نامهای از جامعه معلولان کشور: برسد به دست حسن روحانی
شهروندان – آرزو قنبری:
آقای رییسجمهوری سلام!
اردیبهشت ۱۳۸۴ بود که دختری معلول به نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری نامهای نوشت و در آن خواهان اجرای قانون حقوق معلولان در سطح کشور شد. پیش از آن زمان، او در نامه به سیدمحمد خاتمی هم مشکلات جامعه معلولان کشور را مطرح کرده بود. معلولیت او ناشی از یک بیماری نخاعی- عضلانی است. او که در رشته زبانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد فارغالتحصیل شده اکنون مدرس زبان انگلیسی و از موسسان انجمن «باور» است. او در نامهای تازه به حسن روحانی، رییسجمهوری منتخب بار دیگر از مشکلات و مطالبات معلولان سخن گفته است؛ نامهای که متن کامل آن را در ادامه میخوانید:
به نام خداوند عادل
آقای رییسجمهور سلام!
من آرزو هستم! سال ۱۳۸۴، پیش از انتخابات، نامهای به نامزدهای محترم ریاستجمهوری نوشتم. آن روزها دقیقا نمیدانستم چه کسی رییسجمهور ایران میشود و تصور میکردم، نامهام گم میشود، فراموش کرده بودم نامه را، تا اینکه خبر دادند: آقای رییسجمهور نامه را خوانده و پاسخ دادهاند!
در آن نامه، من با رییسجمهور آینده کشورم، از عدم اجرای «قانون جامع حمایت از حقوق معلولان»- مصوب مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۸۳- سخن گفتم، از او خواستم پیش از رسیدن به آخرین پله، پیش از پذیرش عنوان ریاستجمهوری ایران، به حرفهای دختر دارای معلولیتی گوش کند که سرنوشت او و زندگی دیگر دوستانش، مستقیما به اجرای این قانون گره خورده بود. در آن نامه با رییس دولت، از فراموشی قانون۱۶مادهای جامع حمایت از حقوق معلولان سخن گفتم… و تاکید بر اینکه حتی در پایتخت ایران، هنوز من و دوستان دارای معلولیتیم از حداقل امکانات محروم هستیم؛ امکاناتی چون حملونقل عمومی، امکان استفاده از حق سهدرصد استخدام، امکان تحصیل رایگان در دانشگاهها، امکان ورود به ساختمان بسیاری از سازمانها و ادارات دولتی و… «دخترم! صبور باش. استعدادهای خدادادی، بهترین داشته انسانها هستند» سرانجام، پاسخ رییسجمهور را در بسیاری از برنامهها خواندند. آقای رییسجمهور برایم آرزوی موفقیت کرده و نوشته بودند: «دخترم! صبور باش. استعدادهای خدادادی، بهترین داشته انسانها هستند…» و در نامهای دیگر، خطاب به چهار وزیر و معاون اولشان دستور «در اولویت قرار دادن حق سهدرصد استخدام معلولان و مناسبسازی اتوبوسها در یک مدت چهارساله» را صادر کردند. رسانهها تا مدتها موضوع نامه من و پاسخ ایشان را مطرح و هر سال سوم دسامبر- روز جهانی معلولان- با من مصاحبه میکردند. سازمان بهزیستی در جشن مهرورزی که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد، پاسخ رییسجمهور را روی بنر بزرگی چاپ کرد و بالای آن نوشت: پاسخ رییسجمهور به یکی از فرزندان سازمان بهزیستی!
هیاهوها تمام شد. ما ماندیم در حسرت… و البته در سال ۱۳۸۷ به کنوانسیون جهانی حقوق افراد دارای معلولیت هم پیوستیم، اندکی امیدواری و خوشحالی… اما دریغ! دریغ که هشت سال از آن روزها و آن پاسخ گذشت، مشکلات من و دوستانم روز به روز افزایش یافت و ما ماندهایم در حسرت راهحلی که با استعدادهای خدادادیمان، این داشتهها، چه کنیم؟!
آقای رییسجمهور!
هنوز هم وقتی میگویند معابر شهر را برای معلولان مناسبسازی میکنند، نمیکنند. این شهر با ما غریبه است. هنوز هم وقتی قانون مینویسند که تحصیل معلولان در دانشگاهها رایگان است، نیست. هنوز هم وقتی هزینهای را به ما اختصاص میدهند، نمیدهند. هنوز هم وقتی میگویند تو موفقی چون در جامعه حضور داری، تو ایزوله نیستی، بعد راههای حضورت را مسدود میکنند… گاهی احساسها میجوشد و آدمها ما را هم میبینند، توجهی، نگاهی، یادی و بارقه امیدی که شاید… اما باز احساسها فرو مینشینند و ما میمانیم و رسمیتی که نداشتهایم.
آنچه را میدهند در هیاهوی تبلیغات هبه میکنند. بعد بودجهها کم میشود، تهدیدمان میکنند. بودجهها تمام میشوند و در سکوت آنچه را دادهاند، بهسادگی میگیرند. گویی قانونها اینجا اگر غبار فراموشی نگیرند و اجرایی شوند عمرشان چند صباحی بیشتر نیست. اینجا ضمانت حقوق یک انسان را به منابع مالی حواله میدهند!
آقای رییسجمهور!
ما با سختی به مدرسه و دانشگاه میرویم! با سرسختی به اجتماع راه پیدا میکنیم. خانوادههای ما روز به روز برای پرورش استعدادهای ما، بدون امکانات، معلولتر میشوند. ما اگر خوشبخت باشیم به سختی شغلی، متناسب با شرایط جسمانی خود پیدا میکنیم و مدتها زمان لازم است تا به کارفرما اثبات کنیم، ما میتوانیم. ما به سختی تلاش میکنیم تا جسممان دیرتر ازکارافتادهتر شود و بهسختی قهرمان ایران و جهان میشویم…
جناب آقای دکتر روحانی!
لطفا پیش از آغاز، چند لحظه، به آرزوی من فکر کنید: من پدر و مادرم را دوست دارم ولی به خاطر خودم و همه افراد دارای معلولیت ایران، کاش مدتی فرزند شما بودم!… فرزندی که نمیبیند. نمیشنود. هیچ بعید نبود، با همه توکلی که به عنایت پروردگار داشتید، گاهی نگران فرزندی شوید که حتی شهرهای این کشور هم او را به انزوا میرانند. گاهی نگران روزهایی میشدید که در کنار فرزندتان نیستید… یقینا قلب شما هم آکنده از اندوه میشد. فرزندی که بالا بردن یک لیوان آب برایش بزرگترین خوشبختی است. فرزندی که زبانش گویا نیست و فرزندی که ذهنی کمتوان دارد ولی دلش دریای مهربانی است… کاش شما هنوز هم چند روزی رییس دولت ایران نبودید و باز هم فرصت داشتید به سرنوشت و آینده فرزندتان و قانونهای اجرانشده، قانونهایی که تضمینی برای اجرای آنها نیست، فکر کنید.
رییس محترم دولت تدبیر و امید!
لطفا پیش از آغاز بدانید که ما صبر کردن را هر لحظه زندگی میکنیم اما نمیخواهیم آنقدر به دیروزمان نگاه کنیم که امروزمان، تنها به احسنت گفتن بگذرد. ما میفهمیم امروز اگر با گذشته فاصله دارد، بهایش گذر زمان بوده است. افق پیشروی ما فرداست و ایمان داریم به خدا. ما در انتظار اجرای عدالت در دولت تدبیر و امید، به آینده میاندیشیم.