مصرف، محیط زیست و سرمایهداری
شهروندان:
وقتی در اماکن فروش که زنجیرهوار در زمین و آسمان (به یمن پلههای برقیگردان و چرخان فروشگاهها) و بهنحو افقی و عمودی (در پایتخت و شهرهای کوچک) در حال بسط و تکثیرند وارد شوید حیرت و سرسام خواهید گرفت.
هم از وسوسه میل فراتر از نیاز در ورود و هم از تهی شدن جیب فروتر از درآمد، در خروج. اگر عید و جشن و نوروزی هم از راه رسند که بر شر و شور آتش مصرف در این معابد جدید سرمایهداری بیشتر دمیده خواهد شد.
برخلاف بازار سنتی و کهن ما که از مشاغل و روابط، گرم و پررونق بود (اگر بازار و صلاح الدین زرکوب آن نبودند سرنوشت مولوی تمدن ساز ما چگونه میشد؟) و در آن تولید و صنعتگری دوشادوش هم موج زندگی، خلاقیت و نوآوری را در چشم و دل بیننده طنین میافکندند (بازارا/ گذرها/ راستههای بزازها، زرگران، مسگرها و… که همزمان در جلوی چشم تولید و فروش را به ما ارائه میکردند مثلا بازار نقش جهان اصفهان در کنار تجمیع بازار، مسجد، دیوانها و… تاحدکمی از این سنت باقی مانده!) و با خریدار روراستتر و رودرروتر و محلی بودند برای زندگی وکارتوامان؛ پاساژ و هایپر زنجیرهیی و مگامال (که رگ و ریشهاش نه بومی و سنتی بل در کنف حمایت سرمایهداری جهانی است) محل دوری و حجاب رابطههای انسانی و اجتماعیاند.
موج سوم خدمات (آلوین تافلر) و به تعبیری دیگر مصرف نیاز به خریدارانی سربهراه و تسلیم داشت. گو اینکه عقل نقاد و بشر پرسشگر و انتخابگر را که بهسادگی نمیتوان به تسلیم و خرید واداشت و او را به معبد و عبادتگاه کالاهای تجملی سرمایهداری (بی اجر و منت) فراخواند.
پس راهحل در دامگه اغوا و انتخاب کثیر (و مددجویی از رسانه خناس) بود. در این مگامالها مشتری بینوا گویی به مغاکی پرتاب میشود از رنگ و جلا، آرم و شکلک، اشیایی در لباسهای پربزک دوزک (عروس دو صد داماد)، جایزه و مشوق معکوس (سه تا بخر چهار تا ببر!!) و مهمتر از همه بستهبندیهای اغواگر مردم فریب که باید با سرخاب سفیداب قوطیها و جعبههای توبرتو و… محتوای فرومایه (خالی، نیمه یا مغشوش و معیوب و…) اصلی را پنهان کنند.
توگویی تفاوت دستمالهای کاعذی مختلف مگر در چیست جز عمدتا در شکل و رنگ و آرم و بستهبندی (و در نهایت خمیر کردن جنگلها و فرستادنشان به آبریزگاه به قیمت رقابت بیامان شرکتهای تولیدکننده) یا مگر اختلاف این تنهای ماهی متعدد که علاوه بر حلبی رویش در جلد مقوایی و پرزرق و برق هم پیچیده میشوند در چیست، جز انقراض گونهها، رواج سبک غذایی سرطانزا و بیمارکننده و فربه ساز و کمک به صنعت و مرض چاقی و مصرف دوباره کاغذ و مقوا و رنگ و فلز برای فروکردن این ماهیهای بیچاره در شکم انسانهای حریص و گرسنه. صنعت بستهبندی بیشتر در خدمت سرمایه است تا مشتری، آنگاه که بنا به ذایقه سرمایهداری از کالا زرورق و فتانه میسازد و هایلاها و تحفهها را در سیمای تحریککننده بر مشتری به هجوم میآورد.
گویا آخر رشد نه در تولید بل در هجوم و اغوای تبلیغ و بستهبندی و ظاهر و سیمای بیسیرت است که ناجوانمردانه بر کالا هزینه بستهبندی را تحمیل میکند (پول آن را از جیبش و به قیمت بالاتر و افزوده کالای شکیل میگیرند) و سرساموار ماشین تخریب جنگلها و محیط زیست را گاز میدهند (توسعه تخریب محیط زیست !!! با کاغذ و مقوای اضافی، چاپ فراوان و زاید اشکال و حروف و مردم فریبی! مگر نه این است که یک تن ماهی و ساندویچ (پفک و شکلات و کیک و چیپس و… به کنار) را هم بدون چندلایه پوشش کاغذی و پلاستیکی و چاپی و بهدور از رقابت مخرب در صورتها و شکلکها- میتوان به مشتری نیازمند (نه اغوا شده و آماده برای چاقی بیشتر) عرضه کرد (زبالههای الکترونیک را هم که امروزه یک معضل جهانیاند در نظرآوریم).
