ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت و گو با نورالدین نیک‌روش، فیلمبردار امام(س) در روزهاي سرنوشت‌ساز نوفل لوشاتو

من شاهد شکل‌گیری تاریخ انقلاب بودم

شهروندان:
دکتر نورالدین نیک روش متولد 1324 درتهران، فارغ التحصیل دوره فیلمبرداری از مدرسه عالی تلویزیون و سینماست. وی از سال 1347 به عنوان فیلمبردار همکاری‌اش را شروع می‌کند و پس از انقلاب به عنوان محقق، کارگردان و تهیه کننده شروع به همکاری با سینما و تلویزیون کرد. وی تاریخ ایران را بسیار خوب می‌شناسد و دلبسته آن است و روزهای پر التهاب بهمن 57 را در نوفل لوشاتو و در کنار امام(س) بوده است.

 نورالدین نیک روش، فیلمبردار امام(س) در روزهای سرنوشت‌ساز نوفل لوشاتواو با گذشت ۳۵ سال روزهای نوفل لوشاتو را به یاد می‌آورد و برای ما از حضور امام(س) و اتفاقات نوفل لوشاتو تعریف می‌کند.حافظه بسیار خوب نورالدین نیک روش در کنار حضورش در پر التهاب ترین روزهای نیم قرن اخیر ایران در کانون حوادث تأثیر گذار تاریخ ایران بهانه ای شد که به سراغ وی برویم و در یک گفت‌و گو پای حرف‌ها و خاطرات وی بنشینیم.

  • در برهه حساسی از تاریخ شما ناظر یکی از مهم‌ترین تغییرات تاریخ ایران بودید اما در ابتدا می‌خواهم کمی‌بیشتر از خودتان بدانیم .

من دقیقا روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۴ در انتهای بازارچه شاپور تهران به دنیا آمدم.یعنی همان جایی که کوچه شهاب الدوله است.دوستانم به طنز می‌گفتند نیک روش به دلیل این خودش را به انقلاب می‌چسباند که در روز ۲۲ بهمن به دنیا آمده و اگر کمونیست‌ها روی کار می‌آمدند می‌گفت ۱۷ اکتبر به دنیا آمدم.

زندگی پر ماجرایی داشتم چون پدرم شرکت نفتی بود و این باعث شد که مدتی در آبادان و جاهای دیگر زندگی کنیم و بالاخره رسیدم به دبیرستان و باید بگویم تنها درسی که می‌توانم بگویم که از آن شرمنده نیستم تاریخ است و همیشه به تاریخ دلبسته بودم. در خیلی از زمینه‌ها احساس خوشبختی می‌کنم زیرا وقتی ۷ هزار سال تاریخ ایران را می‌خواندم این‌ها را در درون خودم تجسم می‌کردم که چه اتفاقی افتاده است و جالب این جاست که خود من ناظر یکی از فرازها و یکی از نقاط عطف تاریخ ایران بوده ام. پس از ۷ هزار سال که ۲۵۰۰ سال که اقوام مختلف ایرانی در این سرزمین زندگی کردند من شاهد تغییر نظام بودم.

من فیلمبردار مخصوص شاه بودم و این یعنی آنقدر با او و خاندانش به سفر رفتم که حد نداشت و بعد شدم فیلمبردار مخصوص امام(س) و این یعنی من خیلی چیزها را از نزدیک دیدم و از همین لحاظ افتخار می‌کنم. در جلوی چشمان من علاقه مند به تاریخ داشت اتفاقاتی می‌افتد.هیچ کس به اندازه من لذت نمی‌برد نه به خاطر تغییر که از منظر یک علاقه مند به تاریخ توانستم ببینم که ۲۵۰۰ سال سلطنت از بین رفت و حکومت جدیدی به وجود آمد و بعد هم جنگ را از نزدیک دیدم و یازده بار جبهه رفتم.

در سال ۴۷ متصل به تلویزیون شدم به واسطه اولین دوره دانشکده صدا و سیما و در رشته فیلمبرداری تحصیل کردم. بعد فیلمبردار خبر شدم و به همین واسطه خیلی از کشورها را از نزدیک دیدم و فیلم ساز جنگ ویتنام بودم و یا جنگ اعراب و اسرائیل را دیدم و در شورش یونان حضور داشتم و خمرهای سرخ در کامبوج را مشاهده کردم و در جاهایی نقش دستیار داشتم و در اکثر مواقع فیلمبردار بودم. به دلایل عدیده که جنبه سیاسی و امنیتی نداشت فیلمبردار شاه بودم و جاهای زیادی را دیدم.

