی درآمدی بالا و قابل توجه در نظر گرفته‌اند و از آن به بعد یعنی از حدود سن ۵/۳ تا ۴ سالگی کودک به مهد سپرده می‌شود و مادر وارد اجتماع می‌شود زیرا این حق یک زن و مادر است و محکوم به ماندن در خانه نیست و نمی‌توان این حق را از یک زن گرفت.

لازم است به این نکته هم اشاره کنم که بهتر است پدر سکان یک خانواده را در دست بگیرد به این دلیل که ذاتاً خلقت زن این گونه است که ظرافت دارد و باید مورد دوست داشته شدن، محبت و حمایت قرار گیرد و اتفاقاً اگر قرار باشد باز تمام مشقت و مسئولیتی که یک مرد در خانواده و جامعه به عهده می‌گیرد را بردوش بگیرد، آسیب می‌بیند. از این جهت می‌گویم که باید قدرت اول و اصلی خانواده در دست یک مرد باشد اما نه به این معنا که حقوق زن زیر پا گذاشته شود بلکه باید ضمن حفظ حقوق زن به عنوان یک انسان، سکان خانواده در دست مرد باشد تا زن به لحاظ روان‌شناختی و جسمی آسیب کمتری دیده و کمتر فرسوده می‌شود.

در همین راستا با وجود تمام مشغله‌ها، سردرگمی‌ها و خستگی‌ها والدین چطور می‌توانند کیفیت حضورشان را در کنار اعضای خانواده بالا ببرند؟ بسیار اتفاق می‌افتد زن و شوهر ساعاتی را در کنار هم یا در خودرو سپری می‌کنند اما با هم صحبت نمی‌کنند و حرفی برای گفتن ندارند یا بسیاری از اوقات در خانه فقط به هم نگاه می‌کنند ناچار بعد از دقایقی سراغ موبایل یا تلویزیون می‌روند. در واقع خیلی وقت‌ها حضور والدین و همسران در خانواده اتفاق می‌افتد اما رشته اصلی گم شده است و نمی‌دانند چطور با هم ارتباط خوب و مؤثری برقرار کنند.

دکترغزال زاهد: پدر و مادر شاغل هنگام عصر خسته و عصبانی به خانه می‌روند اما هیچ توجیهی وجود ندارد که غم، غصه‌ها، عصبانیت‌ها و ناراحتی‌های طی روز به شب منتقل شود کما این که اگر قرار بود این زن و مرد بعد از کار روزانه به یک مهمانی دعوت شوند یا در جمع دوستانشان حضور داشته باشند، غر نمی‌زدند یا این که غر زدن‌شان شکل دیگری به خود می‌گرفت و در قالب یک درد دل دوستانه عنوان می‌شد و سعی می‌کردند از زمان بودن در کنار هم لذت ببرند. علاوه بر این موضوع، باید پذیرفت که با گرفتن نقش پدر یا مادر مسئولیتی برعهده فرد قرار می‌گیرد که در آن شکی نیست و بر همین اساس موظف است در زمان کودکی فرزند به صورت پراکنده میان فرزند دختر و پسر وقت سپری کند و با ورود او به دوره نوجوانی با گرایش بیشتر به سمت فرزند هم جنس بخشی از زمان خود را به فرزند اختصاص دهد اما این به آن معنا نیست که پدر مقابل تلویزیون بنشیند و کنترل‌ آن را به دست بگیرد و هنگام تماشای تلویزیون از فرزند بخواهد کنار او بنشیند چرا که این کیفیت درستی نیست بلکه منظور این است زمانی را صرف صحبت کردن، ‌خندیدن، پرس و جو در مورد مسائل روزانه در آغوش گرفتن، نوازش کردن، کشتی گرفتن و مواردی از این دست آن هم متناسب با سن فرزند و نیاز او یا نوجوان کنند آن هم به گونه‌ای که نوجوان آن را می‌پسندد.

