ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

جهانی در یک مرز

شهروندان- محمدعلی اینانلو*:
چند‌سال پیش میهمانی کانادایی به دعوت سازمان حفاظت از محیط‌زیست، به ایران آمد. همراه او و در قالب یک گروه، راهی منطقه تالش شدیم. زمانی که از کنار جنگل‌های گیسوم عبور می‌کردیم، میهمان کانادایی پرسید:

محمدعلی اینانلومی‌شود برویم و از این جنگل دیدن کنیم؟ راننده سرعتش را کم‌تر کرد اما با علم به وضع نامطلوب جنگل، به بهانه نزدیکی شب، با درخواست او مخالفت کردم؛ او اصرار کرد و گفت: جنگل از دور زیباست، بیایید برویم و آن را ببینیم! با اصرا او ناچار به رفتن شدیم.

از ماشین که پیاده شدیم تا لب ساحل زانوهایمان درون زباله‌ها بود. میهمان کانادایی بعد از چند دقیقه نگاه کردن به ساحل تشکر کرد و گفت: برویم. لازم است بگویم این آقای مسن که استاد دانشگاه هم بود، قبلا به چند نقطه دیگر از ایران هم سر زده بود و آثار باستانی آن مناطق را دیده بود.

موقعی که پس از دو سه روز به بهانه خداحافظی‌اش مشغول شام خوردن بودیم، با لحنی آهسته به من گفت: برنامه‌هایت در مورد محیط‌زیست را در قالب چند سی‌دی دیده‌ام و می‌دانم با چه عشقی راجع به طبیعت، تاریخ و مردم ایران صحبت می‌کنی ولی مجبورم چیزی به تو بگویم.

از گفتن حرف‌هایم ناراحت نمی‌شوی؟ گفتم نه. بالاخره شما استاد من هستی. گفت خیلی از جاهای دنیا را دیده ام اما تقریبا در هیچ جای دنیا ندیده ام یک ملت تا این حد با خودش دشمن باشد! من منظور او را فهمیدم اما از او پرسیدم چرا این حرف را می‌زنی؟ گفت: هر جای این مملکت که رفته‌ام دیدم خرابش کرده‌اید. هرجای تاریخی که رفتم دیدم یادگاری نوشته‌اید و سنگ‌هایش را کنده‌اید. من در مقابل سخنانش سکوت کردم.

بالاخره‌سال گذشته سفری به کانادا داشتم. طبق معمول که به هر کشور می‌روم، همه جایش را می‌گردم، سعی کردم در این سفر هم گشت و گذارم محدود به فرودگاه به فرودگاه نباشد. اتومبیلی کرایه کردم و چیزی در حدود ۱۰‌هزار کیلومتر از خاک کانادا را به صورت زمینی گشتم.

از شمال‌شرقی تا جنوب شرقی، مرکزش، کوه‌های راکی، چند تا از مناطق حفاظت شده‌اش و… را دیدم. در آخر حوصله‌ام سر رفت و جلوی دوربین یک بطری پلاستیکی برداشتم و به شوخی انداختم داخل چمن‌ها. گفتم طبیعتی که در دلش پلاستیک و زباله وجود نداشته باشد به درد نمی‌خورد! شاید باور نکنید اما حتی یک ته سیگار هم در تمام مسیری که پیموده بودم نبود.

در ادامه با میهمان کانادایی که چند‌سال قبل به ایران آمده بود تماس گرفتم. نزد او رفتم و با هم ناهاری خوردیم. بعد از تمام شدن غذایمان گفتم جمله‌ای که به من گفتی هنوز یادت هست؟ گفت کاملا. گفتم حالا من می‌خواهم یک جمله به تو بگویم. کشور من از کشور تو خیلی زیباتر است و این مسأله مسئولیت ما را سنگین‌تر می‌کند. گفت چرا می‌گویی کشورت از کشور من زیبا‌تر است؟ گفتم هم زیباتر است و هم متنوع‌تر. چرا که کانادا منهای قسمت جنوبی‌اش که طبیعتی شبیه گرگان ما دارد، سه آیتم برای زیبایی دارد که اگر این سه را بگیرند دیگر چیزی ندارید. گفت این سه آیتم چه چیزهایی هستند؟ گفتم کوه و کاج و آب.