قطبی من را در اول اردیبهشت سال ۵۶ فرستاد پاریس برای دفتر نمایندگی و به مدت چهار سال.ولی از شوخ چشمی‌روزگار چهارده ماه بعد و در اویل مرداد سال ۵۷ گفتند دفاتر را جمع کنید زیرا صدای انقلاب همه جا گسترده شده بود و دولت هم چون می‌خواست خودش را از این مسائل دور بکند سعی کرد خیلی از مراسم‌ من جمله جشن هنر و جشن توس را تعطیل کند. به ما گفتند برگردید. ۵ آبان به پاریس رفتم چون حضرت امام(س) حدود بیست روز بود که آن جا بودند.

امام(س) قبل از رفتن به نوفل لوشاتو در محلی در فرانسه به نام کاشان، همنام کاشان خودمان، آقای بنی صدر خانه ای داشت که امام(س) در طبقه دوم یا سوم آن جا ساکن شده بودند و بعد رفتند نوفل لوشاتو که من توانستم آن جا امام(س) را زیارت کنم.نوفل لوشاتو نزدیک ورسای است و مجموعه‌ای بسیار پرشکوهی از تاریخ تمدن اروپا در آن جاست.از رامبویه گرفته تا کاخ‌های بزرگ و کلیسایی که از معروف ترین کلیساهای دنیاست.نوفل لوشاتو دهکده آرام و گم شده در تاریخ است که من در آن جا امام(س) را دیدم.آقایی بود به نام« ایو موروزی» که همان روزها و در اخبار سراسری تلویزیون فرانسه آمده و گفت که از پایتخت واقعی ایران برای شما گزارش می‌دهم زیرا هر تصمیمی که در این اتاق گرفته می‌شود بلافاصله در ایران اجرا می‌شود.

  • شما در سفرهای شاه هم همراه ایشان می‌رفتید ،در مورد تفاوت این سفرها توضیح بدهید.

شاه از نظر ما فیلمسازان و برنامه‌سازان زندگی دو وجهی داشت، یکی تا سال۵۲ و یکی هم از سال ۵۲ به بعد.تا سال ۵۲ به‌راحتی می‌شد به کاخ رفت البته بازرسی هم بود اما به نسبت بعد از سال ۵۲ راحت‌تر بود اما از زمانی که داستان گروه گلسرخی ودانشیان پیش آمدسختگیری‌ها بسیار بیشتر شد، البته لازم به توضیح است که من تعدادی عکس هم از ایشان دارم. به هر روی بعد از دستگیری گروه گلسرخی-دانشیان و بعد از فاش شدن این قضیه که قرار بوده است این‌ها سلاح‌ها را در تجهیزات خود جا بدهند و به هر حال فرح و پهلوی را گروگان بگیرند ، از فردای همان روز بازرسی‌ها سخت‌تر و شدیدتر شد.

  • قراربود همان‌جا و همان زمان این‌کار را انجام دهند؟

بله قرار بود اول فرح را گروگان بگیرند و بعد تقاضای آزادی زندانیان سیاسی را مطرح کنند که لو رفتند. از همان روز که سال ۵۲ بود از نظرما فیلمبرداران و خبرنگاران کار سخت‌تر شد چون بازرسی بیشتر شد اما ازقبل هم ممیزی برقرار بود یعنی هرکسی حق نداشت از شاه فیلمبرداری کند،همان چیزی که الان هم هست و بعضی می‌توانند از مقامات فیلم بگیرند.

حالا اگر بخواهیم مقایسه کنیم بین شرایط فیلمبرداری از شاه و امام(س)، در واقع امام(س) هم دو بخش داشتند، یکی نوفل‌لو شاتو است که در این دوره همه آدم‌ها بدون هیچ ممنوعیتی می‌رفتند و از امام (س) فیلم تهیه می‌کردند و هر روز تعداد زیادی خبرنگار و فیلمبردار به آن‌جا می‌آمدند و ما هم تا اتاق امام(س) می‌رفتیم بدین خاطر که ما فیلم‌ها را برای ایران تهیه می‌کردیم. بعد هم که امام(س) به ایران آمدند تا قبل از داستان قطب‌زاده که قرار بود خانه امام(س) را منفجر کند باز هم شرایط متفاوت بود. زمانی که مسئله قطب‌زاده به‌وجود آمد بازرسی بیشتر شد.

  • شماچه سالی به ایران بازگشتید؟

من چندباری رفتم و بازگشتم،تا ۵ مرداد ۵۷ پانزده ماه کامل پاریس بودم بعد آمدم ایران کار کردم، در آبان ۵۷ دوباره برگشتم پاریس، خرداد ۵۸ به ایران برگشتم و بعد مجددا آذرماه رفتم پاریس و آن جا ماندم، بعد از ۶ماه از دکترای خودم دفاع کردم وآن روز ۶ بهمن سال ۶۰ بود که من فقط ۱۵ روز پاریس ماندم و سریع به ایران برگشتم. چندی بعد هم به طور کلی شغل من عوض شد.