از سوی دیگر پدر و مادر به بلوغ فرزند خود افتخار کنند و آن را به زبان بیاورند. در دوران کودکی،‌ نقش الگوی اول، ‌تا دوره نوجوانی پدر و مادر هستند بنابراین هر چه که قرار است فرزند در درجه اول آ‌ن را بیاموزد و دریافت کند از طریق والدین میسر خواهد شد اما به محض این که وارد دوره نوجوانی شد، از گروه همسالان و کسانی که برای او جایگاه قهرمان دارند نیز الگوپذیری می‌کند. با این وجود باز هم نقش والدین تا پایان دوره نوجوانی فرزند اثرگذار خواهد بود و اگر می‌خواهند فرزندشان به شکل صحیح تربیت شود، باید برای او وقت صرف کرده و به این فکر کنند که آیا پای صحبت‌های فرزندشان نشسته‌اند آیا به درد دل‌های او گوش سپرده‌اند آیا به صفات ثانویه ناشی از بلوغ اودقت کرده‌اند و در این ارتباط با او صحبت کرده‌اند یا این که به دلیل خجالت از این موضوع طفره رفته‌اند و با تمسخر از کنار این موضوع گذشته‌اند.

از دیدگاه روانشناختی این بسیار مهم است که یک پدر در مورد تغییرات جسمی پسر بالغ خود بدون خجالت با او صحبت کند و به محض این که علائم بلوغ در او ظاهر شد، به او تبریک بگوید، او را در آغوش بگیرد و به او افتخار کند، چند پدر و مادر در جامعه ما به بلوغ فرزندشان افتخار می‌کنند و پدید آمدن صفات ثانویه جنسی را به او تبریک گفته و برایش جشن و کادو گرفته‌اند، طبیعی است فرزندی که در این شرایط سنی که همه چیز را درک می‌کند و تمام زوایای پیرامونش را به خوبی می‌شناسد، زمانی که می‌بیند گوش پدر و مادرش بدهکار نیست و به او و شرایطی که در آن قرار دارد توجهی نمی‌کنند، به سراغ منابع دیگری می‌رود.

بر این اساس اگر قرار باشد والدین در سردرگمی‌های موجود الگوی حداقلی را در نظر بگیرند تا برای برقراری ارتباطی درست با فرزند و حتی همسرشان مجهز باشند، به آنها توصیه می‌شود به گونه‌های مختلف فضای خانه را برای خود مطلوب کنند که با رسیدن به خانه به جای رفتن به سراغ تلویزیون و موبایل، زمانی را برای صحبت با همسر اختصاص دهند بدون این که صدایی یا هرگونه مشغله‌ای این امکان را از آنها سلب کند و فضای مجازی موجود، حواس آنها را پرت کند.

در غیر این صورت انگیزه همصحبت شدن با همسر از بین خواهد رفت. آنچه از برقراری ارتباطی مؤثر میان زن و شوهر ممانعت می‌کند، روابط عاطفی خارج از زناشویی است که شرایط ایجاد آن هم برای زن و هم برای مرد وجود دارد و البته هرچه که یک مرد یا زن زیرک، باهوش و پخته باشند، از نظر عاطفی آن چنان گرفتار روابط پنهان می‌شوند که اگر حتی بخواهد با ورود به خانه وانمود کند که موضوعی وجود ندارد، باز هم نشاط و انرژی کافی برای صرف کردن وقت با همسر و فرزندان خود ندارد.

موضوع دیگر در همین راستا، مشکلات روانپزشکی است. گاه زن آنقدر وسواس دارد که محیط زندگی را تلخ کرده و آن چنان اضطراب دارد که نمی‌توان با او صحبت کرد و مرد آنقدر افسرده است که زن در آرزوی برآورده کردن نیازها از طریق همسرش می‌ماند. از سوی دیگر خانواده‌ها نمی‌دانند چطور تفریح کنند و چگونه خوش باشند. به نظر می‌آید اگر زن و مردی واقعاً یکدیگر را دوست داشته باشند و با هم رفاقت کنند خواهند توانست کنار هم بنشینند و برای یکدیگر صحبت کنند و به این ترتیب، لذت از یکدیگر برای آنها اولویتی برتر از فرزند پیدا خواهد کرد. به این معنا که حتی فرزند زمانی که ببیند پدر و مادرش از وجود هم لذت می‌برند و یکدیگر را دوست دارند، احساس آرامش می‌کند.

