زنان؛ سرآغاز دوران تغییر
شهروندان – مینو مرتاضی لنگرودی*:
در جهان زندهها هیچ پدیدهیی را نمیتوان یافت که دستخوش تغییر نشود. حتی چیزهایی که در وهله نخست بیجان به نظر میآیند مثل چوب و فلز و حتی سنگ هم تغییر میکند.تغییرات چنان بر زندگی و زیست این جهانی سلطه و سیطره دارد که فلاسفه را وادار ساخته تا بگویند که دوبار نمیتوان در یک رودخانه شنا کرد.
زیرا رودخانه دستخوش ورود و خروج دائمی و پیوسته آبهای نو و کهنه است. انسان به عنوان پدیده متفکر و پیش رونده جهان در جریان مبارزه برای بقا و ماندگاری همواره با موقعیتهای تازهیی روبهرو شده و دچار نیازمندیهای جدیدی میشود. اگر عناصر فرهنگی و اقتصادی موجود که پیشتر از این نیازهایش را تامین میساختند، نتوانند پاسخگوی نیازهای جدید باشند انسان به فرا خور حال و روز و تواناییهایش به ابداع راههای تازه و اختراعات و نگرشهای نوین و کارآمد برای تامین نیازهایش میپردازد. زندگی انسانها و زنان ایرانی هم از این قاعده مستثنا نبوده و زندگی و نگرششان برحسب چگونگی ارتباط با محیط طیبعی و نحوه تعاملاتشان با جامعه و به میزان فهم و تواناییهایشان دستخوش دگرگونی شده است.
نوشوندگی نگرشی و توانمندیهای زنان به نوبه خود نگرش جامعه را نسبت به آنان دستخوش تغییرات و نوشوندگی کرده است. تغییرات و نوشوندگی بهفرموده و به دستور بزرگان و زمامداران صورت نمیگیرد بلکه خود را به عنوان واقعیت اجتماعی بر فرادست و فرودست جامعه تحمیل میکند.
کمااینکه در جریان نوسازی و مدرنیته برونزای دوران پهلوی با وجود اصرار حاکمیت برای ساختن ظاهر مدرن برای مردم و به ویژه زنان، ملت همچنان به سنتهای گذشته پایبند ماند و تغییرات دستوری قدرت نفوذ به هستی و نگرش مردم را پیدا نکردند. زیرا این سنتها به صورت سنگر و پناهگاهی برای در امان ماندن تودههای مردم از تحقیرهای نو شوندگی ناشناخته درآمده بود.
پس از این مقدمه و بیان تفاوتها و تغییرات نگاه جامعه ایرانی به زن نگاهی اجمالی به وضعیت زنان جامعه ایران در یکصد سال اخیر و دوران سپری شده پس از دو انقلاب مشروطه و اسلامی میاندازیم. در این واکاوی تغییرات نگرش و رویکرد جامعه نسبت به خود و نسبت به زنان و مهم تر از همه به بخش تغییرات نگرشی زنان نسبت به خود و هویت زنانه خویش نگاهی میاندازیم.
در وهله نخست عوامل موثر بر تغییرات و نوشوندگی نگرش زنان ایرانی را میتوان در ناتوانی فرهنگ استبدادی در تامین معیشت زندگی مردم و به گل نشستن چرخ زندگی توده دانست که باعث سست شدن پایههای سلطنت استبدادی شد. خواست و اراده تغییر در اذهان مردم بالا گرفت و با پیروزی انقلاب مشروطه نیازهای جدیدی مطرح شد.