  • امام(س) مشکلی با فیلمسازانی که دور و بر ایشان بودند نداشتند؟

به هیچ وجه.در پاریس که ما بودیم دو خانه روبه‌روی هم برای امام(س) بود، خانه هایی بسیار کوچک بود. یکی از خانه‌ها که مخصوص خودشان بود و خیلی از افراد را آن جا می‌پذیرفت ولی اگر مجلس عامی‌بود و امام(س) می‌خواستند صحبت کنند در باغچه روبه‌رویش که دو شایعه بود که می‌گفتند برای دکتر حسن حبیبی است و دیگری می‌گفت برای دکتر عسگری بوده است. اما به احتمال قوی تر برای آقای دکتر حبیبی بود که در اختیار امام(س) گذاشته بودند که وقتی دانشجویان می‌آمدند و جمع می‌شدند و آن آقایی که گفت آن جا پایتخت واقعی است درست می‌گفت چون از سرتاسر اروپا ماشین‌ها می‌آمدند و جمع می‌شدند و کار می‌کردند. ممکن بود در میان حضار نیروهای نفوذی هم بود اما اعلامیه‌امام(س) را می‌گرفتند و تکثیر و توزیع می‌کردند ولی باز هم ما نزدیک‌تر بودیم. اکنون که به آن موقع فکر می‌کنم می‌بینم که آسیب رساندن به امام(س) کاری نداشت.خاطره ای دارم که نقل می‌کنم. به سمت خانه آقای اشراقی، داماد امام(س) می‌رفتیم. در این بین یکی به زبان فرانسوی گفت که «دارد می‌آید» و پلیس‌ها بر همین اساس شروع کردند به بستن راه!

  • شما پیش از خروج شاه از کشور به نوفل لوشاتو رفتید. ما در رابطه با فضای داخل کشور می‌دانیم که وقتی شاه می‌رفت مردم چه حال و هوایی پیدا می‌کردند، شما در رابطه با فضای نوفل‌لوشاتو برای ما بگویید، وقتی خبر رفتن شاه رسید آن‌ها چه حال و هوایی داشتند و چه کسانی بیشتر پیش امام(س) بودند و فضایشان چگونه بود؟

شاه در روز ۲۶ دی از ایران نرفت. او، دو سه ماه قبلش در واقع از ایران رفته بود و حضور جدی در ایران نداشت و در آن روز فقط جسمش را برد. تصمیم در ایران گرفته می‌شد که فلان کار را بکنیم. در نوفل لوشاتو که این خبر می‌رسید از دفتر امام(س) می‌آمدند و می‌گفتند مثلا فلان کار را نکنند و به جای آن اعتصاب کنند یا تظاهرات کنند. من خیلی هم با شاه بد نیستم و سفر هم زیاد با او رفتم ولی باید بگویم که شاه مرده متحرک بود چون هرچه به او می‌گفتند می‌پذیرفت. شاه روزی رفت که گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم. آن روز و روزی که آقای شریف امامی‌در مجلس برگشت و گفت من حکومت می‌کنم ایشان سلطنت کنند و ازهاری هم همین را گفت و بختیار هم همینطور.

  • کنفرانس گوادلوپ تیر خلاصی بود بر پیکر شاه.وقتی خاطرات آقای خامنه ای و آقای هاشمی‌را بخوانید و یا با آقای توسلی و یا بادامچیان صحبت می‌کنید همه از شکی بزرگ در روز ۲۶ دی ماه سخن می‌گویند.در واقع تنها کسی که معتقد بود شاه می‌رود امام(س) بود. سوال من نیز از همین روست که اطرافیان اما چه حسی نسبت به خروج شاه داشتند؟

اطرافیان امام(س) نیز باور داشتند.ما دو گروه داشتیم.باورهایی که در نوفل لوشاتو بود با باورهایی که در ایران بود بسیار متفاوت بود. امام(س) می‌گفت که شاه می‌رود و کاری هم نمی‌تواند بکند. کنفرانس گوادلوپ یک جمله دارد که کمتر به آن پرداخته شده است و به دلیل همان جمله است که می‌گویند این کنفرانس تیر خلاصی بر پیکر شاه بود. نخست‌وزیر آلمان در این کنفرانس گفت که ما باید به ایران بعد از شاه فکر کنیم. این گوادلوپ، گوادلوپ دوم بود و بیست و چند سال پیش هم در آن جا در رابطه با مصدق تصمیم گرفته شد.راحت بگویم نزدیکان امام(س) در فرانسه به امام(س) باور خاصی داشتند . امام(س) مطمئن بود شاه می‌رود و بالطبع آنان باور داشتند به این حرف امام(س) و خوب واضح است که در داخل شرایط متفاوت بود چون به این اندازه نزدیک امام(س) نبودند.