بر این اساس یکی از مصداق‌های بدسرپرستی، رفتار نامناسب والدین با یکدیگر است به این معنا که فرزند متوجه قضایا است و مدام هراس جدایی والدین‌اش را از یکدیگر دارد و در جلسات مشاوره این طور می‌گوید که این دو بالاخره تنهایم می‌گذارند و من بیچاره می‌شوم. باید محیط خانه آنقدر لذت بخش باشد که زوجین و فرزند بخواهند با یکدیگر صحبت کنند.

  • یکی از مشکلات والدین به مشکلات عاطفی دوره نوجوانی فرزندان مربوط می‌شود برای مدیریت آن چه راهکاری دارید؟

دکتر زاهد: تمایل به جنس مخالف در دوره نوجوانی موضوعی کاملاً اجتناب‌ناپذیر است و امری طبیعی و خدادادی است که در وجود انسان قرار داده شده. فرهنگ‌های مختلف در مورد ارتباط دختر و پسر به موارد متفاوتی اشاره می‌کنند اما براساس فرهنگ ما بایستی روابط دختر و پسر محدود و تعریف شده باشد تا به دوره ازدواج آنها برسد و طبیعی است که در این صورت سن ازدواج کاهش پیدا می‌کند. واقعیت این است که خانواده باید در گام نخست، میل جنسی و تمایل عاطفی به جنس مخالف را برای فرزند خود تفهیم کند و به او بگوید این تمایل در وجودت طبیعی است تا به این ترتیب فرزند احساس صمیمیت و نزدیکی با پدر و مادر خود کند و بتواند راحت‌تر با آنها صحبت کرده و مورد تأیید قرار گیرد. اما همین والدین باید در گام بعدی او را از خط قرمزهای مربوط به خانواده خود مطلع کنند هرچند که شاید در فضاهایی مثل برنامه های ماهواره‌ای، جامعه و گفتار اطرافیان این خط قرمز ها وجود نداشته باشد.

باید روابط دختر و پسر طیف، تعریف و تعادل داشته باشد و البته نظارت هم بر آن حاکم باشد. به این وسیله دیگر فرزند از پدر هراس ندارد و مادر مسائل را از پدر مخفی نخواهد کرد و پس از آن شاهد مشکلات بی شمار و نگران کننده در محیط خانواده نخواهیم بود. به همین منظور پدر باید داوطلبانه و دوستانه وارد قضیه شود و خود را دوست نشان دهد، خلأهای کوچک را نادیده بگیرد، کوپن خودش را برای هر چیزی نسوزاند تا ارتباط نوجوان با او قطع نشود و او هم بتواند بموقع به داد نوجوان برسد. گفتن این جملات به قصد بدعت‌گذاری یا سست کردن فرهنگ‌مان نیست بلکه به این دلیل است که باید با نوجوان تا پایان دوره نوجوانی او به آرامی و کجدار و مریز رفتار کرد.

نکته مهم دیگری را که به ذهنم می‌رسد به یاد استاد بزرگ مرحوم دکتر محمد ولی سهامی از روانپزشکان برجسته کشورعرض می‌کنم. از ایشان یاد گرفتم به والدین اینگونه آموزش دهم که وقتی می‌خواهند با فرزندشان که در مورد رفتار با جنس مخالف تا حدی زیاده‌روی می‌کند با طرح این مثال صحبت کنند که ارتباط با جنس مخالف شبیه به یک آزادراه سه بانده است که در این آزادراه لاین سمت چپ و تندرو متعلق به رانندگانی است که بسیار عجله دارند یا اینکه اتومبیل‌های گران قیمت و مدل بالا از طریق لاین سرعت تردد می‌کنند.

