منزلتهای شغلی بربادرفته
شهروندان – شیرین احمدنیا*:
به نقل از وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در اخبار آمده است: «آمار بیکاری در فارغالتحصیلان ۲ برابر دیگران است» و ایشان برای چارهجویی این کار به لزوم اجرای سند آمایش آموزش عالی اشاره داشتهاند (به گزارش خبرگزاری مهر، ۱۶ اسفند ۱۳۹۲) و اضافه کردهاند که «مهارتافزایی» به فارغالتحصیلان و جذب آنها به بازارکار از مهمترین برنامههای وزارت علوم است تا کارآفرینی ایجاد شود.
مساله بیکاری البته به وزارت علوم و رشتههای غیرپزشکی محدود نمیشود. فردی در سایت دیگری درد دل خود را در ارتباط با معضل بیکاریِ هزاران پزشکان در کشور چنین بیان داشته است:«من یک پزشک عمومی هستم که ۲ساله فارغالتحصیل شدم ولی هنوز کاری پیدا نکردم یعنی کار بوده ولی با شرایطی سختتر از کار یک پرستار و دستمزد کمتر از دستمزد او! حتی تا سیستان و بلوچستان هم برای کار رفتم اما آنجا هم اینقدر پزشک زیاد هست که باز هم پزشک خریداری نداره یعنی میخوام بگم دیگه نقاط محروم و شهر بزرگ و اینها هم نداره، همه جا کاملا از پزشک اشباعه، الان دارم میخونم برای اخذ تخصص، ولی تا من متخصص بشم که تازه اگر بشم، اوضاع تخصص هم میشه مثل پزشک عمومی».
ایشان سپس از سر نیکخواهی به جوانان دیگر هشدار میدهند: «اونایی که تو کف پزشکی هستید به خدا قسم نهتنها چیزی از دست ندادید بلکه مثل ماها دچار فاجعه هم نیستید، درسته که الان برای هیچ رشتهای کار نیست ولی باید در نظر داشت که یه پزشک وقتی میاد دانشگاه ۱۸ یا ۱۹سالشه ولی وقتی میره بیرون حداقل ۲۷سالشه تازه طرح و سربازی و… هم بماند. پشیمونم خیلیخیلی پشیمون.»
دیرزمانی است که مشاغلی با عناوین «دهانپرکن» از قبیل پزشکی و مهندسی از ارج و قرب بالایی در اذهان مردم این مرزوبوم برخوردار بوده و همچنان هستند. هنوز هم در صورتی که از خانوادهها پرسشی درخصوص ارایه فهرستی از مشاغل موجه و ایدهآل برای فرزندانشان به عمل بیاید در ردههای اول به عناوین پزشک و مهندس اشاره میشود و جای تعجب نیست که کودکانی که تازه به مدرسه قدم نهادهاند نیز در مقابل این سوال که شغل ایدهآلشان «وقتی بزرگ شدند» چه خواهد بود به تأسی از آرزوها و آمال والدینشان که مدام در گوشهایشان زمزمه میشود، به همین عناوین اشاره داشته باشند.
بسیاری از والدین امروزی شاید حتی فراموش کردهاند که زمانی در نسلهای پیشتر، مشاغل و حرف دیگری هم بودند که مورد احترام و تاکید قرار میگرفتند ازجمله، مشاغلی چون معلمی یا پلیس و حتی آتشنشانی که جذابیتها و ارزشهای معنوی خود را داشتند و انگیزههایی که افراد را به سمت و سوی آنها سوق میداد اعتبار اجتماعی، کارآیی و ارزش کاربردی آنها برای پیشرفت و امنیت و اعتلای افراد جامعه بود. در چنان حالتی والدین خود را ناگزیر از این نمیدیدند که درمورد آرزویی که از زبان فرزندشان شنیده میشد دست به «اصلاح» بزنند و ذهن او را از سادهلوحی کودکانهاش که با واقعیتهای زندگی امروزی هماهنگی ندارد منزه کنند و به سوی مشاغلی هدایت کنند که او را از وجه درآمد و قدرت خرید از دیگران متمایز کند و در سلسلهمراتب اقتصادی، جایگاه بالاتری را برای ایشان هدف قرار بدهند.
غالب دانشجویانی که عزم کنکور در سر دارند با امید به قبولی در همین رشتههای پزشکی یا فنی مهندسی – بنا به صلاحدید والدینشان- تن به هزینههای اقتصادی کمرشکن و هزینههای زمانی طاقتفرسای کلاسهای کنکور میسپارند، و والدین نهتنها ناخشنود نیستند، که برای چنین صرف هزینه و بهزعم ایشان، «سرمایهگذاری بلندمدتی» با طیب خاطر مهیا میشوند. در این روزها که ظهور موجی از علاقهمندان به رشتههای هنری را نیز نزد نوجوانان شاهد هستیم، والدین همچنان با دوراندیشی تلاش بر این دارند تا نوجوانان را از چنین گرایشاتی برحذر دارند، حتی اگر تمام علاقه و استعدادهای نوجوانشان معطوف و مستعد برای فعالیتهای هنری بوده باشد.
فرآیند مشابه در زمینه گرایش جوانان نسبت به علوم اجتماعی و انسانی نیز معمولا والدین را با چالش مواجه میکند، و ایشان را ناگزیر از این میسازد که صحبت حساب و کتاب و بازارکار را به پیش بکشند و با ارجاع به خیل عظیم فارغالتحصیلان بیکار در رشتههای علوم اجتماعی، ایشان را از پیمودن مسیر خطا از ابتدا منصرف کنند. اما واقعیتهای آماری حکایت از این دارد که بیکاری و بیپولی و عدم امنیت شغلی فقط مختص دانشآموختگان رشتههای غیرپزشکی یا غیرمهندسی نیست، و بازار کار نابسامان امروز، شاهد پدیده ناگوار همهگیری معضل بیکاری حتی در میان خوشنامترین حرفههای قابل تصوری نظیر پزشکی، مهندسی و در میان علوم انسانی رشته پرطرفدار حقوق است.
برای مقابله با چنین معضلی، به نظر میرسد نیاز به بازنگری در برنامهریزیها و سیاستها در جهت ایجاد هماهنگی بیشتر و موثرتر میان تخصیص ظرفیتهای آموزش دانشگاهی با نیازهای عینی بازار اقتصادی جامعه وجود داشته باشد، اما همچنین ریشه چنین معضلی را میتوان در روند تدریجیِ مادی شدن ارزشها و ارزشگذاریها در فرهنگ حاکم بر این جامعه جست که در سایه نابرابریهای فزاینده درآمدها در سطح جامعه، ارج و قرب و احترام افراد در قالب هویت شغلیشان بر حسب میزان درآمد و دسترسی به منابع مادی تنظیم و تعریف میشود.
در شرایط متفاوتی که طی آن، فاصله درآمدی صاحبان مشاغل و حرفههای گوناگون با اهرم مالیاتهای سنگینتر رو به کاهش میگذارد، افراد برای دستیابی به منزلت اجتماعی و اعتبار بیشتر، خود را ناگزیر از دستیابی به منابع مادی بسیار بالاتر نمییابند و به استعدادها و علائق افراد در ایفای نقشهای متنوع شغلی و اجتماعی با ردههای مختلف اما حایز اعتبار و احترام اجتماعی، اهمیت بیشتری داده میشود و زمینه کسب منزلت براساس کارآیی شغلی و اثبات قابلیتهای فردی معطوف به نیازهای جامعه تسهیل و فراهم میشود.
*جامعهشناس
شهروند