  • می‌توان گفت که سرنوشت گودالوپ اول بود که شاه را ترساند.ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس می‌گوید کسی که گفت شاه باید برود کارتر بود.

آقای کارتر بعد از ناهاری که آمد در ایران خورد و گفت ایران جزیره ثبات است و کیسینجربه او فشار آورد و گفت که غرب بدون شاه آینده خوبی نخواهد داشت.من قصدم نشان دادن نفوذ کلام امام(س) است و چون ایشان هر شب بعد از نماز مغرب و عشا صحبت می‌کردند و در واقع همه به این باور رسیده بودند که شاه می‌رود.امام(س) می‌گفت شاه هر کاری که بکند باز هم باید برود.در صد و هجده روزی که امام(س) مرز کویت را ترک می‌کند و وارد پاریس می‌شود و تا روزی که وارد ایران می‌شوند این برهه مهمی‌است.

در این روزها شاه سپر می‌اندازد و در هر روز یک عقب نشینی دارد. بعد از انقلاب من به خانه بختیار در پاریس رفتم.بختیار گفت که من هم طرفدارهای زیادی دارم و من گفتم شما چرا مثل امام(س) طرفدارانتان را نریختید درخیابان؟ گفت آدم نباید جلوی سیل بایستد و باید صبر کند تا سیل رد بشود اما حقیقت چیز دیگری بود.گفتم شما گویا ظاهرا بیشتر دوستانتان را هم فرستادید در صف مخالفین چون مصاحبه کردید و گفتید از ده تا تلویزیونی ۹ تایشان ساواکی هستند و حالا می‌خواهند اعتصاب کنند.

واقعا اینطور بود؟ خلاصه که کار به اینجا رسیده بود و نمی‌دانستند می‌خواهند چه کنند.شاه وقتی گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم دستور داد تا خانواده‌اش را تحت حفظ قرار دهند.درخاطرات زندگی نامه هویدا و در صحنه آخرش می‌گوید شاه به کسی وفا نکرد و خودش در غبار تاریخ گم شد. کار به جایی رسیده بود که نصیری را صدا می‌کردند و به او دستبند می‌زدند و این یعنی عقب نشینی. از ۹ تا وزیر ۶ تای آن‌ها ارتشبد بودند و این با آزادی در تضاد بود.

  • بعد از خروج شاه آیا افرادی که پیش امام(س) می‌آمدند تغییر کردند و چهره‌های جدید دیده می‌شد؟

بیشترچهره‌ها عوض شدند.یادم هست در آن زمان بسیاری تغییر کردند.بسیاری بودند که ظاهرشان زمانی که نزد امام(س) می‌آمدند گونه دیگری بود و این ظواهر در حال تغییر بود.یادم هست بختیار تقاضای ملاقات با امام(س) کرد.

  • آقای بنی صدر سعی کردند از این دیدار ممانعت کنند؟

نه. این‌ها از خودشان قهرمان ساخته اند.من آن جا بودم.امام(س) گفت بختیار باید استعفا بدهد تا من بپذیرمش و من هر کسی که با این حکومت کار کند نمی‌پذیرمش.صحنه ای بود که دل من خیلی به درد آمد. در سال ۵۶ بود که شاه می‌خواست هدیه ای به پاپ بدهد. هیأتی از ایران رفتند به سر گروهی استاد بی نظیر فلسفه، آقای دکتر سید حسن نصر. هیأتی که رفت از این افراد تشکیل شده بود. آقای شهیدی که بعد شد رئیس بنیاد دهخدا، آقای عباس زریاب خویی(!)، آقای مهاجرانی که روحانی بود ودر رادیو تلویزیون قبل از انقلاب صحبت می‌کرد و من هم به عنوان فیلمبردار با آن‌ها رفتم و از پاریس به سمت واتیکان رفتم.

من با این آقایان اختلاف سن داشتم ولی با این‌ها دوست شده بودم. با آقای مهاجرانی خیلی دوست شدم. دو سال بعد ایشان را در نوفل لوشاتو دیدم و این یکی از دردناک‌ترین لحظات زندگی من بود. ایشان تقاضای ملاقات از امام(س) کرد و امام(س) نپذیرفتش. من چون می‌شناختمش با ایشان احوالپرسی کردم اما او اسم من را هم یادش نمی‌آمد و من خاطرات واتیکان را تعریف کردم. آقای مهاجرانی پس از شنیدن جواب رد گفت من اجازه دارم پشت سرتان نماز بخوانم؟ پیک امام(س) رفت و برگشت و گفت امام(س) فرمودند که من که هستم که واجب خدا را نهی کنم؟ من دیگر پیش آقای مهاجرانی نرفتم چون فکر کردم پیش من خجالت می‌کشد.