لاین وسط مربوط به اتوبوس و خودروهایی است که می‌خواهند مسیر را به راحتی پشت سر بگذارند و با اطمینان از آن عبور کنند و لاین سمت راست محل عبور خودروهایی است که رانندگان آن عجله‌ای برای طی کردن مسیر ندارند یا اینکه خودروهای معیوب و قدیمی در آن حرکت می‌کنند. طبیعی است خودروهایی که از سمت چپ تردد می‌کنند سرعت بالایی دارند اما معمولاً تصادف و سانحه در این لاین اتفاق می‌افتد اما لاین وسط علاوه بر اینکه به مسافران اطمینان بیشتری برای به سلامت رسیدن به مقصد می‌بخشد توسط اداره راهنمایی و رانندگی مورد تأیید واقع شده است و معمولاً اکثر افراد از این لاین استفاده می‌کنند.

باید به فرزند گفته شود ما نمی‌خواهیم از لاین کندرو استفاده کنی اما در مورد لاین سمت چپ که از حرکت در آن لذت می‌بری به تو هشدار خواهیم داد.

دکتر شیری: در جامعه‌شناسی بحثی تحت عنوان فرهنگ رسمی و غیررسمی وجود دارد که فاصله میان این دو مفهوم در حال حاضر بسیار زیاد است و در این صورت نقش اصلی سرپرست از بین خواهد رفت. به عنوان مثال در درون خانواده اعمالی صورت می‌گیرد یا اتفاقاتی می‌افتد که مورد پسند جامعه نیست و همین فاصله بین فرهنگ رسمی و غیررسمی که در خانواده و سطح جامعه وجود دارد مشکل‌آفرین خواهد شد چراکه والدین از فرزندان‌شان می‌خواهند واقعیت‌های فضای خانه را بیرون از این چارچوب بازگو نکنند.

در واقع والدین به نوعی دروغگویی را به فرزند القا می‌کنند. درست مانند مصاحبه‌های تلویزیونی مربوط به مسائل حساس و خاص جامعه که از افراد مختلف تهیه می‌شود اما همه آنها پخش نخواهد شد چراکه برخی از آنها خارج از چارچوب جامعه هستند. وقتی در این مواقع از زبان بدن استفاده می‌شود تا مصاحبه شونده از موضوعاتی مورد پسند صحبت کند نشانه‌هایی از تفاوت زیاد میان فرهنگ رسمی و غیررسمی جامعه مشهود می‌شود و میان آن چیزی که به آن اذعان داریم و آن طور که رفتار می‌کنیم یگانگی وجود نخواهد داشت.

از این رو حال که قرار است در این میزگرد در مورد بدسرپرستی بحث شود باید در همین راستا و براساس موارد یاد شده درخصوص این مفهوم بازنگری جدی صورت گیرد زیرا بسیاری از والدین به دلیل شرایط موجود صلاحیت نگهداری و سرپرستی از فرزندان خود را ندارند.

از زمانی که آلوین تافلر کتاب موج سوم را نوشت در واقع موج جدید فراصنعتی شدن، فشرده شدن اطلاعات و دگرگونی خانواده‌ها را به افراد هشدار داد. در این میان بخشی از بیانات به این باز می‌گردد که ما نمی‌توانیم در برخی پدیده‌ها تغییر ایجاد کنیم همان طور که با نگاه به سه دهه و نیم گذشته می‌توانیم به این واقعیت دست پیدا کنیم در واقع مقابله فرهنگی ما را به جایی نخواهد رساند چرا که مسائل فرهنگی به شکل لاک‌پشتی پیش می‌رود و به سرعت نتیجه‌بخش نخواهد بود. باید پذیرفت محصولاتی که امروز درو می‌کنیم نتیجه همان نهیب‌هایی است که آنها را نشنیده گرفته بودیم.

معتقدم در چند سال آینده، تکنولوژی تمام ابعاد و زوایای زندگی را در کام خود خواهد گرفت و این عقیده را براساس تحقیقات و پژوهش‌های صورت گرفته اعلام می‌کنم. حتی چندی پیش وزیر ارشاد این نکته را خاطرنشان کردند که در آینده‌ای نزدیک با تلفن همراه‌مان خواهیم توانست بیش از ۲۰۰۰ شبکه ماهواره‌ای را دریافت کنیم.