کمی فکر کرد و گفت راست می‌گویی. البته در ادامه گفتم این سه را خداوند به قدری به زیبایی در کنار هم قرار داده که از هر قسمتش عکس بگیری می‌شود یک کارت پستال اما تنوع کشور ما را ندارد. از این موضوع می‌خواهم استفاده کنم و بگویم چه داشته‌ایم و حالا می‌خواهیم چه چیزی برای آیندگان به جا بگذاریم.

این حرف را آدمی می‌زند که اکثر قاره‌ها و کشورهای دنیا را گشته. باور کنید هیچ کجا تنوع طبیعت ما را ندارد. می‌توانم به جرات بگویم هیچ کجا تنوع تاریخی ما را هم ندارد. از تاریخ زمان سیلک در هشت‌هزار‌ سال پیش تا شهر سوخته. در جلوتر تنوع مادها و هخامنشیان و تاریخ بعد از اسلام همه از یک تنوع تاریخی شگفت‌انگیز حکایت دارند.

ما در کشورمان بیش از یک‌میلیون اثر تاریخی داریم. از سوی دیگر هیچ کشوری تنوع مردمی و قومی ما را هم ندارد. از کرد و لر و ترک و بلوچ و فارس و… همه هزاران آداب و رسوم و فرهنگ و زبان و لهجه دارند. من اسم این کشور را گذاشته‌ام «ایران، جهانی در یک مرز». با سازمان ملل یک پروژه مشترک فیلمسازی داشتیم که من عنوان آن برنامه را هم ایران جهانی در یک مرز گذاشتم. در ابتدا آنها قبول نمی‌کردند و از من دلیل خواستند. بعد از آن‌که دلیل‌هایم را ارایه دادم پروژه ما با همین عنوان تمام شد.

خداوند چنین کشوری در اختیار ما قرار داده است. پیشینیان ما با شعور این کشور را اداره کردند. تا رسید به صد ساله و پنجاه ساله و بیست ساله اخیر. در این بیست ساله اخیر یک دور در تاریخ، مردم و طبیعت این کشور بزنید؛ چقدر طبیعت ما خراب شده؟ دریاچه پارک ملی ارومیه، دریاچه‌هامون، تالاب‌های خشک شده ما، تالاب‌های استان فارس، پارک ملی گلستان، خوش ییلاق و… تا چه اندازه از بین رفته‌اند؟ گشتی در تاریخ ما بزنید تا ببینید چه بلایی بر سر بناها و یادمان‌های تاریخی خودمان آورده‌ایم. روی صورت شاه ساسانی که سنگ نگاره‌ای در ابعاد ۱۰ متر در ۱۰ متر است با اسپری یادگاری نوشته‌ایم. هیچ بنای تاریخی نداریم که اثری از یادگاری‌های آدم‌های مختلف بر آن موجود نباشد یا با میخ آسیب ندیده باشد.

به داخل مردم بروید ما تعداد زیادی عشایر کوچ نشین با همه زیبایی‌هایی که در دلشان بود داشتیم. از شاهسون‌ها گرفته تا چهارمحالی‌ها و بختیاری‌ها و… امروز همه آن زیبایی‌ها از بین رفته است. یک محاسبه سر انگشتی به ما می‌گوید چه داشته‌ایم، الان چه داریم و چه بلایی به سر داشته‌هایمان آورده‌ایم و برای آیندگانمان چه باقی خواهیم گذاشت.

 *فعال محیط‌زیست

شهروند

برچسب‌ها : ,