کسانی هم بودند که مبهم بودند مثل آقای امیرحسین دانشی که وکیل بود. من بعدها فهمیدم که امام(س) با کسی رودربایستی ندارد. امام(س) گفت من سخنگو ندارم و هر چه می‌گویم خودم می‌گویم که این حرف بر می‌گشت به بنی صدر و قطب زاده و آقای یزدی. این سه نفر را می‌گفتند سه یار غار امام(س) که البته بقیه فکر می‌کردند این سه نفر خیلی مهم هستند ولی کسی که خیلی مهم بود مثلا آقای عراقی بود.

  • از چهره‌های اصلی حاضر در نوفل لوشاتو چه کسانی بودند.

یکی از این‌ها آقای فردوسی پور بود که حالا پسرشان می‌آید و بحث‌های سیاسی می‌کند و کارشناس ارشد روابط بین‌الملل است. ایشان نماینده مجلس بودند و فوت کردند خیلی سال پیش. ایشان خیلی نفوذ داشت و آقای مهدی عراقی بسیار نفوذ داشت. همچنین غذای امام(س) را هم خانم دباغ درست می‌کرد و هر شب یک نعلبکی گوشت آبگوشتی کوبیده می‌آورد درون اتاق امام(س)، من پرسیدم که این چی هست؟گفتند غذای امام(س) است. تعجب کردم چون حتی نان هم کنارش نبود و خانم دباغ گفت امام(س) همیشه همین قدر غذا می‌خورند. در ضمن امام(س) به آقای هاشمی‌رفسنجانی هم علاقه بسیار خاصی داشتند واقعا به آقای هاشمی‌علاقه مند بودند. من بعد از نوفل لوشاتو هم مدت‌ها همراه امام(س) بودم و فیلمبردار امام(س) در ایران بودم و شاهد این نزدیکی و علاقه بودم.

  • این سه نفر از همه پر نفوذ تر بودند؟

این چیزی بود که من دیدم.سه شنبه ای است در پاریس به نام عید مردگان که بیش از هر زمان دیگری تعطیلی است. وقتی من وارد آن جا شدم آقای عراقی به امام(س) گفت که مهمان هایی که از اروپا و سایر نقاط جهان می‌آیند بدون نان می‌مانند چون نانوایی‌ها تعطیل است. اکثرا هم آب گوشت می‌خوردند و هر کاسه هم برای دو نفر بود. من بزرگانی را دیدم که آن جا ظرف می‌شستند، بزرگانی مثلا محمد منتظری.

ولی خب مثلا آقای قطب زاده فقط جاهای شیک را حضور داشت.به خصوص آقای بنی صدر زیاد پاسخ گو بود و این باعث ناراحتی امام(س) شده بود و این‌ها ژست هایی می‌گرفتند که ما هر لحظه با امام(س)هستیم ولی در واقع اینطور نبود. من بیش از ولیعهد شاه را می‌دیدم چون فیلمبردار شاه بودم و ممنوع هم بود که شاه و ولیعهد با هم سفر بروند و در نوفل لوشاتو هم من بیشتر امام(س) را می‌دیدم. در زمان شاه روزی ۱۰ ملاقات در کاخ نیاوران و کاخ صاحب قرانیه. این‌ها بعدا برای خودشان شرایطی ایجاد کردند که مثلا امام(س) بدون اطلاع ما آب هم نمی‌خوردند در صورتی که به هیچ وجه اینگونه نبود.

خلاصه این که ما سوار شدیم و دو نفر هم از سمت آن‌ها آمدند در واقع امین خود را فرستادند. یکی از این دو نفر آقای محمد هاشمی بود، دیگری هم آقایی بود که بعدها از مسئولان جریانی با نام «نهضت‌های آزادیبخش جهان» بود. دفتر این‌‌ها در محلی بود روبه‌روی خانه هنرمندان کنونی در خیابان ایرانشهر بود، من نمی‌دانم آن‌جا چه می‌کردند اما آن‌جا آقای محتشمی را هم دیدم.به هر حال با این دو نفر حرکت کردیم به سمت یک روستایی که چون عید مردگان بود اعلام می‌کردند که کدام دهات نانوایی‌هایش باز است، ما رفتیم ۶۰ یا ۷۰ تا نان باگت گرفتیم، این باگت‌ها را ما گرفتیم و گذاشتیم پشت ماشین و حرکت کردیم، در راه پلیس ایست بازرسی داشت، با بی‌سیم اعلام کرده بود که جلوی این ماشین را بگیرند.