زنان که در پیروزی انقلاب مشروطه و ایجاد تغییر در ساختار سیاسی نقش موثر ایفا کرده بودند خواهان حضور بیشتر در جامعه بودند و این خواسته را از طریق مطالبه سواد آموزی و مداخله در مقدرات سیاسی کشور اعلام کردند. انقلابیون مشروطهخواه با وجودیکه از استعدادها و مقاومتهای زنان در فرآیند شکلگیری و پیروزی انقلاب مشروطه بهرههای فراوان بردند اما در برابر روحیه نوشوندگی و مطالبات نوی آنها
مقاومت و ایستادگی کردند و در واقع با این مقاومتها نشان دادند که هویت نوشده زنان ایرانی را قبول ندارند. اما نو شدن و تغییر نگرش زنان به عنوان یک واقعیت اجتماعی خود را بر انقلابیون مشروطهخواه دیروز و حاکمان امروز تحمیل کرد. از عوامل موثر بر تغییرات نگرشی و نوشوندگی جامعه ایران؛ گسترش شهرنشینی و افزایش جمعیت زنان و بالا رفتن سطح آموزش و بهداشت وگسترش فناوری و تغییرات ساختاری در اقتصاد معیشتی و تغییر فرهنگ جامعه و خانواده و… بود. مثلا تغییر ساختار اقتصاد معیشتی از کشاورزی به اقتصاد صنعتی؛ باعث کمرنگ شدن نقش زن در تولید خالص ملی و پر رنگتر شدن نقش زن در کارهای خدماتی و مصرفی در شهرها شد.
هر کدام از این تغییرات به نوبه خود زمینه ساز تغییرات دیگر در موقعیت و وضعیت زندگی مردم به ویژه زنان و نهایتا موجب پدید آمدن تغییرات ژرف در نگرش زنان نسبت به خود و نگرش جامعه نسبت به زنان شد. در عین حال واقعیت مهم دیگری که باید به آن توجه کرد این است که جوامع انسانی بهطور طبیعی از هر فرصتی برای تبادل تجربه با یکدیگر برای رفع نیازهای مادی و معنویشان بهره میبرند.
رنساس و انقلاب فرهنگی اروپا که خود متاثر از جنگهای صلیبی و آشنایی اروپاییان با فرهنگ مشرق زمین بود به نوبه خود بر نگرش انسان شرقی نسبت به توانایی خود در تغییر جهان و مداخله در سرنوشت خویش تاثیر گذاشت.
اما با مداخلات بیگانگان؛ فرآیند نو شدن ایرانیان به ویژه نوشوندگی زنان ایرانی تحت تاثیر سیاست و اقتصاد سیاسی حاکم بر ایران دچار آسیبهای جدی شد و به تاخیر افتاد.
زیرا زنان مهاجرکه در روستاهای خود به راحتی با لباس و پوشش معمول خود به کار تولید کشاورزی اشتغال داشتند و بهواسطه کدبانوگری و مادری از احترام سنتی برخوردار بودند در مهاجرت به شهرها این احترامات را نیز از دست دادند زیرا این زنان مهارتها و آمادگیهای لازم برای حضور در اجتماعاتی که مملو از مردان جویای کار بودند را نداشتند. آنها عملا در شهرها به حاشیه رانده شدند و موقعیت و منزلت اجتماعی رشد یافتهتری پیدا نکردند.
آنها از استقلال شغلی و اقتصادی معناداری که هویت جدیدشان را رسمیت ببخشد محروم ماندند و تحقیر شدهتر از قبل و بیش از پیش تحتالحمایه مردانی قرار گرفتند که به نوبه خود گرفتار تحقیر و ارعاب کارفرمای بزرگ یعنی دولت قرار داشتند.
این تحقیرها به اعتماد بهنفس ملی و شخصی زنان و مرد ایرانی آسیبهای فراوانی زد. به نظر میرسد از زمان مواجهه سلطهآمیز با مدرنیته اروپایی و تحقیرهای ناشی از چنین مواجههیی زنان و مردان نوگرای ایرانی دچار احساسات دوگانه و متناقضی درباره نوگرایی اروپایی هستند؛ ازسویی احساس شرمندگی از عقبماندگی خود در برابر رشدیافتگی و نوشوندگی اروپاییان دارند و از سوی دیگر دچار نوعی خشم علیه غربزدگی واکنشی خود هستند.
چنین نگرشی پیش از این در ادبیات و فرهنگ ایرانیان حتی در سختترین دوران تسلط اقوام بیگانه بر ایران دیده نمیشد. در زنان ایرانی این احساس شرمساری در برابر فرهنگ اروپایی به صورت ظاهرسازی و شبیهسازی هر چه بیشترخود با زنان اروپایی جلوهگر شد تا جایی که در اوج دوران تسلط مدرنیته درباری در ایران گروههای دانشجویی و چریکی مبارزه با الگوهای زن مدرن شاهانه را آغاز کرده بودند و دکتر شریعتی که معلم انقلاب خوانده میشد هم زنان ایرانی را به سه دسته زن سنتی، زن مدرن و زن روشنفکر تقسیم میکرد.