نمونه دیگر (سوای از صنعت لوازم بهداشتی و آرایشی که سازنده خود (self)ها و هویتها (identity) عمدتا کاذب و دیگرگونه خاصه در زنان و دختران جوان به دلخواه سرمایهداری است و بحثی جداگانه میطلبد) صنعت نوشابهسازی است که دور و تسلسل مصرف مصنوعی و کاذب شیوه تولید سرمایهداری را برای کشورها بیشتر نمایان میسازد وقتی بشر با انقلاب صنعتی و سیطره شیوه سرمایهداری متاخر از طبیعت بکر و آبهای سالم و چشمههای جوشانش فاصله گرفت باید با واگذاری آب و آبداری طبیعی، رفع تشنگیاش را هم باواسطه و به دست سرمایهداری فرونشاند، آن هم در بطریهای آب بهظاهر معدنی شده در دم و دستگاه آن، در قوطیهای (فلزی و پلاستیکی الودهکننده محیط) آب و شکر و گازگربنیک آغشته به اکسیرهای مصنوعی تا لختی تشنگی و پرخوری عقب نشید و بعد با (صنعت فست فود و مک دونالدی شده) چاقی و از ریخت افتادن دوباره سررسد و بشر بینوا را از صنعت نوشخوارگی به صنعت پررونق بادی بیلدینگ و مدیریت بدن (body management) حواله کند. در اینجاست که دکان رژیمها و بدنسازها دوباره چرخ سرمایهداری را با مصرف جدید به حرکت در میآورند و در کورهاش بیشتر میدمند.
اما فاجعه و معضل کار فراتر از یورش این غول بیرونزده از چراغ جادوی انقلاب صنعتی است. وقتی این غول در لباس نئولیبرالیسم و نسخههای وطنی/ قومی و… هم وارد کار شود خسران و آسیبهایش بیش از پیش میشود. اگر از تمام عملکردهای بارزش- چون رویش قارچگونه موسسات مالی و اعتباری و بانکی در نقش گستراندن سرمایهداری مالی نه صنعتگری- بگذریم، هجوم آن را باید به ارزشها و و محتوا به نظاره نشست.
اگر تا چندی پیش سرمایه تنها به صورت و ظاهر و با رسانه و تبلیغات به سختی به عقول و قلوب رسوخ میکرد و صرفا هوسها را میفریفت، امروزه و در کشورهای جهان سوم به محتوا و ارزشها بهصورت آرام و خزنده درحال نفوذ است آن هم در حوزههایی که خود داعیهدار ارزشهایند. نخست مگامالها و مینیمالهای زنجیرهیی در اقصینقاط کشور با زرق و برق میرویند و بزرگ میشوند، سپس رسانه و آگهی هم به کمک میآید. اگر در غرب زن و جنسیت برای این منظور استثمار شده، در این سو کودکان معصوم هدفگیری میشوند. سوای از بهرهگیری از عناصر بصری و هنری (چون رنگ، درام، موسیقی و تحریک قوای چشایی و بویایی و شنوایی و دیداری مثلا در نماهای درشت کباب پلینی و آگرینی! درحال پخت یا ماکارونی داغ و برنج زعفرانی و…) کمکم برنامههای کودک در محتوا و نمایش نیز به تسخیر مصرف و سرمایه درمی آیند.
تحلیل محتوای پربینندهترین برنامههای تولیدی کودک و عموهای سابقهدار متولیش (برای کسانیکه دارای کودک خردسالند) شاید واقعیت هراسناکی را هویدا کند. شکلگیری هسته اصلی و محتوای بیشتر آیتمهای این برنامهها حول مصرف و مصرف است تا جایی که متن و بنمایه داستان و نمایش برنامهها نیز حول ماکارونی، کیک، شکلات و… و درکل ابژههای سرمایهداری برساخته میشود و به اجرا در میآیند، در مصاحبهها، مسابقهها و تلفنهای برنامه هم باید مستقیم و غیرمستقیم از این کالاها بهگونهیی سخیف سخن رود و آن را در ذهن و روح کودکانی (و سپس والدینی) کنند که نهالهای وجودشان در همین زمان درحال رستن وپرورش است: تمهید نسل پفک نمکی درمعنای واقعی و مجازی آن!
مقایسه کودکان و نسل دهه نوستالژیک۶۰ با دهه ۹۰ سوای از کاهش بعد خانوادهها و افزایش رفاه و مکنت والدین آنها و در کنار رشد انواع شبکهها و رسانههای جمعی، میتواند زنگ هشداری باشد از پسرفت در زمینه آموزشی و پرورشی و یادگیری خلاقانه و انتقادی و گسترش یک سبک زندگی مصرفی و کممایه. سرانجام اینکه شیشه عمر رشد نئولیبرالسم اقتصادی متاخر، مصرف و مصرفگرایی و حاشیههای پیرامونش (فروشگاهها و رسانههای پوچ و اغواگر و دروغزن و….) و در نهایت تخریب بیشتر و بیشتر منابع طبیعی، محیط زیست، مغزها و سرمایهها به نفع سیکل بسته نظام جهانی سرمایهداری خواهد بود اگر همگان- خاصه روشنفکران و کارگزاران- بدون آگاهی انتقادی و هوشیاری بهآن تسلیم و منقاد شوند.
محمدرضا مهدیزاده
اعتماد