  • نان را چه کسی خرید؟

یکی از آن دو نفری که با ما همراه شدند.بعد بی‌سیم زدند و ما هم گفتیم آقا ما برای آن‌جا داریم نان می‌بریم و بالاخره پلیس‌ها هم پذیرفتند و گفتند خب راست می‌گویند اما تو باید جریمه شوی به‌دلیل این‌که نان‌ها را به گونه‌ای چیدی که از طریق آیینه ماشین نمی‌توانی عقب را ببینی که خلاف رانندگی هم هست و ربطی به چیز دیگر هم ندارد؛ ما را ۱۲۰۰فرانک فرانسه جریمه کرد.ما حرکت کردیم. محمد هاشمی اصرار داشت که به آقای عراقی بگوید که ۱۲۰۰ فرانک ما را بدهد. آن‌جا ما را شور حسینی گرفته بود که ما داریم خون می‌دهیم، حالا ما چند تا نان باگت خریدیم باید برویم و پولش را بگیریم!؟ آن زمان فرانک یک تومان بود اما بعد سریع قیمتش بالا رفت و به حدود ۷ تومان رسید در هر حال پول را نگرفتیم.

بعد از یک مدت به من گفتند تو برو به‌عنوان کارشناس در دفتر ریاست سازمان کار کن. آقای هاشمی را زیاد می‌دیدیم، و دلم می‌خواست به ایشان بگویم آقای هاشمی من همان آدم هستم که به او ۱۲۰۰ تومان آن زمان که الان ۷ برابر شده بدهکاری، اما خب رویم نشد و نگفتم.در فرانسه تمام پول‌هایی که برای هزینه‌ها خرج می‌شد را آقای عراقی می‌داد.

  • در نوفل لوشاتو همه گروه‌ها بودند. از روحانیت تا جبهه ملی و سایر گروه ها. مشکلی بین اطرافیان امام(س) وجود نداشت؟

ممکن بود که چیزی در پس ذهنشان بود ولی به عقیده من امام(س) خیلی وجهه کاریزماتیکی داشت و گروه‌های مختلف جرات نمی‌کردند اختلاف افکنی کنند. من دانشجوی معمولی نبودم. دست کم ۲۰ رئیس جمهور را پیش از این دیده بودم و در سطح جهان فیلم ساخته بودم و واتیکان را رفته بودم و بیش از ده دفعه کاخ الیزه و باکینگهام را دیده بودم و می دانستم رهبران دنیا چه می‌کنند و بقیه با دیگر رهبران چه می‌کنند.

فاصله امام(س) با زیر دستانش بسیار بیش از رهبران دیگر بود و وقتی نگاه می‌کرد همه ماست‌ها را کیسه می‌کردند. یکی از نماینده‌های مجلس دو، سه ماه قبل از خروج شاه به او می‌گوید که استعفا بده و از ایران برو و شاه می‌گوید من سر وقتش می‌روم. یعنی زیر دستان شاه حتی تا این حد هم اجازه داشتند به او بگویند ولی زیر دستان امام(س) به هیچ وجه اجازه نداشتند اینگونه با ایشان صحبت کنند و من شنیده ام که در نجف هم همینگونه بود.

وقتی امام(س) فوت کردند ایران تعطیل شد و تنها کسی که سر کار بود من بودم چون قرار بود فیلمی‌در رابطه با زندگی امام(س) بسازم و در هجده قسمت به اسم«از طلوع تا عروج»که از خمین و اراک و قم فیلم گرفتیم و ساختیم. یکی از خاطراتی که بهش بر خوردیم این بود که امینی که ملاک و ثروتمند بود و نصف املاک ایران برای خاندان امینی بود و همین بهشت زهرا هم برای او بود. در سال ۴۰ همه به دیدار امینی نخست وزیر می‌روند و امام (س) از قم خارج می‌شوند و به سالاریه می‌روند. امام(س) آدمی‌نبودند که کسی کنترلشان کند. حتی در ایران هم بعید می‌دانم که کسی بتواند اداره‌اش بکند. حالا ممکن است که پسر آدم رای بالاتری از بقیه داشته باشد چون بچه آدم است. در نطقی که امام(س) خطاب به بنی‌صدر دارند و می‌گویند که من چند بار به تو گفته ام که آدم باش جایگاه بنی صدر مشخص است.