بنابراین باید توجه داشت تمام مسئولین و کارشناسان حتی متولیان حوزه درمان به منظور راهنمایی افراد بایستی جایگاهی را در مورد تأثیر وسایل ارتباطی در زندگی آنها مدنظر قرار دهند و به آن اشاره کنند. به همین دلیل است که می‌گویم سرپرست خانواده در برخی موارد کنترل امور را از دست خواهد داد. بنابر این بهترین راهکار این است که از وسایل و تکنولوژی‌های وارد شده به نحو احسن استفاده کنیم و از مسائل جالبی از قبیل آنچه دکتر زاهد در مورد بلوغ دختران و پسران به آن اشاره کردند بهره ببریم تا معیارهای خانواده سالم را که به هر جهت از این طریق با آن مواجه شده‌ایم منتقل کنیم.

حداقل انتظار این است که در داخل کشور بخشی از فاصله وحشتناک میان شبکه‌های داخلی و خارجی کاسته شود. سال‌ها است در مورد مصرف الکل در جامعه ما چشم بر حقایق بسته شده است تا اینکه در ماه اخیر رسانه‌ها برای اولین بار مطلبی را در مورد کلینیک‌های ترک الکل درج کردند.

نتیجه کتمان‌ها چیزی جز آسیب نخواهد بود و تا زمانی که قرار باشد چشم‌مان را بر واقعیت‌ها ببندیم نمی‌توانیم انتظار وجود خانواده سالم و سرپرست مناسب را داشته باشم. ضمن اینکه بدسرپرستی استمرار پیدا خواهد کرد. بنابراین حداقل راهکار بیان واقعیت‌ها و پذیرش مسأله و استفاده مناسب از ابزارهای نوین است تا بتوانیم امیال فرهنگی‌مان را ممکن سازیم.

دکتر شریفی یزدی: در مورد راهکارها لازم می‌دانم این موارد را عرض کنم که اگر می‌خواهیم کیفیت کار خانواده‌ها چه به لحاظ ایفای نقش همسری و چه نقش والدی، افزایش پیدا کند باید به چند نکته دقت داشت.

نخست اینکه تیپ‌های شخصیتی افرادی که قرار است با هم ازدواج کنند به کمک کارشناسان حیطه روانشناسی و روانپزشکی مورد بررسی قرار گیرد تا برای ازدواج افراد مشکلی به وجود نیاید.

دوم اینکه مهارت‌های زندگی که صحبت در مورد آنها فراوان است ولی به لحاظ عملی اتفاق خوبی در این خصوص رخ نمی‌دهد باید مورد توجه قرار گیرد و از طریق نهادی مثل آموزش و پرورش به کانون خانواده‌ها منتقل شود اما متأسفانه اگر حدود ۲۰۰۰ جلد کتب درسی را که در طول سال و زیر نظر سازمان‌ها و وزارت آموزش و پرورش به چاپ می‌رسد شخم بزنیم، نمی‌توان به صورت مستقیم به ارائه این مهارت‌ها برخورد و به صورت غیرمستقیم هم در کتب ادبیات فارسی، تعلیمات اجتماعی و کتب دینی بسیار ظریف مورد توجه قرار گرفته است.

آموزش و پرورش بایستی به این موضوع مهم بپردازد تا نخست فرزندان بخوبی تربیت شوند و دوم اینکه والدینی که به هر دلیلی دانش کافی ندارند و عمدتاً به مراکز مشاوره هم مراجعه نمی‌کنند از طریق جلسات اولیا و مربیان ابعاد مهم این مهارت را بشناسند و در محیط خانواده و روابط همسری و پدر و مادری خود به کار گیرند.

چه خوب است این مهارت‌های کم هزینه در دوره‌های سنی پایین‌تر نهادینه شود تا با ساختار شخصیتی فرد عجین شده و موجبات برقراری ارتباط صحیح فرد با همسر و فرزندانش فراهم شود.

 مریم سامانی

ایران