هیچیک از گروههای روشنفکری آن زمان الزاما زن مدرن ایرانی را زن روشنفکر نمیدانست زیرا مدرنیته ایرانیان مدرنیته تقلیدی و آمرانهیی بود که نسبتی با فرد باوری و اومانیسم و عقلانیت نقدپذیرکه از مولفههای مدرنیته اروپایی است، نداشت.
گویی مدنیته مورد علاقه دربار بر این باور استوار شده بود که ملت مطیع و منقاد شاه باشد و مسوولیت اداره خود و کشور را به شاه (پدر ملت) واگذار کند. شاهنشاه یک تنه خود را مسوول رساندن مردم به دروازههای تمدن میدانست و همواره به مردم گوشزد میکرد که آسوده بخوابند چون او بیدار است.
در واقع این بزرگترین کارفرما از زنان میخواست جامعه را خانواده بزرگ ببینند و با اطاعت از شاه سالاری پدر را به جامعه باز تولید و تثبیت کنند. رفتار متناقض حاکمیت و نگرش معوج او درباره نوسازی جامعه، نوعی نگرش کج و معوج که سنتی نبود اما مدرن هم نبود را بر جامعه و زنان حاکم کرد.
در جریان انقلاب اسلامی برخلاف آنکه بعضا تصور میکنند که جامعه جانب سنت را گرفت، جامعه به تنگ آمده از تحقیر و تضاد طبق قانون تغییرات برای رهایی از وضعیت بینابینی و متناقض سنت و مدرن خیز برداشت. آنچه زنان را در اردوگاه انقلاب وارد کرد و به دفاع از آن واداشت، فراخوان همهجانبه و فراجنسیتی رهبران انقلاب و انقلابیونی بود که زنان را تشویق به مداخله در امر سیاست و به دست گرفتن سرنوشت خویش از طریق مشارکت سیاسی در انقلاب میکردند.
این تغییر نگرش بسیار حیاتی بود. گویی حق اندیشیدن نسبت به خود و مداخله در تعیین سرنوشت خویش به عنوان حق مسلم زنان بهرسمیت شناخته شده بود. زنان اینبار نیز چون انقلاب مشروطه پرشور وارد عرصه پیکار شدند. پیروزی انقلاب موجب تعمیق خودباوری و توانمند بودن هر چه بیشتر زنان شد.
نگرش جدیدی از انسان محوری در جامعه رشد کرد که انسان را مسوول زندگی و اعمال خویش میدانست. در جریان انقلاب و جنگ رهبران انقلابی از زنان توقع داشتند که فرزندانشان را برای دفاع از میهن به میادین خطر بفرستند.
به این ترتیب نگاه به فرزند برای ایمنیبخشی روزهای پیری و از کار افتادگی تغییر کرد. در عین حال رفتار مردان مذهبی ایرانی که خروج زنان و دختران از دنیای سنت را مغایر ارزشهای خانوادگی میدانستند و ترس به مخاطره افتادن امنیت و آبروی خود را داشتند، پس از انقلاب با اعتمادی که به رهبران دیندار انقلاب داشتند بیش از پیش به زنان اجازه خروج از خانه را دادند.
به این ترتیب نوگرایی آغاز شده در انقلاب مشروطه که با مداخلات حکومت و بیگانگان در حالت برزخ سنت و مدرن به تعویق افتاده بود پس از انقلاب شروع به رشد کرد. جامعه مخالفت جدی با حضور زنان در عرصههای اجتماعی و حتی عرصههای پرمخاطره جنگ نداشت. روند رشد فردیت زنان از این به بعد رشد چشمگیری پیدا کرد که مهمترین آن رشد آمار سوادآموزان زن از ابتدایی تا آموزش عالی است. به این ترتیب آمار رشد فردیت زنان و آگاهیهای جنسیتی آنان نیز ارتقا پیدا میکند و همین موجب خدشهدار شدن هویت سنتی کدبانوگری و مادری زنان میشود.