  • از دولت‌های خارجی که به نوفل لوشاتو آمدند هم کسی را به خاطر دارید؟

از چهره‌های برجسته ای که به آن جا آمدند حسن هیکل بود. حسن هیکل صاحب امتیاز معتبر ترین روزنامه جهان عرب بود. من با حسن هیکل در مصر هم دیدار کرده بودم چون در جنگ اعراب و اسرائیل حضور داشتم و فیلم می‌ساختم. وقتی می‌گفتند امام(س) را می‌خواهند ترور کنند یا از فرانسه بیرون کنند ولی می‌دیدیم که هر بار حضورشان تمدید می‌شود. در روز هشتم بهمن به مدت سه ماه دولت فرانسه حضور امام(س) را تمدید می‌کند. آقایی از انقلابیون الجزیره نماینده خاص به نوفل لوشاتو فرستاد. یک هفته قبل از این که شاه از ایران برود امیر کویت و پادشاه عربستان از شاه دعوت کردند که بماند و حالا هم در مقابل ما هستند.

  • جایی خواندم که کشورهای اروپایی نماینده به نوفل لوشاتو می‌فرستادند و کشورهای عربی نه.

آرای مردم اروپا با ایران بود. به دلیل این که شما اگر حزب توده را بخوانید و بزرگ علوی را بخوانید می‌بینید که این‌ها جامعه اروپا را آماده کرده بودند که رایشان را نسبت به ایران صادر کنند. یکی از قول‌های انتخاباتی که مثلا آقای کارتر می‌داد این بود که ما از کشورهای تحت ستم حمایت می‌کنیم یا مثلا زندگی جان اف کندی را که بخوانید می‌بینید که او با شاه بسیار بد بود چون شاه از نیکسون حمایت کرده بود اما طبق دستور کندی انقلاب شاه و ملت در ایران اتفاق افتاد و اصلاحات ارضی شکل گرفت.

خورشچف گفته بود حکومت ایران سیب گندیده ای است که ما آغوش باز کرده ایم تا به آغوش بیفتد و کندی از این وحشت کرده بود.رهبران اروپایی قول می‌دادند که ما از حکومت‌های خودکامه دفاع نخواهیم کرد در نتیجه خیلی از آنها با شاه خوب نبودند چون آن‌ها رای مردم را می‌خواستند. کشورهایی بودند که فکر می‌کردند بقای‌شان به ایران وابسته است.حالا هم آمریکا می‌خواهد ایران را کنار بگذارد و اروپایی‌ها مخالفند.به این دلیل بود که اروپایی‌ها نماینده می‌فرستادند.اروپایی‌ها روز اول خیلی جدی نمی‌گرفتند قضیه ولی ثانیه به ثانیه نظرشان عوض شد.من این رای را خیلی شنیدم که غرب امام(س) را آورد در مرکز تبلیغات جهان در فرانسه تا بتواند حکومت را عوض کند اما امروز این رای را باور ندارم.

  • هیچ گاه از شخص امام(س) جمله مستقیم و واضحی شنیدید که در ذهن ایشان چه فکری برای آینده ایران وجود دارد؟ یا چگونه به حکومت آینده ایران نگاه می‌کند؟

بله، خودم به گوش خودم شنیدم.ایشان صراحتآ از آزادی گروه‌ها و مذاهب صحبت می‌کرد به شرطی که سنگی در برابر پای نظام اسلامی‌نباشند ایشان همیشه این آزادی را منوط به این شرط می‌دانست.

ایشان به شدت تآکید داشت که نه خودشان و نه هیچ کدام از نزدیکانشان نباید وارد کار دولتی یا وابستگی به دولت شوند وحتی در این مورد به صراحت از کلمه «حق نداشتن» استفاده می‌کرد. ایشان خودشان همیشه برای خود از لفظ معلم مردم صحبت می‌کرد و تآکید داشت بر این حق نداشتن اعضای خانواده اش در ساختار حکومت.

سخنی که همواره از ایشان شنیده ام کلمه«جمهوری اسلامی» است.بنده خودم در نوفل لوشاتو این صحبت‌ها را از ایشان شنیدم که تآکید می‌کردند برجمهوری اسلامی‌و این سخن نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را از خود ایشان شنیده ام و حرفی نبود که بعد از ورود به ایران گفته باشند، این سخن را در نوفل لوشاتو هم بیان می‌کردند.اصلا در نوفل‌لوشاتو بحث‌های بسیار خوب و جالبی انجام می‌شد.

  • روز ۱۲ بهمن که روز بازگشت امام(س) از نوفل لوشاتو بود و روزهای آخر هم آنجا بودید؟

بله من شبی که صبحش امام(س) به تهران رسیدند یعنی شب آخر اقامت امام(س) در نوفل لوشاتو بودم.شب قبل بود که چمدان‌ها می‌خواست به فرودگاه برود را به طور کامل در ذهن دارم.

