پول هست، پول نیست!
شهروندان:
چهره سوختة دانشآموزان شینآباد فراموش شده است. قرار بود درمان شوند. پول نبود. نیست. مگر اینکه چند میلیاردر بیایند وسط و قید دعوت از خبرنگاران را بزنند و در سکوت، همتی کنند اما از متولیان جزء «به زودی» خبر و وعدهیی شنیده نمیشود.
قرار است تیم ملی به برزیل برود. بازیگران و فوتبالیستهای بازنشستهیی تیم را همراهی خواهند کرد. همان بازیگرانی که رقم دستمزدهایشان بارها خبرساز شده است اما از آنها خواستهاند دست در جیب مبارک نکنند که همین حضورشان غنیمت است.
بقیه با مسوولان و اسپانسرها. پول هست! فیلم میلیاردی روی پرده میآید. نمیفروشد. کسی یقه سازنده و سرمایهگذار را نمیگیرد. چه کسی از آنها پول خواهد خواست؟ پول برای ساخت چنین فیلمهایی هست. همیشه هست. چهارتا جوان میخواهند فیلم کوتاه بسازند. باید طرح و فیلمنامه بدهند و ماهها در انتظار دو یا سه میلیون تومان بودجه بمانند.
طرح در نوبت زیاد است اما پول نیست! شب عید بازیگر و خواننده است که از در و دیوار تلویزیون میبارد. خبرهایی از پرداختهای عجیب و غریب به آنها میرسد که حتی اگر ۵۰درصدش درست باشد، برق از سر هر یارانهبگیری میپراند. آنجا پول هست. دبیر شورای حمایت از آثار نمایشی بودجه تئاتر سال ۹۳ را کمتر از بودجه لازم برای تولید دو سریال معمولی تلویزیون میداند.
آنجا پول نیست. در تئاتر هرگز نیست. موزه استاد علیاکبر صنعتی همچنان در انتظار بودجه برای مرمت است. میگویند سازمان میراث فرهنگی، شهرداری و هلال احمر باید پا پیش بگذارند و این بنا و شاهکارهای قرار گرفته در آن را حفظ کنند. کو تا این سه نهاد باهم پول داشته باشند. هر زمانی حتما در صندوق یکی از آنها پول نیست. میگویند برای حرفهیی شدن فوتبال، باید هر تیم زمین اختصاصی داشته باشد.
زمین اختصاصی هم نیازمند تخصیص بودجه و بسترسازی و جذب اسپانسر و… دهها فاکتور دیگر است که نیست اما در بسیاری از این تیمها دستکم ۱۰ بازیکن میلیاردی توپ میزنند که مقایسه کیفیت بازی آنها با همتاهای متوسطشان در اروپا و اصلا هر نقطه دیگری از جهان، باعث شرمساری است.
میلیاردرهای بیاستعداد و ناتوانی که از همه باشگاههایی که در آنها بازی کردهاند، طلبکارند و پول ندارند و نیازی نمیبینند بگویند اتومبیل چند صد میلیون تومانیشان را از کجا آوردهاند. یک جاهایی پول هست. مدیران باشگاهها همواره از کمک نکردن دولت مینالند و نمیدانند بالاخره در این شهر زندگی میکنند و تغییر وضعیت زندگیشان در یکی، دو دهه گذشته بر بسیاری پوشیده نیست.
دوست ورزشینویست میگوید سرپرست فلان باشگاه را به مصاحبه دعوت کرده. دیده که او اتومبیل چند صد میلیونتومانیاش را دم در پارک میکند. آمده و گفته و نالیده. آنقدر که دوستت حس کرده باید دست در جیبش کند و پولی کف دست او بگذارد. میگوید اواسط مصاحبه از باشگاه با او تماس میگیرند.
او هم به رانندهاش زنگ میزند. راننده با یک پژوی معمولی دم در میایستد. آقای سرپرست سوار آن لکنته میشود و به باشگاه میرود. راننده اتومبیل مدل بالا را به خانه برمیگرداند! آنجا پول هست. کافی است جاهایی را که پول در آنها هست، پیدا کنی. بعد پا روی بعضی چیزها بگذاری.
به بچههای شینآباد و موزههای آسیبدیده و ترکهای ساختمان تئاتر شهر و کمبود سالنهای سینما و فقر و نداری و ثبت نام ۷۰میلیون نفر برای دریافت یارانه فکر نکنی. خدا را چه دیدی؟ چندسال بعد تو هم داری مقابل رسانهها از بیپولی گله میکنی. در حالی که راننده اتومبیل آخرین مدلت، گوشی موبایل چندمیلیونی تو را در جیبت به لرزه درآورده است.
پوریا ذوالفقاری
اعتماد