زنان برای آموزش و اشتغال باید به جامعه میآمدند که آمدند و آشکارا وابستگی و تحتالحمایگی خود به مردان را زیر سوال بردند و نوگرایی زنان پس از انقلاب بیش از پیش پاسخگوی نیازهای واقعی آنان شد.
در حالی که پیش از انقلاب نوگرایی زنان ناخواسته تابع شرایط سیاسی و سلایق و علایق دستگاه سلطنت و دربار قرار داشت اینبار نوگرایی زنان ایرانی که تغییرات نگرشی ژرفی را در اندیشه و نگاه آنان نسبت به خود و دیگری ایجاد کرده است برگرفته از نقد سنتهای ناکارآمد است.
کاری که پیش از این صورت نگرفته بود. امروزه زنان و مردان جامعه به نوعی نگرش انتقادی و نقد از خود مجهز شدهاند که بازتاباش را در جنبشهای اجتماعی دانشجویی و زنان و معلمان و کارگران مشاهده میکنیم.
امروز همه تغییر کردهاند و الگوهای آرمانی زن و مرد تغییرات شگرفی کرده است.با وجود اینکه آمار بالای جراحیهای زیبایی بیانگر این واقعیت تلخ است که زنان ایرانی هنوز خود را کافی نمیدانند و سعی دارند با نوسازی ظاهر، اعتماد به نفس شان که دچار آسیبهای سخت تاریخی و مزمن شده را جبران کنند. اما همین زناناند که از کوچکترین فرصتها برای افزایش توانمندی خود برای حضور سرافرازانه در جامعه استفاده میکنند و مردان ایرانی هم مانع جدی بر سر راه توانمندی زنانشان ایجاد نمیکنند.
هر چند گهگاه سلایق و علایق سیاستمردان میل به قدرتنمایی شان را از طریق طرح لوایح و بخشنامههای تحقیرکننده زنان به رخ ملت میکشند. اما این قدرت نماییها باعث نشده که زنان از موقعیتهای سیاسی- اجتماعی به نفع خود بهرهبرداری نکنند. جامعه ایران به ویژه زنان ایرانی عمیقا تغییر کردهاند از هویت زنانه خویش ناراضی و اندوهگین نیستند.
زنها به تجربه دریافتهاند که دیگر نمیتوان به خود از زاویه چشم پدر و شوهر و برادر نگاه کرد. رشد روزافزون زنان توانمند در عرصههای هنری، علمی، ورزشی و رسانهها بیانگر این واقعیت است که زنان به آگاهیهای مدرن دست یافتهاند.
آگاهیهایی که آنها را بیش از پیش از رسوبات نگرش کهنه ناکافی بودن خارج خواهد کرد و به جای نگرش ابزارگونه به خود و به دیگری (مرد) به نگاه انسانگونه مجهز خواهند شد.
امروز همه تغییر کردهاند .و الگوهای آرمانی زن و مرد تغییرات شگرفی کرده است.با وجود اینکه آمار بالای جراحیهای زیبایی بیانگر این واقعیت تلخ است که زنان ایرانی هنوز خود را کافی نمیدانند و سعی دارند با نوسازی ظاهر، اعتماد به نفس شان که دچار آسیبهای سخت تاریخی و مزمن شده را جبران کنند. اما همین زناناند که از کوچکترین فرصتها برای افزایش توانمندی خود برای حضور سرافرازانه در جامعه استفاده میکنند و مردان ایرانی هم مانع جدی بر سر راه توانمندی زنانشان ایجاد نمیکنند.
هر چند گهگاه سلایق و علایق سیاستمردان میل به قدرتنمایی شان را از طریق طرح لوایح و بخشنامههای تحقیرکننده زنان به رخ ملت میکشند. اما این قدرت نماییها باعث نشده که زنان از موقعیتهای سیاسی- اجتماعی به نفع خود بهرهبرداری نکنند. جامعه ایران به ویژه زنان ایرانی عمیقا تغییر کردهاند از هویت زنانه خویش ناراضی و اندوهگین نیستند
*فعال زنان
اعتماد