  • در آن زمان فضا در نوفل لوشاتو چگونه بود؟آیا ترس از بستن فرودگاه یا بازداشت بعد از رسیدن به ایران وجود نداشت ؟

اولین باری که صحبت از بازگشت امام(س) به ایران مطرح شد حدود ۱۰ روز پیش از ۱۲ بهمن بود ،خاطرم هست که روزهای نخست بهمن، امام(س) مطرح کرد که به ایران می‌رود. در ابتدا که یادم هست سه روز مشکل برای بدی و آب و هوا بود که امکان پرواز را مشکل می‌کرد بعد هم که گفتند فرودگاه در تهران بسته شده است و در نهایت هم گفتند با هواپیمایی ایران نمی‌توانند امام(س) بیایند که در نهایت هم با ایرفرانس امام(س) به ایران بازگشتند.

  • فضای روانی در آخرین روزها چگونه بود؟

افرادی که باز می‌گشتند واضح بود بسیار خوشحال بودند و این اعضا هم شامل دو گروه بودند امام(س) و جمعی از اطرافیان که با وی می‌آمدند و بخشی دیگر که خانواده وی وگروهی از نزدیکان او بودند که دو روز بعد با پرواز دیگری به ایران می‌آمدند و این گروه واضح بود که به امام(س) نزدیک بود. برای امام(س) ترس و اضطراب اصلا معنی نداشت و بالطبع گروه همراهانش هم با نزدیکی به وی نوع متفاوتی بودند و رفتار می‌کردند.

از این گروه نزدیکان، آیت ا… لاهوتی هم بودند، ایشان همراه امام(س) و روحانی بسیار متشخص و شیک پوش و محترمی‌بودند و البته شخص امام(س) هم بسیار شیک‌پوش، زیبا و همیشه بسیار مرتب بودند. من باید به نکته بسیار مهمی‌اشاره کنم،امام(س) بسیار کاریزما داشت،واقعا کاریزما داشت و ایشان نوع نگاه بسیار خاصی داشتند.امام(س) بسیار بی نیاز به اطرافشان بودند،به آدم‌های دور و برشان. مرگ یا سختی‌ها برایش اهمیتی نداشت و اصلا نگاه خاص و متفاوتی به جهان اطراف داشت.امام(س) انسان حقیقتا خاصی بودند. شما حتی اگر بخواهید به تاریخ زندگی امام(س) هم نگاه کنیدبه دهه ۲۰ زندگی‌اش و خاطراتی که روایت می‌شود از ایشان حتی در دوران طلبگی ایشان،امام(س) طلبه شاخصی بوده است.

ببینید یک مقایسه ساده وجود دارد درسال ۴۰ زمانی که بحث مرجعیت شیعه مطرح می‌شوددر روزنامه اطلاعات به معرفی روحانیون پرداخته شده،برعکس بسیاری از گفته‌ها و روایت‌ها در همان سال ۴۰ در روزنامه اطلاعات برای توصیف امام(س) یک ستون و نیم مطلب نوشته می‌شودو برای مثلآ شریعتمداری حدود نیم ستون و این موضوع را زمانی که برای تهیه فیلم مستند کنکاش می‌کردم با سند پیدا کردم.ایشان در جوانی ورزش می‌کردند و در جوانی هم انسان شاخصی محسوب می‌شدند.

  • ایشان هیچ وقت فیلم هایی که از او ضبط کردید را دیدند؟اصلا ایشان فیلم می‌دیدند؟

نه خاطرم نمی‌آید فیلم‌های ما را دیده باشند اما می‌دانم که ایشان زمانی که تهران بودند گویا فیلم گاو را دیده بودنداما در«نوفل لوشاتو»بیشتر خبر می‌شنیدند و می‌خواندند. اما ایشان می‌دانستند و خیلی واضح در حضور ایشان فیلم و عکس گرفته می‌شد و هیچ گاه مخالفتی از ایشان ندیدیم.

  • برای فیلمی‌که شما در نوفل لوشاتو از ایشان ضبط کردید در نهایت چه اتفاقی افتاد؟

من فیلمبردار و آقای کیمیاوی کارگردان بودند. کیمیاوی می‌گفت که فیلم‌ها را برای شورای موسس می‌فرستاده است اما هیچ گاه این فیلم کامل دیده نشده است.می‌دانم که این فیلم‌ها حتی ظاهر هم شده اند اما حقیقتآ نمی‌توانم در مورد سرنوشت این فیلم‌ها اظهار نظر کنم چون نمی‌دانم وقتی فیلم‌ها را تحویل دادیم چه اتفاقی افتاد. خیلی فیلم هم گرفته شده است .خیلی زیاد ، شاید بیش از ۶۰ ساعت فیلم گرفته شده باشد.

مریم قربانی فر

قانون